کتاب گزارش یک زندگی
معرفی کتاب گزارش یک زندگی
کتاب گزارش یک زندگی نوشتهٔ علی اکبر سیاسی است. انتشارات اختران این ناداستان را روانهٔ بازار کرده است؛ ناداستانی حاوی زندگینامهٔ خودنوشت علی اکبر سیاسی.
درباره کتاب گزارش یک زندگی
کتاب گزارش یک زندگی حاوی ناداستان است. این کتاب دربردارندهٔ زندگینامه و خاطرات خودنوشت علی اکبر سیاسی است.زمانی که نویسنده در این یادداشتها را به رشتهٔ تحریر در میآورد هیچگاه در نظر نداشت که آنها را به چاپ برساند و با اصرار دوستان این یادداشتها به چاپ رسیدند و در معرض استفاده خوانندگان قرار گرفتند.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب گزارش یک زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات و زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
درباره علی اکبر سیاسی
علیاکبر سیاسی متولد ۱۲۷۴، روانشناس، مؤلف، سیاستمدار، مؤسس و رئیس دانشگاه تهران از ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۳ و وزیر دولت در چندین دوره بود. او تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه و بعد در مدرسهٔ «خرد» و مدرسهٔ «سلطانی» گذراند. سپس وارد مدرسهٔ سیاسی شد و با گذراندن امتحانات جزو دانشجویانی شد که با هزینهٔ دولت ایران برای ادامهٔ تحصیل به اروپا اعزام شدند. او در گروهی از ۲۳ نفر دانشجو به سرپرستی «مسیو ریشار خان» به پاریس رفت و پساز مدتی در دانشگاه «روآن» به تحصیل پرداخت. در همان زمان نام خانوادگی سیاسی را با اشاره به دوره تحصیلش در مدرسه سیاسی تهران برگزید. به سبب درگیری جنگ جهانی اول، سیاسی ناچار به بازگشت به ایران شد و در دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی به تدریس پرداخت. در همین دوره انجمن ایران جوان را تأسیس کرد. در ۱۳۰۶ دوباره به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن به ادامه تحصیل در رشته روانشناسی پرداخت. در سال ۱۳۰۹ موفق به دریافت درجهٔ دکتری شد و برای رسالهٔ دکترای خود را با عنوان «ایران در تماس با مغربزمین» جایزهای از آکادمی فرانسه دریافت کرد. علیاکبر سیاسی سپس در سال ۱۳۱۰ به ایران بازگشت و به ریاست ادارهٔ تعلیمات عالیه در وزارت معارف منصوب شد. او در تدوین قانون تأسیس دانشگاه تهران شرکت کرد و پساز تأسیس دانشگاه از ادارهٔ تعلیمات عالیه استعفا داد و به تدریس در دانشکدهٔ ادبیات پرداخت. با پایان جنگ جهانی دوم و خروج نیروهای آمریکایی از تأسیساتی که در امیرآباد تهران داشتند، سیاسی آن تأسیسات را از دولت برای دانشگاه تهران گرفت و کوی دانشگاه تهران پایهگذاری شد. علیاکبر سیاسی در سال ۱۳۶۹ در سن ۹۵ سالگی درگذشت و در قبرستان نو در شهر قم به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب گزارش یک زندگی
«جلسات شورای دانشگاه روزهای چهارشنبه تشکیل میگردید. یکی از روزهای چهارشنبه، هنگامی که شورای دانشگاه در دفتر من، در محل قدیم دانشسرای عالی نزدیک میدان بهارستان، تشکیل شده و ما مشغول بحث و گفتگو بودیم از بیرون سروصدایی شنیده شد و ناگهان جوانی وارد تالار شورا شد و اوراقی را که در دست داشت روی میز شورا گذاشت و گفت: «این اساسنامهٔ سازمان دانشجویان دانشگاه تهران است. ما تقاضا داریم آن را امروز تصویب و به ما ابلاغ کنید.» این بگفت و از تالار خارج شد. در این هنگام صدای همهمهٔ دانشجویان در محوطهٔ پشت تالار شورا به گوش میرسید. اعضای شورا که انتظار چنین جسارتی را از طرف دانشجویان نداشتند سکوت اختیار کردند و در انتظار واکنش من بودند. نظری به اوراق باز گذاشته انداختم، معلوم شد دانشجویان وابسته به حزب توده اساسنامهای تدوین و تصویب کرده و هیأت رئیسهٔ سازمان را پیشاپیش از میان خود برگزیدهاند و میخواهند با تصویب شورا به آن رسمیت بدهند. شورا هنوز در حال سکوت بود که دو دانشجوی دیگر به نمایندگی از طرف رفقای خود وارد تالار شده گفتند: «اگر دربارهٔ اساسنامه توضیحی لازم است برای ادای آن حاضریم.» گفتم: «این اساسنامه مطالعه لازم دارد و شورا پس از مطالعه در جلسه یا جلسات آیندهٔ خود دربارهٔ آن اظهار نظر خواهد کرد.» یکی از آن دو دانشجو گفت: «ما دانشجویان در بیرون تالار خدمتتان هستیم و انتظار داریم همین امروز شورا در این باب تصمیم بگیرد.» آن دو دانشجو که از تالار بیرون رفتند، پیشخدمت سراسیمه وارد شد و گفت: «اینها سیصد چهارصد نفرند و تالار را محاصره و آب و برق و تلفن را قطع کردهاند.» یک ساعت بعد سه دانشجو وارد تالار شدند و نتیجه را استفسار کردند. من گفتم: «جواب همان است که گفتهام.» یکی از آن دانشجویان با کمال جسارت و با لحنی تهدیدآمیز گفت: «آقایان تا این اساسنامه را تصویب نکنند از این تالار خارج نخواهند شد.»
این محاصره که از ساعت ده صبح شروع شده بود تا ساعت شش بعدازظهر ادامه یافت. دانشجویان به ما اجازهٔ خروج از تالار را، حتی برای رفتن به توالت و رفع حاجت نمیدادند تا آنجا که لزوم دفع پیشاب، چند تن از آقایان را وادار کرد که از ناچاری و بدون خجالت، به گوشهای از تالار رفته رو به دیوار گلدانهای رأیگیری را مورد استفاده قرار دهند. این باب را دکتر صالح رئیس دانشکده پزشکی گشود. چهار پنج ساعت که از این بازداشت گذشت، فشار گرسنگی و تشنگی و احساس خطر بعضی از همکاران را سخت ناراحت کرد. یکی از آنها دکتر م. نمایندهٔ دانشکده دامپزشکی، از آنطرف تالار برخاسته نزد من آمد و آهسته گفت: «جناب آقای رئیس، ما همه زن و بچه و گرفتاریهایی داریم. اجازه دهید برای رهایی از این وضع خطرناک اساسنامه دانشجویان را تصویب کنیم و چند روز بعد به ابطال آن رأی دهیم.» من با قیافهٔ درهم کشیده گفتم: «آقای استاد! خجالت نمیکشید؟ بفرمایید سر جایتان.» آن بیچاره عقب رفت و سر جای خود نشست. واقع این بود که بعضی آقایان احساس خطر جانی میکردند. بعد معلوم شد که دکتر مهدی نامدار رئیس دانشکدهٔ داروسازی وصیتنامهٔ خود را نوشته و روی میز من گذاشته است!»
حجم
۴۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۴۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه