کتاب عقل و احساس
معرفی کتاب عقل و احساس
کتاب عقل و احساس نوشتهٔ جین آستین و ترجمهٔ شهرزاد لولاچی است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان عاشقانه. این اثر از مجموعهٔ «عاشقانههای کلاسیک» این نشر است.
درباره کتاب عقل و احساس
کتاب عقل و احساس رمانی از ادبیات کلاسیک است که برای نخستین بار در سال ۱۸۱۱ منتشر شد. بسیاری از منتقدان جین آستن را با نوشتن کتابهای واقعگرایانه و رمان های عاشقانه میشناسند. جین آستن در رمان «عقل و احساس» به انسانها احساسات و درونیات را نشان داده است. خواننده از بین گفتوگوهای بین شخصیتها با آنها آشنا میشود و این مسئله از نقاط قوت کتاب است. او بیشتر قهرمانانش را از بین زنانی از طبقه متوسط که خود را به طبقات اجتماعی بالاتر میرسانند انتخاب میکنند.
حوادث کتاب عقل و احساس در جنوب غربی انگلستان و در بین سالهای ۱۷۹۲ تا ۱۷۹۷ اتفاق میافتد و داستان زندگی دو خواهر را روایت میکند. این دو خواهر با وجود اینکه در شرایطی یکسانی زندگی کردهاند اما رفتارشان کاملا با هم تفاوت دارد. نکتهٔ جالب این رمان این است که قضاوت در پایان داستان به خود خواننده واگذار میشود؛ از شیوه نگارش رمان «عقل و احساس» اینگونه بهنظر میرسد که گویی جین آستن هم در این دوراهی قرار گرفته و نمیداند بین عشق و احساس کدام را انتخاب کند.
سریالها و فیلم های عاشقانه اقتباسی زیادی با اقتباس از این رمان ساخته شده است. معروفترین فیلم سینمایی اقتباسشده از رمان عقل و احساس در سال ۱۹۹۵ ساخته شده است. «اما تامپسون» بازیگر انگلیسی فیلمنامهٔ این درام را کاملا براساس رمان نوشته و خودش نیز نقش «الینور» را بازی کرده است.
خواندن کتاب عقل و احساس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی کلاسیک و عاشقانه و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جین آستین
جین آستین در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در استیونتون، همپشر، جنوب شرقی انگلستان به دنیا آمد. او نویسندۀ قرن هجدهم و نوزدهم است که آثارش تأثیر گستردهای بر ادبیات غرب گذاشت. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در نشاندادن ظرائف زندگی، او را به یکی از مشهورترین رماننویسان عصر خودش تبدیل کرده است. آستین، ششمین فرزند از ۷ فرزند یک کشیش ناحیه بود. او در نوجوانی، نوشتن رمان را آغاز کرد. «عقل و احساس»، «غرور و تعصب»، «مانسفیلد پارک» و «اِما» کتابهایی بودند که در زمان حیات این نویسنده چاپ شدند. دو کتاب دیگر او، پس از مرگش منتشر شدند (رمانهای «نورثنگر ابی» و «ترغیب») و ۲ کتاب او هیچگاه به پایان نرسیدند («لیدی سوزان» و «واتسنها»). جین آستین در دورانی که زنده بود، کتابهایش را بدون نام چاپ میکرد و هیچکس نمیدانست که نویسندۀ کتاب، چه کسی است.
سبک جین آستن در شیوۀ نگارش، منحصربهفرد است. در آثار او، صدای راوی رمان با عمیقترین احساسات شخصیتهای قصه پیوند میخورد؛ بهطوریکه با خواندن رمانهای او میتوان پا جایِ پای شخصیتهای داستان گذاشت. به نظر منتقدان، آستین نبوغی دووجهی داشت؛ هم طنز قدرتمندی داشت و هم اخلاق و روحیات آدمها را خوب میشناخت. بر اساس رمانهای جین آستن، نمایشهای متعدد، اقتباسهای تلویزیونی و چندین فیلم سینمایی ساخته شده است؛ برای نمونه میتوان به سریال «گمشده در آستن» (Lost in Austen) بر اساس رمان «غرور و تعصب» و فیلم سینمایی «غرور و تعصب» (۲۰۰۵) با بازی «کیرا نایتلی» بر اساس رمانِ یادشده اشاره کرد. اولین ترجمهٔ رمانهای جین آستن در ایران، بهکوشش «شمسالملوک مصاحب» و به تاریخ اسفند ۱۳۳۶ انجام و منتشر شد. جمشید اسکندانی (نشر ثالث) و رضا رضایی (نشر نی) نیز از دیگر مترجمان آثار این نویسندۀ مشهور هستند.
جین آستین در ۱۸ ژوئیهٔ ۱۸۱۷ درگذشت. او در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب عقل و احساس
«طبیب آمد و بیمار را معاینه کرد و با اینکه به دوشیزه دشوود اطمینان داد بعد از چند روز حال ماریان خوب میشود، ناخواسته از "عفونت" سخنی بر زبان آورد که بلافاصله باعث نگرانی خانم پالمر برای فرزندانش شد. خانم جِنینگز که از ابتدا بیماری ماریان را از النور جدیتر پنداشته بود حال بعد از گفتههای آقای هریس نگرانتر به نظر رسید و نگرانی و احتیاط شارلوت را تأیید کرد و اصرار ورزید بلافاصله با طفل تازه بهدنیاآمدهاش آنجا را ترک کند. به همین دلیل قرار بر آن شد که شارلوت برود و هنوز یک ساعت از رفتن آقای هریس نگذشته بود که شارلوت با پسر کوچک و پرستار او به خانهٔ یکی از اقوام نزدیک آقای پالمر رفت که در چندمایلی آنجا و آن طرف بَث ساکن بود. آقای پالمر به او قول داد تا یکی دو روز بعد به او بپیوندد. خانم جِنینگز هم با محبت اصرار کرد النور و ماریان از کلیولند نروند و صبر کنند تا ماریان بهبود یابد که باعث شد النور نسبت به او محبت عمیقی حس کند. ماریان متوجه شد او در هر شرایطی کمک بسیار مؤثری است و در تمام مشکلات او را همراهی کرده و اغلب به دلیل تجربهای که دارد وظیفهٔ پرستاری از ماریان را بهتر از او انجام داده است.
ماریان بیچاره دیگر نمیتوانست امیدوار باشد که تا روز بعد بهبود یابد. تصور اینکه روز بعد هم فقط بیمارتر میشد وضعیتش را بدتر کرد. قرار بود آن روز سفرشان را برای بازگشت به خانه آغاز کنند و صبح روز بعد به آنجا برسند و باعث غافلگیری و خوشحالی مادرشان شوند. ماریان تنها توانست از این بیماری و تأخیر ناخواسته گله کند، ولی النور سعی کرد روحیهاش را بهتر کند و اصرار ورزید که باور داشته باشد این تأخیر خیلی کوتاه خواهد بود و البته خودش هم چنین باوری داشت.
روز بعد هم وضعیت ماریان تغییر چندانی نکرد. حالا دیگر همراهان آنها کمتر شده بودند، چون کلنل بِرندُن بالاخره آقای پالمر را راضی کرد که به قولش عمل کند و به همسرش بپیوندد و وقتی آمادهٔ رفتن میشد کلنل بِرندُن هم از همراهی با او سخن گفت. اینجا بود که مهربانی خانم جِنینگز بیشتر مشخص شد. رفتن کلنل بِرندُن باعث نگرانی خانم جِنینگز در مورد تنها ماندن النور و رها کردن هر دوی آنها میشد. برای همین، به همهٔ وسایل راحتی آنها فکر کرد و در نتیجه بلافاصله به کلنل بِرندُن گفت که به همراهی او در کلیولند احتیاج دارد. او چنان به کلنل اصرار کرد که کلنل بههیچوجه نتوانست درخواستش را رد کند.»
حجم
۲۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۲۳۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه