کتاب کلاف آرزوها
معرفی کتاب کلاف آرزوها
کتاب کلاف آرزوها نوشتهٔ گرگوار دولاکور و ترجمهٔ شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زنی است که در یک مغازه خرازی در شهری کوچک کار میکند و تمام آرزوهایش برباد رفته است.
درباره کتاب کلاف آرزوها
ژوسلین زنی جوان است که در یک شهر کوچک زندگی میکند، او همیشه آرزو داشته طراح لباس شود و با مردی عاشق پیشه ازدواج کند اما حالا همسر مردی است که مدام به او خیانت میکند و در یک خرازی کوچک کار میکند. ژو تنها است و از دروغ و درک نشدن خسته است که ناگهان اتفاق عجیبی میافتد. او تبدیل میشود به ثروتمندترین زن کشور اما چطور؟ ژوسلین ثروتش را از همه پنهان میکند و همچنان در شهر میماند اما در داستان مرحله به مرحله اتفاقات عجیبی پیش میآید که هیجان داستان را چند برابر میکند.
کتاب کلاف آرزوها جوایز زیادی را از جمله جایزهٔ مدیترانه دبیرستانیها ۲۰۱۳، جایزه شهر گوژان - مسترا ۲۰۱۳ و جایزهٔ لیورس کتابخوانی ۲۰۱۳ از آن خود کرده است. نویسنده با نگارش این رمان شاهکاری در نوع خود رقم زد که به مرزهای ادبیات نمایشی قدم گذاشت و به ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شد. نویسنده دربارهٔ این اثر گفته است: «من این کتاب را نوشتم چون دلم برای مادرم تنگ شده است. اگرچه او هرگز خرازی نداشت، اما بافتنی میبافت. هنوز کلاههای پشمی یکسرهاش را به یاد دارم که تا روی چشمانم پایین میآمد یا مانند جوراب، صورتم را فشار میداد، پلیورهایی که یک بار آستین آنها بیش از اندازه بلند بود و بار دیگر، بیش از اندازه کوتاه. او تلاش میکرد با سرعت دیگرگون شدن بدن من هماهنگ شود و من میدانستم این لباسها حاصل دست اوست و مایهٔ تسکین خاطرش.»
خواندن کتاب کلاف آرزوها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی بهویژه زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کلاف آرزوها
«وقتی بچه بودم، دفترچهٔ خاطرات داشتم. روزی که مامان مُرد دیگر ننوشتم. با زمین خوردنش قلمم را نیز به زمین انداخت و کلی چیزها را شکست.
در نتیجه وقتی من و ژو با هم گپ میزنیم بیشتر من حرف میزنم. او درحالیکه ماءالشعیرش را میخورد گوش میکند، گاهی هم فوراً تأیید میکند، برای اینکه حالیم کند که میفهمد، که داستانهایم برایش جالب است، و حتا اگر راست نباشد معلوم میشود که آدم مهربانی است.
برای تولد چهل سالگیام یک هفته از کارخانه مرخصی گرفت، بچهها را خانهٔ مادرش گذاشت و من را به شهر ساحلی اتروتا برد. در هتل اگیی کروز اقامت کردیم، با دو وعده غذا در هتل. چهار روز رؤیایی، و در آنوقت برای اولین بار در زندگیم احساس کردم که عاشق بودن یعنی چی. کلمات عاشقانهاش همچنان ساده و زمخت بود، مثل کالباس بدون چربی. «میخوامت»، «حالی به حالیم میکنی»... وقتی به هتل برگشتیم گونههایمان سرخ و دهانمان خشک شده بود، مثل نوجوانهای سرمست و این سفر برایمان خاطرهای خوش شد.
شنبهها ژو دوست دارد با بر و بچههای کارخانه بگردد. در کافهٔ ژرژه ورقبازی میکنند و حرفهای مردانه میزنند. از زنها میگویند، از آرزوهایشان. گاهی برای دخترهای همسن بچههایشان سوت میزنند، اما آدمهای خوبی هستند. به قول معروف کسی که زیاد حرف میزند، کم عمل میکند. مردهای ما این طوریند دیگه.
تابستانها بچهها میروند خانهٔ دوستانشان و من و ژو برای سه هفته میرویم جنوب فرانسه در شهر ویلنوو ـ لوبه در اردوی سوریر. ژـ ژ و ماریل روسل هم آنجا هستند. تصادفی پنج سال پیش در آنجا با هم آشنا شدیم (اهل دنوسل هستند، فقط در چهار کیلومتری آراس) و همچنین با میشل هانریون، یک زن از ما مسنتر که پیردختر مانده از شهر ویلنوو سو لو، شهر آلو. ژو میگوید برای اینکه آلوها را میمکد ترشی انداختنش. آنجا عرق رازیانه است و کباب و ماهی ساردین. ساحل کانی برای روزهای زیادی گرم در روبهروی زمین سواری. یکی دو بار هم گردشی روی آب، دلفین، حیوانات دریایی، و سرسرهٔ روی آب، فریادهای وحشتزدهٔ ما که به خنده و شادی کودکانه ختم میشود.»
حجم
۸۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۸۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
نظرات کاربران
**"کلاف آرزوها"** نوشتهی **گرگوار دولاکور** داستانی الهامبخش و تأثیرگذار دربارهی قدرت رویاها و تصمیماتی است که زندگی ما را شکل میدهند. در این کتاب، با ژوسلین، زنی ساده و خوشبخت آشنا میشویم که پس از برنده شدن در بختآزمایی، در
داستان پرکشش و جون داری داشت پایان بندی میتونست بهتر باشه ترجمه هم ک مثل همیشه عالی
واقعی، تلخ.
داستان روان و سوژه خیلی جالبی داشت
کتاب غم انگیز خوبی بود خوب میشد با آن ارتباط برقرار کرد و شاید قسمتهایی از آن مشابه زندگی خیلی از ما یود