کتاب قلمروشکن (کتاب اول)
معرفی کتاب قلمروشکن (کتاب اول)
کتاب قلمروشکن (کتاب اول) نوشتهٔ ویکتوریا اویارد و ترجمهٔ فاطمه سعیدی است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان آمریکایی برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب قلمروشکن (کتاب اول)
در کتاب قلمروشکن (کتاب اول) که حاوی یک رمان برای نوجوانان است، درمییابیم که سرنوشت بهشکل نامیرایی افسانهای و آدمکشی بیرحم به در یک خانه میکوبد. «کورین» میفهمد آخرین بازمانده از نسلی باستانی است که میتواند دنیا را از نابودی نجات دهد. مردی که از خاکسترکردن پادشاهیها ابایی ندارد، ارتشی را گرد میآورد که نظیرش را جهان به خود ندیده است. او قصد دارد اساس دنیا را برچیند؛ با قلبی مسموم و شمشیری بهیغمابرده و فقط کورین میتواند در برابر او بایستد. در کنار گروهی ناهمساز از متحدانی که با اکراه دور هم جمع شدهاند، کورین رهسپار سفری خطرناک میشود. جادویی ناشناخته در رگهایش جاری است و سرنوشت دنیا بر دوشش سنگینی میکند. او باید وظیفهای غیرممکن را به انجام برساند. رمان حاضر که جلد اول از مجموعهٔ قلمروشکن به قلم ویکتوریا اویارد است، ۳۲ فصل دارد.
خواندن کتاب قلمروشکن (کتاب اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قلمروشکن (کتاب اول)
«وقتی آب به صورت کورین پاشیده شد، اخم کرد و چشمهایش را بست. آب چشمانش را سوزاند و وارد بینیاش شد. بیش از حد سرد بود و هالهٔ خاکستریرنگی که داشت، پوستش را رنگی کرد. سعی کرد پاکش کند اما دستهایش رنگی شد. هرگز چنین چیزی ندیده بود. واحه پر آب بود و دریاچهٔ جدیدی که روی شن داغ شکل میگرفت همهچیز را تبدیل به گلولای مکنده کرده بود. کورین نمیتوانست تپههای ملایم واحه را ببیند چراکه درختان نخل قهوهای و سبز در برابرشان سر خم کرده بودند. شهر، کوچک و متکبر، درست داخلش جای گرفته بود. ساختمانهایش با رنگ آبی نقاشی و با سنگهای سفید تزئین شده بودند. کورین صدای برخورد امواج را از جایی میشنید. یا شاید صدای آبشار بود، یا هردو. کورین فکر کرد با عقل جور در نمیآد و با تعجب به آب درخشان نگاه کرد. آبْ خورشید بالای سرشان را منعکس میکرد و تقریباً کورکننده بود.
اما برای فکر کردن وقت نداشت. سربازان گلاندی که محافظ دره بودند در تعقیبشان بودند و در نزری عدهٔ بیشتری از اسپیندل محافظت میکردند. کورین به جلو خم شد و گونهاش را به پشت گرم سوراسا فشرد. ضربان محکم و منظم آدمکش به او قوت قلب داد.
کورین بریدهبریده گفت: «رسیدیم؟» سعی میکرد با وجود کوبش نعلها روی آب، صدایش را به گوش سوراسا برساند.
اسبهای شیران که هوا را از بینی خارج میکردند و سرهایشان را به عقب پرتاب میکردند، پراکنده شدند. بیرون دره، آرایششان فشردگیاش را از دست داد و کورین که دیگر در محاصرهٔ تنگ آنها نبود، احساس کرد دوباره میتواند نفس بکشد. بین اسبها گشت و سواران روی زین یا آویزان را جستجو کرد.
کسی پشتشان نبود، جز ابری از گردوغبار و داخل گروهشان خورشید روی فولاد میدرخشید. کورین دندانهایش را به هم فشار داد و با خودش گفت شیرها درست پشت سرمون هستن.
«ما اینجاییم!»»
حجم
۵۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۵۴۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه