کتاب بازداشتگاه
معرفی کتاب بازداشتگاه
کتاب بازداشتگاه نوشتهٔ گریزلدا گامبارو و ترجمهٔ حسین پرورش است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی نمایشنامهای در دو پرده و پنج صحنه.
درباره کتاب بازداشتگاه
چاپ دوم کتاب بازداشتگاه در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است. گریزلدا گامبارو این نمایشنامه را دو پرده و پنج صحنه نگاشته است. شخصیتهای این نمایشنامه عبارت است از «مارتین»، «فرانک»، «اما»، پیانوکوککن، افسران گشتاپو، زندانیان، یک مأمور و سه پرستار مرد.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب بازداشتگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای خارجی پیشنهاد میکنیم.
درباره گریزلدا گامبارو
گریزلدا گامبارو زادهٔ ۲۴ ژوئیهٔ ۱۹۲۸ و نویسندهٔ آرژانتینی است که در رمانها، نمایشنامهها و داستانهای کوتاه خود به خشونت سیاسی در کشور خود اشاره کرده است. گامبارو یک نمایشنامهنویس مشهور است و در سال ۱۹۸۲ توانست جایزهٔ «Guggenheim Fellowship» را دریافت کند.
بخشی از کتاب بازداشتگاه
«اما: تازه دارم میفهمم. خب معلوم است، شکار بدون روباه امکان ندارد. بیچاره حیوان، انقدر نفسنفس میزند تا ریههایش بترکد. (غمگین) در این فکرم که روباه چه حسی بهش دست میدهد؟ هیچکسی نمیداند. (صدای پارس سبعانه و اوامر آمرانه به گوش میرسد.) ایناهاشان. صدایشان را میشنوی؟ گوش کن چه جوری زوزهکشان شکار را تعقیب میکنند! جدی که وحشیاند. عجب ورزش هیجانانگیزی! (عصبی) و فرانک عاشق ورزش است. تو تمام رشتهها خوب است، شنا، پاروزنی، شکار حیوانات بزرگ، گراز در جنوب... (مارتین میگذارد که دفتر یادداشت و جعبهٔ مدادش بیفتد. اما دفتر یادداشت را روی زانوی مارتین میگذارد و سعی میکند مداد را دستش بدهد. مارتین به صدای شکار گوش میدهد. میلرزد و مداد از میان انگشتانش میافتد. اما کماکان میکوشد تا مداد را به دستش بدهد. در این لحظه، اما با لحنی نسبتاً مصنوعی ادامه میدهد:) انقدر پسر با استعدادی است. یک اعجوبهٔ واقعی. تا حالا به این شکارها رفتی؟
مارتین: نه.
اما: (به بازی ادامه میدهد.) سگها همه با گوشهای سیخشده دنبال بو میگردند و روباه هم همینطور میدود و میدود و میدود. بهمحض اینکه یکیشان میافتد تو مسیر، سگها حمله میکنند. روباه از صخره بالا میرود و همان جا میماند. اگر بیفتد کارش تمام است. آه، هیجانانگیز است! واقعاً هیجانانگیز است!
مارتین: آنها میخورندش...
اما: آره، اگر میخواستند بخورند چرا رفتند شکار؟
مارتین: باید به زور ردشان کنند تا گوشت گرم لاشهٔ بدبخت را نخورند.
اما: کی؟ پسرها؟ آه، بعله. خیلی شیطاناند. ولی آن گوشت خیلی خوشمزه است. (با لبخندی غضبآلود.) وای! چه تعقیبی میکنند! تو جنگلاند و... آه. محشر است! چه لذتی دارد! واقعاً اختیارشان را دیگر از دست میدهند.
مارتین: (کاملاً مستأصل از جا بلند میشود.) دیگر نمیتوانم تحمل کنم. میروم ببینم.
اما: احمق نشو. کارت را بکن. خیلی تاریک است. آنها شبها شکار میکنند. احمقها! بعدش میسوزانند.
مارتین: (با دردمندی او را در آغوش میکشد.) خواهش میکنم
خفه شو!
اما: اوه، تو مرا بغل کردی! اگر الان فرانک میدیدمان! او معشوق من نیست. دوست بچگی من است. ولی باید این را بهش بگوییم. (نخودی میخندد.) خیلی خوشحال میشود!
مارتین: این دیوانهبازی را بس کن دیگر!»
حجم
۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه