کتاب صاعقه
معرفی کتاب صاعقه
کتاب صاعقه نوشتهٔ الکساندر نیکولایویچ آستروفسکی و ترجمهٔ مهران سپهران است. نشر قطره این نمایشنامه را روانهٔ بازار کرده است؛ درامی روسی در پنج پرده به قلم «پدر تئاتر روسیه».
درباره کتاب صاعقه
کتاب صاعقه دربردارندهٔ یک نمایشنامهٔ روسی در پنج پرده است. ماجرای این نمایشنامه که ۱۱ شخصیت اصلی دارد، در شهر کالینوف واقع در ساحل ولگا و در یک تابستان اتفاق میافتد و از باغی در ساحل ولگا آغاز میشود. پس از متن نمایشنامه، یادداشتی به نام «صاعقه در بستر فقیر تئاتر و فرهنگ روسیهٔ قرن نوزدهم» آمده است. در این قسمت با نویسنده بیشتر آشنا میشوید. گفته شده است که الکساندر نیکولایویچ آستروفسکی (ملقب به «پدر تئاتر روسیه») با شناخت دقیقش از زندگی مردم روسیه و با درکی عمیق از جلوههای نمایشی، توانسته بهوضوح بخش مهمی از این زندگی را به خواننده و بینندهٔ اثرش بنمایاند. این نویسنده در پایان درام حاضر، با مطرحکردن مسئلهای که «تیخون» بر جسد زن مردهاش مطرح میکند، علامت سؤالی را در برابر همهٔ کسانی که به زندگی سنتی پای بستهاند و در مقام دفاع از این نوع زندگی برمیخیزند، قرار داده است. این علامت سؤال را رمز طراوت و ماندگاری نمایشنامهٔ آستروفسکی در بیش از یکقرنونیم دانستهاند.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب صاعقه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی قرن ۱۹ روسیه و قالب نمایشنامه (درام) پیشنهاد میکنیم.
درباره الکساندر نیکولایویچ آستروفسکی
الکساندر نیکولایویچ آستروفسکی در ۳۱ مارس ۱۸۲۳ در روستای اوردینکای سفلی در ناحیهٔ آن سوی رودخانهٔ مسکو به دنیا آمد و در ۱۴ ژوئن ۱۸۸۶ درگذشت. او نمایشنامهنویسی اهل روسیه است که بهدلیل خدمات ارزندهاش به نمایشنامهنویسی و تئاتر روسیه و آغاز سبک امروزی تئاتر و نگارش حدود ۵۰ نمایشنامه، به «پدر تئاتر روسیه» شهرت دارد. نخستین نمایشنامهٔ او با عنوان «تصویری از شادی خانوادگی» در ۱۸۴۷ میلادی نوشته شد. نمایشنامهٔ بعدیاش «ورشکسته» (۱۸۴۹) بود که به تصویر ورشکستگی ساختگی میان تاجران مسکو پرداخت و اعتراضهایی را برانگیخت. این اثر که سبب اخراج آستروفسکی از خدمات دولتی شد، ۱۳ سال توقیف بود. در دههٔ ۱۸۶۰ چند نمایشنامهٔ تاریخی نوشت، اما مهمترین آثارش که به طبقهٔ بازرگانان روسی پرداخته، شامل دو تراژدی و چند کمدی است؛ از جمله نمایشنامههای «نداری عیب نیست» (۱۸۵۳) و «رعد و برق» (۱۸۵۹). «نیکلای ریمسکی کورساکوف» بر اساس نمایشنامهٔ «دختر برفی» (۱۸۷۳) به قلم او، اپرایی به همین نام ساخت. آستروفسکی ارتباط نزدیکی با تئاتر لیتل داشت که تنها تئاتر دولتی مسکو بود و در همین تئاتر همهٔ نمایشنامههایش تحتنظر خودش به اجرا درآمد. او در ۱۸۸۵ میلادی مدیر هنری تئاترهای سلطنتی شد. «صاعقه» عنوان یکی دیگر از نمایشنامههای او است.
درباره مهران سپهران
مهران سپهران در سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد. او مترجم ادبی و منتقدی سینمایی و اهل ایران است. در رشتهٔ کارگردانی تحصیل کرده و از دانشگاه سینمایی دولتی روسیه (VGIK) فارغالتحصیل شده است. مهران سپهران کتابهایی مانند «صاعقه»، «سعادت»، «آدم و حوا» «جزیرهٔ سرخ»، «پادشاه برهنه»، «تانیا» و «آندری تارکوفسکی و راهش» را به پارسی برگردانده است.
بخشی از کتاب صاعقه
«کولیگین روی نیمکت نشسته است. کابانوف در بولوار راه میرود.
کولیگین (میخواند.)
تاریکی شبانه سپهر را پوشانده،
ابنای بشر به آرامش چشمان خود را بستهاند...
چرا که شب است.
(کابانوف را میبیند.) سلام آقا! در خدمت باشیم. خیلی دور میرین؟
کابانوف: میرم خونه، برادر، با من کاری داری؟ همهٔ خونوادهم ازهمپاشیده.
کولیگین: شنیدم، شنیدم، آقا.
کابانوف: من رفته بودم مسکو، میدونی؟ توی راه مادرم آی نصیحتم کرد، نصیحتم کرد، اونقدر که وقتی رسیدم، رفتم تفریح. خیلی خوشحال شدم که از دستش خلاص شدم. تو راه هم نوشیدم، تو مسکو هم نوشیدم. یه عالمه، کلهپا شدم. به اندازهٔ یه سال تفریح کردم. یه بار هم به خونه فکر نکردم. چرا، یه دفعه یادم اومد، ولی یادم نیومد اینجا چیکار میکردم. میشنوی؟
کولیگین: میشنوم، آقا.
کابانوف: حالا من بدبخت شدم، برادر! بهخاطر هیچی، نابود شدم، نه بهخاطر پول!
کولیگین: مادر شما وسواس سختگیری داره.
کابانوف: خوب، آره، برای هر کاری یه دلیلی داره. من برای چی نابود شدم، خواهش میکنم بگو؟ من پیش دیکوی هم رفتم، باهم نوشیدیم. فکر میکردم بهتر میشم، بدتر شد کولیگین! از وقتی زنم اون کار رو باهام کرده... دیگه بدتر از این چی میخوای...
کولیگین: عاقلانه، آقا، عاقلانه باید قضاوت کرد.
کابانوف: نه، صبر کن! دیگه از این بدتر چی میخواستی. اگه بهخاطر این کار بُکُشنش. کمه. این چیزیه که مامان میگه باید زنده زنده دفنش کنن تا سزای عملش رو ببینه! ولی من هنوز دوستش دارم، جرئت ندارم بهش دست بزنم. یه کمی کتکش زدم، اون هم به دستور مامان. ناراحت میشم بهش نگاه کنم، حداقل تو این رو بدون، کولیگین. حالا مامان بهش میگه برو غذا بخور، اون هم بدون هیچ جوابی، مثل سایه میره. فقط گریه میکنه، داره آب میشه، مثل موم. وقتی بهش نگاه میکنم دلم میخواد بمیرم.
کولیگین: یه جوری، آقا باید آشتی کنین. شما هم اون رو ببخشین، و هیچوقت دیگه این قضیه رو بهیاد نیارین. شما خودتون هم بیگناه نیستید!
کابانوف: کی میگه؟
کولیگین: این درسته که تو حالت مستی سرکوفت بزنی؟ اون هم زن خوبیه، وقتش شده بهتر نگاه کنی.
کابانوف: متوجه نیستی کولیگین، من اینجا هیچ کارهم، ولی مامانم... برو با اون صحبت کن!...
کولیگین: فکر کنم وقتش شده باشه که شما با عقل خودتون زندگیتون رو بگردونی.
کابانوف: یعنی میگی بزنم زیر همهچیز! میگی به عقل خودت، یعنی همیشه مثل غریبهها زندگی کردن. میگی هرچی دارم یهجا بردارم و برم گم شم، اونوقت مامان مثل دیوونهها هی قیمبازی کنه.
کولیگین: آه، آقا! این هم کاریه! ولی باریس گریگوریچ چی میشه؟
کابانوف اون بیشرف رو، عموش با چینیها میفرسته یه جای دور. میفرسته برای سه سال تو دفتر یکی از آشناهاش کار کنه.
کولیگین: آدم خوبیه، آقا.
کابانوف: همهٔ وسایلش رو هم جمع کرده، اسبها هم آمادهن. اون هم حسرت میخوره، من میبینم! خیلی چیزای دیگه هم سرش میآد. دشمن منه، ولی من همهٔ اینها رو میبینم. کولیگین! باید مجازات بشه، تیکهتیکه، تا بدونه که...
کولیگین: دشمنها رو باید بخشید، آقا!»
حجم
۸۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۸۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه