کتاب اگر من خلبان بودم
معرفی کتاب اگر من خلبان بودم
کتاب اگر من خلبان بودم نوشتۀ احمد اکبرپور در انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. این کتابِ داستانی مصور، جزو کتابهای پرنده آبی در گروه کودک و نوجوان نشر و مناسب برای کودکان گروه سنی ج است.
درباره کتاب اگر من خلبان بودم
کتاب اگر من خلبان بودم از زبان یک کودک روایت میشود. او بههمراه دوستانش به کوه رفته است تا گیاهان و گلهای مختلف بچینند و برای معلم ببرند. معلم قرار است آنها را خشک کند، اسمشان را مقابلشان بنویسد و در کلاس آویزان کند. این ۴ دوست در حین چیدن گل و گیاه ناگهان صدایی رعدآسا میشنوند. به آسمان که نگاه میکنند ۴ هواپیما میبینند که دوتادوتا کنار یکدیگر پرواز میکردند. کودکان با تعجب به صحنۀ بالا نگاه میکردند؛ زیرا سابقه نداشت در یکجا ۴ هواپیما کنار هم ببینند. کودک راوی داستان با دیدن این صحنه با خودش فکر میکند که اگر او خلبان بود به همه جای دنیا سفر میکرد. در همین افکار، بچهها بهسرعت به ده میروند تا این خبر را به مردم برسانند. اما از دور دودهای سیاهی را میبینند که هر لحظه بیشتر میشد. چه خبر شده است؟
کتاب اگر من خلبان بودم مصور و رنگی است. سراسر صفحههای کتاب، تصاویر جذاب و خلاقانهای دارد که حتماً برای کودکان دلنشین هستند و آنها را به ادامۀ خواندن کتاب ترغیب میکنند. نکتۀ جالب اینکه قلمی که برای کتاب استفاده شده، شبیهسازی خط کودکان دبستانی است. این ایده، در جذب کودکان به کتاب و احساس راحتی با آن میتواند مؤثر باشد.
خواندن کتاب اگر من خلبان بودم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به کودکان دوستدار کتابهای داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره احمد اکبرپور
احمد اکبرپور در ۹ مرداد ۱۳۴۹ در چاهورز، لامرد، در استان فارس به دنیا آمده است. او تحصیلاتش را در شهرهای جهرم، شیراز و تهران تا مقطع کارشناسی در رشتهٔ روانشناسی در دانشگاه شهید بهشتی تهران به پایان رساند. شهرت و محبوبیت احمد اکبرپور برای نگارش داستانهای کودک و نوجوان است. او جوایز متعددی از جمله کتاب سال ایران و شورای کتاب کودک را دریافت کرده است. اکبرپور عضو شورای کتاب کودک و نیز انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بوده است. از آثار او برای کودکان میتوان به «دنیای گوشهوکنار دفترم»، «غول و دوچرخه»، «ازدواج با خورشید»، «بفرمایید عینک مادام سوسکه»، «دستها بالا، گاو مسلح است» و «هفت خوان و خردهای» اشاره کرد.
بخشی از کتاب اگر من خلبان بودم
«من دیگر چیزی نمیشنوم. صدای بچهها و مردم در هم گیر میکند که میگویند: چهارتا بودند، چهارتا. برمیگردم و به نوک کوهی نگاه میکنم که هواپیماها از آنجا رد شدند. با خودم میگویم: اگر من خلبان بودم…»
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه