کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو)
معرفی کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو)
کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو) نوشتهٔ وی ای شواب و ترجمهٔ محمد جوادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانها نوشته شده است.
درباره کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو)
کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو) حاوی یک رمان برای نوجوانها است؛ رمانی که نامزد جایزهٔ بهترین کتاب فانتزی گودریدز در سال ۲۰۱۸ و از کتابهای پرفروش نیویورک تایمز بوده است. این رمان نخستینبار در سال ۲۰۱۸ میلادی به چاپ رسید. «ویکتور» و «ایلای» در مجموعهٔ تبهکاران، در کالج هماتاقیاند؛ دو پسر نابغه و تنها که احساسی مشابه از بلندپروازی را در یکدیگر میدیدند. در سال ارشد، علاقهٔ مشترک این دو به یک پژوهش علمی، تجارب نزدیک به مرگ و رویدادهایی بهظاهر ماورایی، باعث میشود موضوعی حیرتانگیز را کشف کنند؛ اینکه در شرایط مناسب، یک انسان میتواند تواناییها و قدرتهای خارقالعاده و ابرانسانی به دست آورد. وقتی تئوری آنها از مرحلهٔ نظری به مرحلهٔ آزمایش میرسد، اتفاقاتی رعبانگیز و غیرقابلبازگشت رقم میخورد. با این دو نوجوان همراه باشید. رمان تخیلی انتقامجو دومین از مجموعهٔ تبهکاران به قلم شواب است. با این رمان وارد جهان انسانهای ماورایی میشوید؛ افرادی که پس از پشت سر گذاشتن تجربهٔ نزدیک به مرگ، تواناییهایی خارقالعاده به دست آوردهاند. «ویکتور ویل» پس از بهبودی درمییابد که قدرتهایش نهتنها درست کار نمیکند، بلکه بهتدریج در حال از بینبردن او است. او با کمک هکری به نام «میچ ترنر» بهدنبال یکی دیگر از انسانهای ماورایی میگردد تا خود را درمان کند. در همین حال «مارسلا ریگینز» که تازه قدرتهایش را به دست آورده و قاتلی حرفهای به نام «جون»، در حال مبارزه با یک گروه تبهکاری محلی هستند، اما کارهای این دو گروه باعث میشود آنها توسط سازمانی سری و نظامی که هدفش کنترل انسانهای ماورایی است، تحتتعقیب قرار گیرند.
خواندن کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانها پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تبهکاران (کتاب دوم؛ انتقامجو)
«شبی که ویکتور مرد سیدنی نتوانست بخوابد.
دومینیک قبل از اینکه روی کاناپه غش کند، کلی قرص خورد و آنها را با نوشیدنی پایین داد. میچ چند دقیقه بعد، مایلها آن طرفتر، سرتاسر کبود و خونی، به خواب رفت.
اما سید بیدار ماند، دال روی پاهایش بود و به جسد ویکتور در مردهشورخانه و جنازهٔ سوختهٔ سرینا در فالکون پرایس فکر میکرد تا اینکه کاملاً بیخیال خواب شد. چکمههایش را پوشید و به آرامی از خانه خارج شد.
درست قبل از طلوع خورشید به محل پروژهٔ فالکون پرایس رسید.
سرینا میگفت تاریکترین بخش شب.
وقتی اشباح و هیولاها بیرون میآیند.
دورتادور محوطهٔ پروژه ساختوساز را با نوارهای مخصوص صحنهٔ جنایت علامت زده بودند.
سیدنی خودش را خم کرد و از زیر حصار چوبی به محوطهٔ شنی رفت.
پلیس رفته بود، سروصداها و نورها تمام شده و آشفتگی اول شب به چند نشانه و شماره، خون خشکیده و چادر پلاستیکی سفیدی ختم شده بود.
داخل چادر جسد سرینا بود.
چیزی که از آن باقیمانده بود.
آتش داغ بوده، آنقدر داغ که خواهرش را تبدیل به پوست سوخته و استخوانهای شکسته کند.
سید میدانست که آتش خاموش شده است ولی وقتی دستش را به باقیماندههای سوخته رساند، هنوز تا حدودی انتظار داشت استخوانها او را بسوزاند.
اما دیگر حرارتی نبود، گرمایی نبود، نشانهای از زندگی نبود.
نیمی از استخوانها از قبل خرد شده بود و به نظر میآمد بقیهٔ آنها نیز با کمترین تماس خم میشود، اما دور و اطراف تکههایی وجود داشت که هنوز قدرتشان را حفظ کرده بود.
سیدنی شروع کرد به کندن زمین.
فقط یک نشانه میخواست، چیزی که خواهرش را با آن به یاد بیاورد، تکهای به عنوان یادگاری.
وقتی تا آرنج در کپهٔ سوخته فرورفت، فهمید واقعاً چهکار میکند.
دنبال راهی بود که سرینا را برگرداند.»
حجم
۵۷۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۸۴ صفحه
حجم
۵۷۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۸۴ صفحه