کتاب هنوز هم من
معرفی کتاب هنوز هم من
کتاب هنوز هم من بهقلم جوجو مویز و الناز امان زاده را انتشارات ۳۶۰ درجه منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه عاشقانههای جوجو مویز و دنبالهٔ دو کتاب قبلی او، من پیش از تو و من پس از تو است.
درباره کتاب هنوز هم من
کتاب هنوز هم من دنبالهای از دو کتاب قبلی جوجو مویز، من پیش از تو و من پس از تو است. در این کتاب شخصیت اصلی داستان، لوئیزا کلارک، همان دختر سرحال و عاشق و خوشحال که البته هنوز در اعماق قلبش به یاد ویل، معشوق ازدسترفتهاش است، برای شغلی جدید راهی نیویورک میشود. کار در خانهای اعیانی برای خانوادهٔ ثروتمند و البته مرموز گوپنیک. ورود به این شهر جدید و تلاش او برای ساختن ارتباطهای تازه و عبور از چالشهای عاطفی گذشتهاش و نیز سیر تغییر و تحول و پختگی این شخصیت، از نقاطعطف این داستان است و برای کسانی که دو اثر قبلی را خوانده باشند. حسنختامی شیرین و بهیادماندنی خواهد بود.
خواندن کتاب هنوز هم من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای خارجی عاشقانه و طرفداران جوجو مویز از مطالعهٔ این کتاب لذت خواهند برد.
درباره جوجو مویز
جوجو مویز در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن به دنیا آمد. او روزنامهنگاری انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ به نوشتن رمانهای عاشقانه مشغول است. مویز یکی از چند نویسندهای است که ۲ بار برندۀ جایزه سال رمان عاشقانه (Romantic Novel of the Year Award) بهوسیلۀ انجمن نویسندگان رمانهای عاشقانه (Romantic Novelists' Association) شده است. آثار او به ۱۱ زبان مختلف دنیا ترجمه شدهاند. فهرست کتابهای جوجو مویز عبارت است از: باران پناهدهنده یا در پناه باران، میوهٔ خارجی، مرکز فروش طاووس، کشتی عروسها، خلیج نقرهای، موسیقی شب، اسب رقاص، من پیش از تو، ماه عسل در پاریس، دختری که رهایش کردی، یک به علاوهٔ یک، پس از تو، تکوتنها در پاریس، آخرین نامهٔ معشوق و بخشندهٔ ستارهها.
بخشی از کتاب هنوز هم من
«خواب ویل را دیدم. بهندرت پیش میآمد خواب او را ببینم. توی خوابم همان غصهٔ عمیقی را تجربه کردم که توی اولین روزهای مرگش تمام قلبم را توی چنگش فشرده بود. انگار گلولهای توی قلبم شلیک شده بود و هر بار که یادم میافتاد او را از دست دادهام، درد گلولهٔ توی قلبم تازه میشد. از وقتی با سم آشنا شده بودم، تمام آن خوابها تمام شده بودند؛ اما آن شب دوباره به خوابم آمده بود. آنقدر واقعی بود که حس کردم واقعاً او آنجاست، میتوانستم بهش برسم. روی صندلی عقب یک لیموزین خیلی گرانقیمت سیاهرنگ، درست مثل لیموزین آقای گوپنیک نشسته بود و من آن را از آن طرف خیابان میدیدم. برای چند لحظه خیالم راحت شد که او نمرده است، اما این را میدانستم که او نباید با آن اتومبیل جایی برود، نباید میگذاشتم برود. سعی کردم از خیابان بگذرم و آن طرف بروم اما هر بار خیابان پر میشد از هزاران ماشین و من نمیتوانستم قدمی بردارم و در میان غرش موتورهای آنها، صدای فریادم به گوشش نمیرسید. خودش بود. همان پوست صاف و کرمیرنگ، همان لبخند شکیل که همیشه روی لبهایش بود.»
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۹۸ صفحه
حجم
۲٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۹۸ صفحه