دانلود و خرید کتاب کلاف آرزوها گرگوار دولاکور ترجمه شهلا حائری
تصویر جلد کتاب کلاف آرزوها

کتاب کلاف آرزوها

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کلاف آرزوها

کتاب کلاف آرزوها نوشتهٔ گرگوار دولاکور و ترجمهٔ شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زنی است که در یک مغازه خرازی در شهری کوچک کار می‌کند و تمام آرزوهایش برباد رفته است.

درباره کتاب کلاف آرزوها

ژوسلین زنی جوان است که در یک شهر کوچک زندگی می‌کند، او همیشه آرزو داشته طراح لباس شود و با مردی عاشق پیشه ازدواج کند اما حالا همسر مردی است که مدام به او خیانت می‌کند و در یک خرازی کوچک کار می‌کند. ژو تنها است و از دروغ و درک نشدن خسته است که ناگهان اتفاق عجیبی می‌افتد. او تبدیل می‌شود به ثروتمندترین زن کشور اما چطور؟ ژوسلین ثروتش را از همه پنهان می‌کند و همچنان در شهر می‌ماند اما در داستان مرحله به مرحله اتفاقات عجیبی پیش می‌آید که هیجان داستان را چند برابر می‌کند.

کتاب کلاف آرزوها جوایز زیادی را از جمله جایزهٔ مدیترانه دبیرستانی‌ها ۲۰۱۳، جایزه شهر گوژان - مسترا ۲۰۱۳ و جایزهٔ لیورس کتابخوانی ۲۰۱۳ از آن خود کرده است. نویسنده با نگارش این رمان شاهکاری در نوع خود رقم زد که به مرزهای ادبیات نمایشی قدم گذاشت و به ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شد. نویسنده دربارهٔ این اثر گفته است: «من این کتاب را نوشتم چون دلم برای مادرم تنگ شده است. اگرچه او هرگز خرازی نداشت، اما بافتنی می‌بافت. هنوز کلاه‌های پشمی یکسره‌اش را به یاد دارم که تا روی چشمانم پایین می‌آمد یا مانند جوراب، صورتم را فشار می‌داد، پلیورهایی که یک بار آستین آن‌ها بیش از اندازه بلند بود و بار دیگر، بیش از اندازه کوتاه. او تلاش می‌کرد با سرعت دیگرگون شدن بدن من هماهنگ شود و من می‌دانستم این لباس‌ها حاصل دست اوست و مایهٔ تسکین خاطرش.»

خواندن کتاب کلاف آرزوها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های خارجی به‌ویژه زنان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کلاف آرزوها

«وقتی بچه بودم، دفترچهٔ خاطرات داشتم. روزی که مامان مُرد دیگر ننوشتم. با زمین خوردنش قلمم را نیز به زمین انداخت و کلی چیزها را شکست.

در نتیجه وقتی من و ژو با هم گپ می‌زنیم بیش‌تر من حرف می‌زنم. او درحالی‌که ماءالشعیرش را می‌خورد گوش می‌کند، گاهی هم فوراً تأیید می‌کند، برای این‌که حالیم کند که می‌فهمد، که داستان‌هایم برایش جالب است، و حتا اگر راست نباشد معلوم می‌شود که آدم مهربانی است.

برای تولد چهل سالگی‌ام یک هفته از کارخانه مرخصی گرفت، بچه‌ها را خانهٔ مادرش گذاشت و من را به شهر ساحلی اتروتا برد. در هتل اگیی کروز اقامت کردیم، با دو وعده غذا در هتل. چهار روز رؤیایی، و در آن‌وقت برای اولین بار در زندگیم احساس کردم که عاشق بودن یعنی چی. کلمات عاشقانه‌اش هم‌چنان ساده و زمخت بود، مثل کالباس بدون چربی. «می‌خوامت»، «حالی به حالیم می‌کنی»... وقتی به هتل برگشتیم گونه‌های‌مان سرخ و دهان‌مان خشک شده بود، مثل نوجوان‌های سرمست و این سفر برای‌مان خاطره‌ای خوش شد.

شنبه‌ها ژو دوست دارد با بر و بچه‌های کارخانه بگردد. در کافهٔ ژرژه ورق‌بازی می‌کنند و حرف‌های مردانه می‌زنند. از زن‌ها می‌گویند، از آرزوهای‌شان. گاهی برای دخترهای هم‌سن بچه‌های‌شان سوت می‌زنند، اما آدم‌های خوبی هستند. به قول معروف کسی که زیاد حرف می‌زند، کم عمل می‌کند. مردهای ما این طوریند دیگه.

تابستان‌ها بچه‌ها می‌روند خانهٔ دوستان‌شان و من و ژو برای سه هفته می‌رویم جنوب فرانسه در شهر ویلنوو ـ لوبه در اردوی سوریر. ژـ ژ و ماریل روسل هم آن‌جا هستند. تصادفی پنج سال پیش در آن‌جا با هم آشنا شدیم (اهل دنوسل هستند، فقط در چهار کیلومتری آراس) و هم‌چنین با میشل هانریون، یک زن از ما مسن‌تر که پیردختر مانده از شهر ویلنوو سو لو، شهر آلو. ژو می‌گوید برای این‌که آلوها را می‌مکد ترشی انداختنش. آن‌جا عرق رازیانه است و کباب و ماهی ساردین. ساحل کانی برای روزهای زیادی گرم در روبه‌روی زمین سواری. یکی دو بار هم گردشی روی آب، دلفین، حیوانات دریایی، و سرسرهٔ روی آب، فریادهای وحشت‌زدهٔ ما که به خنده و شادی کودکانه ختم می‌شود.»

mary
۱۴۰۳/۰۷/۰۸

**"کلاف آرزوها"** نوشته‌ی **گرگوار دولاکور** داستانی الهام‌بخش و تأثیرگذار درباره‌ی قدرت رویاها و تصمیماتی است که زندگی ما را شکل می‌دهند. در این کتاب، با ژوسلین، زنی ساده و خوشبخت آشنا می‌شویم که پس از برنده شدن در بخت‌آزمایی، در

- بیشتر
mrb
۱۴۰۳/۰۶/۲۴

داستان پرکشش و جون داری داشت پایان بندی میتونست بهتر باشه ترجمه هم ک مثل همیشه عالی

پناه
۱۴۰۳/۰۵/۲۳

واقعی، تلخ.

کاربر ۱۴۶۶۷۷۱
۱۴۰۳/۰۴/۲۲

داستان روان و سوژه خیلی جالبی داشت

zahra ezazi
۱۴۰۳/۰۱/۰۸

کتاب غم انگیز خوبی بود خوب میشد با آن ارتباط برقرار کرد و شاید قسمتهایی از آن مشابه زندگی خیلی از ما یود

آدم همیشه به خودش دروغ می‌گوید. برای این‌که عشق تاب تحمل حقیقت را ندارد.
پویا پانا
مردم حرفی با هم ندارند. با تلفن‌های‌شان تنهایند. در خلأ زندگی‌شان هزاران کلمه پرتاب می‌کنند.
mary
گاهی مصیبت آن‌قدر عظیم است که چاره‌ای جز رها کردنش نیست. نمی‌شود همه چیز را نگه داشت، حفظ کرد.
mrb
به قول معروف کسی که زیاد حرف می‌زند، کم عمل می‌کند.
پویا پانا
اکثر کرکره‌های چوبی ساختمان‌های پرومناد دِزانگله پایین است. مانند چسب زخمی بر روی نماهای فرسوده. پیرها در خانه‌شان کز کرده‌اند. اخبار تلویزیون را تماشا می‌کنند، پیش‌بینی بد هواشناسی را. قبل از این‌که غذا را قورت بدهند، مدت‌ها می‌جوند. ناگهان همه چیز را طول می‌دهند. بعد روی مبل خواب‌شان می‌برد، با پتویی روی پاها، جلو تلویزیون روشن. باید تا بهار دوام بیاورند وگرنه مرده پیدای‌شان می‌کنند.
پویا پانا
می‌تواند فکر کند که از «کسالت و فرسودگی» که آفت عشق‌های رمانتیک است گریخته است و در نوع خود به عشقی رسیده است که کمالش در لباس و آرایش مو و کلاه نیست، بلکه در اعتماد و آرامش است.
پویا پانا
از همان کودکی فهمید مردها مانند غدهٔ سرطانی چه بلایی بر سر زنان می‌آورند.
پویا پانا
اگر کسی که زندگی‌تان را زیبا می‌ساخت، روزی به شما خیانت کند، گذشتهٔ زیبای‌تان زشت می‌شود؟ اگر بچه‌ای تبدیل به یک آدمکش شود، هدیهٔ زیبایی که بهتان داده است کریه می‌شود؟
پویا پانا
اگر آرزوهای آدم‌های دیگر را برآورده سازید، این خطر هست که نابودشان کنید.
پویا پانا
گاهی مصیبت آن‌قدر عظیم است که چاره‌ای جز رها کردنش نیست. نمی‌شود همه چیز را نگه داشت، حفظ کرد.
پویا پانا
در شکلات منیزیم هست که برای اعصاب خوبه.
پویا پانا
طمع همه چیز را در سر راهش از بین می‌بره.
پویا پانا
وقتی پولدارین ناگهان همه دوست‌تون دارن. ناگهان آدم‌های غریبه عاشق‌تون می‌شن.
پویا پانا
به دوره‌های شش دقیقه‌ای بابا فکر می‌کنم. به بیهودگی چیزها. به آن‌چه پول هرگز جبران نمی‌کند.
پویا پانا
پس از تمنا همیشه کسالت از راه می‌رسد. و فقط عشق است که بر کسالت پیروز می‌شود. عشق، عشق یکتا، آرزوی همهٔ ما.
پویا پانا
ژو این‌طوری است دیگر. چیزی از ظرافت، سبکی و نرمی واژه‌ها نمی‌فهمد. خیلی کتاب نخوانده است، خلاصه را به استدلال ترجیح می‌دهد و تصویر را به جملهٔ توضیحی. سریال کلمبو را دوست داشت برای این‌که از همان اول قاتل معلوم بود. اما من واژه‌ها را دوست دارم. جملات طولانی را، ناله‌های ابدی را. دوست دارم که گاهی واژه‌ها آن‌چه را می‌گویند، پنهان می‌کنند، یا به شیوه‌ای جدید بیان می‌کنند.
پویا پانا
دیگه تحمل این شهر رو ندارم،
پویا پانا
«خوش است تمامی رنج‌ها را به جان خریدن رنج‌ها را زیستن پیش رفتن و عشق ورزیدن.» آیندهٔ درونی، فرانسواز اوروا
پویا پانا
درد، انسان را همیشه به طرز عجیبی بازآفرینی می‌کند.
mary
اگر کسی که زندگی‌تان را زیبا می‌ساخت، روزی به شما خیانت کند، گذشتهٔ زیبای‌تان زشت می‌شود؟
mary

حجم

۸۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

حجم

۸۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۹,۶۰۰
۷۰%
تومان