کتاب عشق و کار
معرفی کتاب عشق و کار
کتاب عشق و کار نوشتهٔ مارکوس باکینگهام و ترجمهٔ محمدحسین نقوی و سعید نیری است. انتشارات ترجمان علوم انسانی این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب عشق و کار
چگونه بفهمید عاشق چه کاری هستید؟ چگونه باید عشق را در کارتان پیدا کنید؟ چگونه میتوانید عاشق کارتان بمانید؟ کتاب عشق و کار (Love and Work) به پاسخ این پرسشها پرداخته است. این کتاب ابتدا یادآوری کرده است که ما در طول زندگیِ حرفهای خود بارها با سؤالاتی مواجه میشویم مانند اینکه چه رشتهای بخوانم؟ سراغ چه شغلی بروم؟ استعداد واقعی من چیست و برای چه کاری ساخته شدهام؟ آیا میتوانم شغلی متناسب با علایقم داشته باشم یا ناگزیر باید تن به فرسودگی شغلی بدهم؟ در میان متفکرانی که دربارهٔ رشد حرفهای نظریهپردازی کردهاند، دو نگاه غالب وجود دارد. گروهی گفتهاند که کلید حل مشکل این است که کاری را بکنیم که دوست داریم؛ آنوقت دیگر گرفتار رنج و ملال کار نخواهیم شد. دستهای دیگر میگویند نباید تصور کنیم ویژگیهای درونی ثابتی داریم که همسوشدن با آنها مشکل ما را حل میکند؛ بلکه باید دائماً امکان انطباق با شرایط و محیطهای گوناگون را در خود پرورش دهیم. مارکوس باکینگهام در این کتاب رویکرد دیگری دارد. او گفته است که درست است که باید کاری را بکنیم که دوست داریم، اما این تازه اول ماجراست؛ مگر ما میدانیم چه کاری را دوست داریم؟ او در این کتاب راههایی پیشنهاد داده است که خودمان و علایقمان را بهتر بشناسیم، جایگاه شغلی متناسبی را انتخاب کنیم، فعالانه محیطهای کاری را به نفع علائق خود تغییر دهیم و در نهایت در مقام مدیر و رهبر نیز بتوانیم سازمانی ایجاد کنیم که عشق و کار را با هم جمع کند. نویسندهٔ این کتاب پژوهشگرِ مشهور و یکی از نویسندگان روزنامهٔ پرفروش نیویورک تایمز است.
خواندن کتاب عشق و کار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب شغل و کار موردعلاقه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عشق و کار
«من در پانزدهم فوریهٔ سال ۲۰۱۶ خانوادهام را ترک کردم. سوار ماشین شدم، گریهکنان، گیج، مبهوت و بیهدف به خانهٔ یکی از دوستانم رفتم. بدترین روز زندگی من در مقام شوهر و پدر بود. چیز زیادی نمیدانستم. فقط میدانستم که دارم از بین میروم و اگر بمانم این برای هیچ یک از ما عاقبت خوبی نخواهد داشت.
من هنوز هم دارم سعی میکنم اتفاقات این مدت را هضم کنم. اگر تجربهٔ طلاق را پشت سر گذاشته باشید، منظورم را میفهمید. طلاق تجربهای غیرمنتظره و جدی است و سالها طول میکشد تا با خودتان کنار بیایید. به نظرم تا زمانی که حداقل سه سال از تجربهٔ طلاقتان نگذشته است به حرفهای کسی که راهکارهایی برای عبور از این مرحله ارائه میدهد گوش ندهید. اوضاع تغییر میکند. عقل و خرد آرامآرام برمیگردند. من حتی نمیتوانم سطحیترین لایه از احساساتی که تجربه کردهام را برایتان بشکافم، احساس پیچیدهای از گناه توأم با شرم، شادی و درد بسیار. تنها چیزی که اکنون میتوانم بگویم این است که، با اینکه به اکثر انتخابهای زندگیام افتخار میکنم، هرگز به طلاق افتخار نخواهم کرد. میدانم که تصمیم درستی بود، بااینحال همیشه در نظرم نوعی شکست است.
من هم، مانند همهٔ کسانی که چنین تجربهای دارند، سال اول پس از طلاق کاملاً درهمشکسته و آشفته بودم. هرگز دچار بیماری روانی دوقطبی نبودهام، اما آن سال تمام علائم این بیماری را داشتم، یک روز سرشار از شیدایی و شور و شوق، یک روز تاریک و بیروح. تا قبل از طلاق و در دوران زندگی با همسرم، خودم و زندگیام را وقف کار و فعالیت کرده بودم و اکنون در تنهایی، سکوت و تاریکی به سر میبردم. یک بار، در تعطیلات آخر هفته، که ساعتها تنهایی و گریستن مرا از خودم بیزار کرده بود، سگی به نام فیتزی را به سرپرستی گرفتم. هفتهٔ بعد باز هم ساعات زیادی گریان و نالان بودم، البته این بار در کنار فیتزی بودم و روی خزهای بدن او گریه میکردم. فیتزی برایم مثل بالشی قهوهای و نرم بود که دندانهای نسبتاً بزرگی هم داشت.
میدانستم که درمانده و مستاصل شدهام و هر طور شده میخواهم یکی را کنار خودم داشته باشم، اما از بیان آن عاجز بودم. احساس میکردم دچار نوعی ناهنجاری شدهام و ممکن است کاری دست خودم و دیگران بدهم. تنها چیزی که به ذهنم میرسید این بود که تنها باشم تا مبادا، با شروع یک رابطهٔ اشتباه، به فرد دیگری صدمه بزنم.»
حجم
۲۵۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۵۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب، یکی از بهترین کتابهاییه که خواندنش را به همه جوانترها و پدر و مادرها و معلم ها توصیه میکنم، نویسنده با کمک داستان زندگی خودش یک تئوری درباره کار کردن و فلسفه آن را توضیح میده، و به