کتاب زیر درختچه یاسمن
معرفی کتاب زیر درختچه یاسمن
کتاب زیر درختچه یاسمن نوشتهٔ میا کوتو و ترجمهٔ مهدی غبرایی است. نشر افق این رمان از ادبیات موزابیک را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «ادبیات امروز» است.
درباره کتاب زیر درختچه یاسمن
کتاب زیر درختچه یاسمن رمانی نوشتهٔ نویسندهٔ موزابیکی، میا کوتو است. در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۴ جنگ استقلال موزامبیک نزاعی میان گروههای مسلح وابسته به جبههٔ آزادیبخش موزامبیک و نظامیان پرتغالی بود که این کشور را اشغال کرده بودند. میا کوتو که برای استقلال کشور خود مبارزه کرده بود، در بسیاری از آثار خود به جنگ برای استقلال و تأثیر آن بر مردم اشاره کرده است. قهرمان داستانهای میا کوتو سیاهپوستان هستند. او در این رمان اسطوره را با واقعیت در هم میآمیزد تا به نقد بحرانهای سیاسی - اجتماعی کشورش بپردازد. او از نویسندگان سبک رئالیسم جادویی است و به نیمنگاهی به رویکردهای پسااستعماری نیز دارد. شخصیت اصلی رمان «زیر درختچهی یاسمن» مردی به نام «موکانگا» است که بیش از ده سال از مرگش او میگذرد. او به دلایلی دوباره به جهان بازگشته تا پرده از راز یک قتل بردارد.
خواندن کتاب زیر درختچه یاسمن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زیر درختچه یاسمن
«واستسومه در وضع اسرارآمیزی مرد. حتی تدفین هم نشد. اینجوری بهتر شد: مرا از مراسمی آمیخته به تزویر و ریا خلاص کرد. اولین بار نیست که در زندگیام با مرگ روبهرو میشوم. تنها بچهام سر زا رفت. دیگر نمیتوانم بچهدار شوم. این بدبختی که به من رو آورد، از واستسومه جدا شدم. خیال میکردم این جدایی دائمی است. واستسومه مأمور شد مدیریت پناهگاه سائو نیکولائو را به عهده بگیرد. من از رفتن همراه او خودداری کردم. رابطهٔ ما ملالآور شده بود و من خسته شده بودم از اینکه او را از این مأموریت به آنیکی میفرستادند. اما مرگ پسرم مرا ضعیف و آسیبپذیر کرده بود. در این وضع تصمیم گرفتم با واستسومه آشتی کنم و بروم پیشش. میگویند زنی که مرگ فرزندش را ببیند کور میشود. منظورشان را خوب میفهمم: معنایش این نیست که اشیا را نمیبیند. موضوع این است که دیگر زمان را نمیبیند. گذشته که نامرئی شد، دیگر آزار نمیدهد.
در زمان جنگ از آنچیزهایی بیشتر عذاب کشیدم که شاهدش نبودم. چه فجایعی رخ داد! به من گفتند واستسومه نسبت به دشمنی که به آن میگفت شیطان هیچ رحم و شفقتی نشان نمیدهد. به خبرهای کشتارجمعی چنان گوش میدادم که انگار در جهان دیگری رخ داده. انگار همهاش خواب و رؤیا بوده. رؤیا مثل ابر است. فقط سایهاش مال ماست. من فقط صاحب سایههای گذرا بر زمین بودم. به شایعات دربارهٔ شوهرم گوش دادم و گریه کردم. همیشه سر غذا اشکم جاری بود. غذا و قطرههای اشک روی لبهایم مخلوط میشدند و من غصههای درهمتنیده و پیچاپیچ را قورت میدادم. زندگیام طعم نمک به خود گرفت. به همین دلیل عجله دارم از این کرانه دور شوم. تا برای همیشه طعم دریا را فراموش کنم.»
حجم
۱۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه