کتاب سفر در زمان
معرفی کتاب سفر در زمان
کتاب سفر در زمان نوشتهٔ جیمز گلیک و ترجمهٔ حسین پیران است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی شرحی بر مفهوم زمان.
درباره کتاب سفر در زمان
جیمز گلیک در کتاب سفر در زمان به موضوع زمان و چیستیِ آن میپردازد. نویسنده با ترکیب مفهوم زمان و افسانهٔ سفر در زمان، مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، فیزیکی و تاریخی در باب معمای زمان را به زبانی ساده بیان میکند. اشارههای فراوانی که گلیک به داستانها و حکایات خواندنی میکند، جذابیت کتاب را برای هر قشر و طبقهای دوچندان میکند. زمان مفهومی است که از گذشتههای دور فکر بشر را به خود مشغول کرده است؛ موضوعی بهظاهر ساده و بدیهی، ولی در واقع بغرنج و شاید حلنشدنی. ۱۶۰۰ سال پیش «اگوستین قدیس» در تفکرات و مکاشفات خود زمان را غیرقابلتوصیف خواند. او در این باره میگوید که میداند زمان چیست، اما کسی نمیتواند آن را شرح دهد. این توصیف که در کتاب اعترافات آگوستین آمده، از زمان او تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. فلاسفه، فیزیکدانان بزرگ و اصحاب ادبیات هزاران صفحه در این باب نوشتهاند. مباحث و سخنرانیهای بیشماری دربارهٔ زمان و جوانب مختلف آن به عمل آمده است، اما انبوه تفکرات و مباحث دقیق و ظریف، چیز چندانی بر این سخن معروف آگوستین نیفزوده است. دانش ما در وضعیت فعلی مسائل زیادی را درمورد زمان طرح و حل کرده است، اما در باب ماهیت زمان و توصیف آن پیشرفت چندانی نداشتهایم. گلیک معتقد است که هنوز در عصر آگوستین هستیم و در پی پاسخی برای سؤالهایی همچون «آیا پیش از خلقت جهان و کائنات مفهومی به نام زمان قابل تصور بود؟»، «پس از خلقت، مفهوم زمان به چه معناست؟» «آیا زمان قابل حس است، یا قابل تجربه؟» و «ذات و ماهیت زمان چیست؟»
خواندن کتاب سفر در زمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران علوم اجتماعی و دانشجویان جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سفر در زمان
«بهنظر ویلیامز دان، لازم بود مبانی معرفتشناسی جاری با مبانی موردنظر او جایگزین شود. میگفت: «اگر آیندهبینی را قبول داشته باشیم، مبانی باورهای گذشتهمان در خصوص دنیا و کائنات به کلی زیر و رو خواهد شد. گذشته و آینده در یک بُعد زمانی همپالکی هستند.» ویلیامز دان باور داشت که «برای اولین بار جاودانگی بشر را از موضع علمی» وارد مباحث انسانی کرده است. او بهجای چهاربُعد، فضا ـ زمان را با دیدی پنج بُعدی نگاه میکرد. برای اثبات نظرش به اینشتین و مینکوفسکی و نیز به ولز استناد میکرد. ولی ولز نظر او را قبول نداشت. او به ویلیامز دان اطمینان داد که آیندهبینی تعارفی بیش نیست و سفر در زمان نیز افسانه میباشد. لیکن جاذبهٔ تصورات و ایدههای اغواگر ویلیامز دان (منجمله احتمال جاودانگی انسان)، الیوت و عدهای دیگر از مشتاقان ادبیات را به خود جلب میکرد. الیوت مینویسد: «آینده آوایی است از دور. فراز همان نشیب است و پیش همان پس است.» الیوت حس میکرد زمان در کلیّت آن برای همیشه زمان حال است. در عین حال میگفت، اگر زمان برای همیشه اکنون است، پس زمان بازیافتنی نیست.
آیا او از «جهان متصلب» صحبت میکند؟ در قطعهای که در صفحات قبل نقل شد، الیوت نمیخواهد نظر خود را دربارهٔ نظام گیتی بر ما تحمیل کند. او خود دچار پارادوکس و شک و تردید است: «قطعاً آنجا بودهایم؛ اگر بپرسید کجا؟ هیچ نمیدانم؛ اگر بپرسید تا کی؟ هیچ نمیدانم. چرا که پاسخ من تنها با نهادن آن در ظرف زمان ممکن است.» سخن پر است از کنایه و رمز. نه تنها واژهها توان انعکاس مفهوم را ندارد، بلکه توسل به واژهها برای توصیف زمان ممکن نیست زیرا واژه خود داخل زمان است. جمله مجموعهای است از کلمات که آغازی دارد و میانی و پایانی. «واژهها جاریست و موسیقی جاریست و این همه در زمان جاریست.» آیا ابدیت جایی برای حرکت است یا برای سکون؟ آیا این دو قابل جمع و همزیستی است؟ در نقطهٔ سکونِ دَوَران جهان؟ وقتی الیوت میگوید کوزهٔ چینی در سکون خود تا ابد میجنبد، میدانیم که جمله کنایی است. آنچه تا ابد در سکون خود میجنبد فقط یک قطعه شعر میتواند باشد.
نباید تصور کنید گذشته تمام شده و آینده پیش روی ماست. زمان به ما تعلق ندارد تا بتوانیم برای آن تعیین تکلیف کنیم یا توصیفش کنیم. ما حتی از شمارش آن عاجز هستیم.
وقتی بورخسِ شاعر و فیلسوف نوشت که زمان یک رود است، در واقع منظور او درست خلاف آن بود. زمان نه رود است و نه ببر و نه آتش. زبانِ نقّاد بورخس کمتر به پارادوکس تمایل دارد. زبان او ساده و آشکار است. در سال ۱۹۴۰ او نیز دربارهٔ ویلیامز دان و کتاب او چیزی نوشت و با زبانی ملایم آن را پوچ و بیمعنی خواند. بخشی از استدلال ویلیامز دان به تأملی در آگاهی انسان میپردازد و اینکه چگونه بدون افتادن در دور تسلسل قابل توصیف نیست (فاعل آگاهی نه تنها نسبت به آنچه نظاره میکند آگاه است بلکه نسبت به فاعل ثانی که او هم نظارهگر است آگاه میباشد و لذا نسبت به فاعل ثالثی که نسبت به فاعل ثانی آگاه است نیز آگاه میباشد و همینطور...). وی در آستانهٔ کشف مهمی در موضوع آگاهی بود، یعنی خودتکراری به عنوان خصیصهٔ حیاتی آگاهی. در عوض او به این سمت متمایل شد که «فضای سهبُعدی گنجایش ناظرین بیشمار را ندارد بلکه باید در ابعاد بیشمار زمان گنجانده شوند.» بورخس میدانست این نظریه پوچ است و پوچیاش از نوعی بود که بورخس در تحلیل آن تخصص داشت. لذا او در این نظریه چیزی دید؛ راهی برای اینکه چگونه ذهن زمان را تصور میکند و چگونه حافظه زمان را در خود میگنجاند. راهحل در مراحل متوالی سوژهٔ اولیه بود. او جملهای از گوتفرید ویلهلم لایبنیتز۲۸۸ را بهخاطر آورد: «هرگاه نفس قرار بود برای هر فکری تأمل کند، مجرد تصور یک حس موجب فکر در خصوص آن حس میشد و سپس باید به آن فکر، فکر میکرد و سپس فکرِ آن فکر و این سلسله تا ابد ادامه مییافت.» لذا سؤال این است که آیا ما خاطرات را خلق میکنیم، یا خیر این خاطرات است که خود را خلق میکند. فکر کردن به یک خاطره آن را تبدیل به خاطرهای از آن خاطره میکند. خاطراتِ خاطرات و افکارِ افکار در هم میتند و این روند ادامه دارد تا آنجا که دیگر قادر به تفکیکشان نیستیم. حافظه خودتکرار است، و حافظه خودمرجع است. مثل آینههای روبهرو. مثل هزارپیچ.»
حجم
۵۱۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۵۱۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه