کتاب خداحافظ ماه!
معرفی کتاب خداحافظ ماه!
کتاب «خداحافظ ماه!» نوشتۀ احمد اکبرپور است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. خداحافظ ماه! داستانی زیبا و خواندنی است که کودکان را با مفهوم جنگ و صلح آشنا میکند.
درباره کتاب خداحافظ ماه!
قصهها مزایای بیشماری دارند و برای همۀ افراد قابلدرک و فهم هستند. مطالعهٔ داستانها، چه خیالی باشند و چه واقعی، یکی از بهترین راههای انتقال دانش و تجربه، افزایش آگاهی و آموزش مهارتها برای زندگی موفقترند. کودکان از طریق داستانها رشد میکنند، موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیادی را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، ضمن سرگرمکردن و پرکردن اوقات فراغتشان، در ذهنشان باقی میماند.
شنیدن دربارۀ جنگ و یا بودن در محیطی که در آن مردم درگیر جنگ هستند، میتواند تأثیر عمیقی روی کودکان بگذارد. یکی از روشهایی که میتوان بدون انتقال احساسات منفی و ناخوشایند به کودکان، با آنها دربارۀ مفاهیمی مثل جنگ و یا نقطۀ مقابلش صلح گفتگو کرد، کتاب و خواندن داستان است؛ اما هر داستانی باید متناسب با رشد شناختی کودکان باشد. احمد اکبرپور در کتاب خداحافظ ماه، به روشی و خلاقانه به روایتی از جنگ پرداخته است که نهتنها کودکان بلکه بزرگترها را به فکر فرومیبرد، داستان خداحافظ ماه همانطور که از جنگ میگوید، صلح را هم از طریق نمادها و نشانههایی به مخاطبش نشان میدهد. حضور یک شاعر در میان سربازانی که به جنگ میروند، فضای جنگی داستان را تلطیف کرده است. اشاره به جنگلها، درختان، گنجشکها و محیطزیست مخاطبان را وادار میکند به مقایسۀ زندگی در جنگ و جهانی بدون جنگ و خونریزی بپردازند و اثرات ناشی از جنگوصلح را بهخوبی درک کنند.
خواندن کتاب خداحافظ ماه! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان، نوجوانان و علاقهمندان به داستانهایی دربارۀ جنگ و صلح پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خداحافظ ماه!
«فرمانده صبح زود سربازها را بیدار کرد.
داد زد: برپا! و چند تیر هوایی شلیک کرد. فرمانده گفت: بهجای خود! آماده!
آنها سوار ماشینهای نظامی شدند. توی گردوخاک با سرعت به راه افتادند. ابتدای جنگل از ماشینها پیاده شدند. از میان درختها و درهها گذشتند. صدای گلولهها به گوش رسید. فرمانده سربازان را جمع کرد و دستورهای لازم را به آنها داد. آنها از آنجا تا کنار سنگرها سینهخیز رفتند. مرز کشور آنها از میان جنگل میگذشت. دشمن سه ردیف از درختها را بریده بود و پشتشان سنگر گرفته بود. سربازهای آنها هم سه ردیف از درختان را بریده بودند. سرباز کولهاش را گشت و بعد تمام جیبها را تا مدادش را پیدا کرد.»
حجم
۶٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۶٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه