کتاب بازی های میراث

کتاب بازی های میراث نوشتهٔ جنیفر لین بارنز و ترجمهٔ نجلا محقق است. نشر نون این رمان آمریکایی را برای نوجوانان و جوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب بازی های میراث

کتاب بازی های میراث (The Inheritance Games) حاوی یک رمان آمریکایی برای نوجوانان و جوانان است که ۹۱ فصل دارد. این رمان حاوی داستانی هیجان‌انگیز از رازهای خانوادگی، احساسات ممنوعه و شکار گنجی خطرناک است که در دنیای رمزآلود میلیاردرهای تگزاس اتفاق می‌افتد. «ایوری گرمبز» (دختری ۱۷ساله) برای آینده‌ای بهتر برنامه‌ریزی کرده است. او می‌خواهد از دبیرستان جان سالم به در ببرد، بورسیه بگیرد و برود، ولی آینده‌اش در یک لحظه تغییر می‌کند. وقتی «توبیاس هاتورن»، میلیاردر شهر می‌میرد و عملاً تمام ثروتش را برای ایوری به ارث می‌گذارد، زندگی این جوان دگرگون می‌شود. مشکل چیست؟ ایوری به‌هیچ‌وجه نمی‌داند چرا این میلیاردر چنین کاری کرده است؛ او حتی نمی‌داند توبیاس هاتورن کیست. ایوری برای دریافت ارثیه‌اش باید در عمارت وسیع و مملو از راهروهای مخفی هاتورن ساکن شود؛ جایی که هر اتاقش اثری از پیرمرد و عشقش به معما، چیستان و رمز دارد. از بخت بد ایوری، خانواده‌ای که توبیاس هاتورن از ارث محرومشان کرده هم در این عمارت زندگی می‌کنند؛ از جمله چهار نوهٔ هاتورن؛ پسرهای خطرناک جذاب و بسیار باهوشی که با این انتظار بزرگ شده‌اند که روزی میلیاردها دلار به ارث خواهند برد! آن‌ها ایوری را آخرین هیجان پدربزرگشان می‌بینند؛ معمایی پیچیده و چیستانی که باید حل شود. ایوری که در دنیای ثروت و امتیازات گیر افتاده، باید در این بازی فقط برای زنده‌ماندن شرکت کند. با او همراه شوید.

خواندن کتاب بازی های میراث را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان به‌ویژه نوجوانان و جوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بازی های میراث

«وقتی ساعت نه و ربع وارد کتابخانه شدم، خالی بود، ولی مدت زیادی خالی نماند. جیمسون ساعت نه و نیم رسید و گریسون در ساعت نه و سی‌ویک دقیقه خودش را دعوت کرد.

گریسون از برادرش پرسید: «امروز قراره چی‌کار کنیم؟»

جیمسون به او پرید: «کنیم؟»

گریسون با دقت زیاد دکمه‌سردستش را بست. بعد از ورزش لباسش را عوض کرده و پیراهنی با یقهٔ رسمی پوشیده بود. «یعنی یه برادر بزرگ‌تر نمی‌تونه بدون اینکه بازجویی بشه، با برادر کوچک‌ترش و یه مداخله‌گر با مقاصد نامعلوم وقت بگذرونه؟»

ترجمه کردم: «اعتماد نداره پیش تو باشم.»

«من چه گل ظریفی‌ام.» لحن جیمسون بی‌خیال بود، ولی چشم‌هایش داستان دیگری را می‌گفتند. «نیازمند مراقبت و نظارت دائمی.»

گریسون تحت تأثیر طعنه‌اش قرار نگرفت. «این‌طور به نظر می‌آد.» لبخند زد، ولی حالت چهره‌اش جدی و سخت بود. تکرار کرد: «امروز قراره چی‌کار کنیم؟»

هیچ نمی‌دانستم چه مشخصه‌ای در صدایش دارد که باعث می‌شود نادیده گرفتنش این‌قدر ناممکن باشد.

جیمسون با طعنه گفت: «من و وارث داریم یه حدس رو دنبال می‌کنیم و بدون شک وقتمون رو به میزان گناه‌آلودی سر چیزی تلف می‌کنیم که مطمئنم از نظر تو چرندیات مهمله.»

گریسون اخم کرد. «من این‌جوری حرف نمی‌زنم.»

جیمسون اجازه داد قوس ابرویش منظورش را برساند.

گریسون چشم‌هایش را باریک کرد. «و شما دو تا یه حدس رو دنبال می‌کنین؟»»