کتاب دختری که خواست فراموش شود!
معرفی کتاب دختری که خواست فراموش شود!
کتاب دختری که خواست فراموش شود! نوشتهٔ سیده صبا حسینی معینی است. نشر آرسس این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب دختری که خواست فراموش شود!
کتاب دختری که خواست فراموش شود! یک داستان ایرانی با درونمایهای تخیلی و ماجراجویانه است. این چهارمین کتاب نویسنده است که در سبک تخیلی ماجراجویی به نگارش در آمده است. اولین کتاب حسینی معینی «پنج دالان به دنیای صورتی» بود که توجه خوانندگان را به خود جلب کرد. سبک نگارش نویسنده به این صورت است که در دل روایتی واقعی و خاطره مانند با شیبی ملایم وارد دنیای تخیلات میشود و خواننده را با خود همراه می کند. کتاب دوم صبا با نام «پرواز نیلی از دل تاریکی» نیز با همین سبک به نگارش در آمده و با اقبال خوبی روبهرو شد.
خواندن کتاب دختری که خواست فراموش شود! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختری که خواست فراموش شود!
«صدای نجوا گونهی کسی را شنیدم. برگشتم و زنی زیبا را دیدم. داشت به طرف ما آمد. نمیدانم چرا اما تانیا دستم را گرفت.
کنار آن زن مردی هم بود که جفتشان داشتند به طرف ما میآمدند.
تانیا اندکی پشت من پنهان شد. آنها به ما رسیدند. زن اول تانیا را نگاه کرد و بعد من را نگاه کرد. من هم زن را نگاه کردم. او انگار ورژن چند سال آیندهی خود تانیا بود. او درست شبیه تانیا بود. چقدر عجیب!
زن انگار کمی تردید داشت. بعد با صدای دلنشینی شروع به صحبت کردن کرد: خب... سفرتون چطور بود؟
انگار زبان تانیا را موش خورده بود برای همین من پاسخ دادم: خوب و یکم دردناک! ما کجاییم؟ و شما کی هستین؟
زن دستهای از موهای صورتی رنگش را پشت گوشش انداخت و به مردی که کنارش بود نگاه کرد.
مرد جواب داد: شاید تانیا بدونه ما کی هستیم .و به تانیا نگاه کرد.
لرزیدن تانیا را به وضوح کنارم حس میکردم.
او اول چیزی نگفت اما بعد با تردید جواب داد: شما... مادر و پدر من هستین، درسته؟
اشک در چشمهای زن جمع شد و به طرف تانیا رفت و او را بغل کرد. مرد هم به سمت آنها رفت و دستش را روی شانهی تانیا گذاشت .
زن با گریه گفت: آره دختر عزیزم... اسم من نیلاست. من مامانتم!»
حجم
۳۰۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۳۰۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
نظرات کاربران
سلام . خب میخوام درباره ی کتابِ دختری که خواست فراموش شود کمی صحبت کنم. مقدمه خیلی جالب بود به نظرم. چیزی که نویسنده درباره ی کتاب ها و کلمات توی مقدمه گفت رو خیلی خوب درک میکنم. اینکه قبل از شروع