کتاب نبوغ و جنون
معرفی کتاب نبوغ و جنون
کتاب نبوغ و جنون نوشتهٔ هاشم صالح و ترجمهٔ ستار جلیل زاده است. انتشارات دوستان این مجموعه مقاله را منتشر کرده است.
درباره کتاب نبوغ و جنون
کتاب نبوغ و جنون حاوی چند مقاله است که از رابطهٔ نبوغ و جنون سخن گفتهاند. این کتاب شما را به دنیای نابغههایی میبرد که آثار بهجامانده از آنها، تأثیرات غیرقابلانکاری بر زندگی انسان امروز گذاشته است. هاشم صالح در این مقالهها به برخی پرسشها پیرامون موضوع یادشده پاسخ داده است؛ مرز بین جنون و دیوانگی کجا است؟ آیا اصلاً مرزی وجود دارد؟ آیا دیوانگی همان جنون است؟ جنون چه رابطهای میتواند با نبوغ داشته باشد؟ چرا نابغه گاه مجبور میشود خود را به دیوانگی بزند؟ جنون چگونه میتواند نابغه را نجات دهد؟ چرا نابغههایی همچون نیچه، ونگوگ، ژرار دونروال، هولدرلین و... ناگهان دچار جنون شدند؟ وقتی اِراسموس در کتاب «در ستایش دیوانگی» از پیوند بین بصیرت و دیوانگی حرف میزند، دارد از چه چیزی سخن میگوید؟ چرا میشل فوکو معتقد است سقوط فرزانگان در جنون، مسئولیت جامعه و مدرنیته را آشکار میکند؟ فوکو با خلق اثر قابلتأمل خود با عنوان «تاریخ جنون»، دست به کار سترگی زد. او عقیده داشت که نیچه به شناخت مطلق دست یافته بود و چنین تجربهای انسان را دیوانه میکند. عنوان هفت مقالهٔ این اثر عبارت است از «بین نبوغ و جنون»، «داستایفسکی، بین رواننژندی و نوآفرینی»، «بتهوون، بین شکوه و رنج»، «اگوست کنت و درونپریشی»، «رنج و عذاب شارل بودلر»، «زندگی آرتور رمبو» و «ژرار دو نروال و ناکامی در زندگی».
خواندن کتاب نبوغ و جنون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد رابطهٔ جنون و نبوغ و قالب مجموعه مقاله پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نبوغ و جنون
«هر نویسندهای مشکلی دارد هرچند که ماهیت این مشکل نزد هر نویسندهای متفاوت است ولی این مشکل یا زخم فروخورده التیام نمییابد و بسیار پیش میآید که مشل از دوران کودکی بروز مینماید. با این وجود همین زخم خای فروخورده یا کنشهای شدید عاطفی است که نویسندگان بزرگ را میآفریند. بودلر از این قاعده مستثنی نبوده، اما مشکل بودلر چه بود؟ مشکل بودلر در این عبارت خلاصه میشود: ازدواج غیرمنتظرهٔ مادر اندکی پس از فوت پدر.
مادر با که ازدواج کرد؟ با ژنرال اُپیک فرماندهٔ حومهٔ نظامی پاریس. بودلر میپنداشت که مادر بعد از مرگ پدر تنها به او تعلق دارد و عشق و علاقه و عطوفتش را تا به ابد تنها به او اختصاص میدهد. اما نمیدانست که به روزگار غدار اطمینانی نیست. درواقع بودلر کودکی بیش نبود و نمیدانست که پیرامونش چه میگذرد، اما هرگز فراموشکار نبود. حادثه بعد حادثه پیش میآمد و روزها مثل برق میگذشت. شش سال بیشتر نداشت، که پدرش مُرد، اما مادر درست بعد از یک ماه یا کمتر ازدواج کرد. بودلر در فاصلهٔ بین مرگ پدر تا ازدواج مادر خوشترین ایام عمرش را میگذراند. برای همین احساس کرد که ازدواج مادر به نسبت برایش نوعی خیانت بود و غیرقابل تحمل. در این مورد جملهٔ مشهورش را بیان کرد: «هر مادری اگر فرزندی چون من میداشت هرگز ازدواج مجدد نمیکرد.» اما مادر بودلر ازدواج کرد و آن روزهای طلایی کوتاه که بودلر گویی در بهشت میزیست، تمام شد. پس از آن سقوط آغازیدن گرفت، سقوطی که سخت و دشوار بود و رعدآسا. شارل بودلر به ژرفایی فرورفت که کمتر نویسندهیی در آن غوطهور شده بود. شاید تنها نیچه به آن ژرفا رسیده بود و یا داستایفسکی. یا هیولایی دیگر، چون ادگار آلن پو استاد و مقتدای او. اگر آن ضربهٔ پیمانشکنانه نبود، آیا بودلر همان بودلری میشد که ما میشناسیم، یعنی بزرگترین شاعر تاریخ فرانسه؟ البته من شک دارم. پس سپاس باد ضربهٔ پیمانشکنانه! بودلر پس از گذشت چهلسال در نامهای، آن فاصلهٔ کوتاه سعادت زودگذر را که گویی از زمانه به سرقت برده، به یاد میآورد به مادرش مینویسد: «در آن دوران کوتاه کودکیام به تو عشق میورزیدم، آنچه میگویم خوب گوش کن مادر و این جملهها را بیهیچ ترس و هراسی بخوان. در طول زندگیام هرگز این عبارتها را به تو نگفتم. روزهایی را به یاد میآورم که من و تو با کالسکه به گردش میرفتیم. تو تازه از آسایشگاه بیرون آمده بودی، بعد نقاشیهایی را که برایم کشیده بودی به من نشان میدادی تا ثابت کنی که در نبودِ من به فکر من بودی. آیا میپنداری همهٔ آن چیزهایی را که میخواهم به تو بگویم، خاطرههایی وحشتناکند؟»
حجم
۱۱۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۱۱۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه