دانلود و خرید کتاب اسب رقصان جوجو مویز ترجمه سیمین تاجدینی
تصویر جلد کتاب اسب رقصان

کتاب اسب رقصان

نویسنده:جوجو مویز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اسب رقصان

کتاب اسب رقصان نوشتۀ جوجو مویز و ترجمۀ سیمین تاجدینی و ویراستۀ نسرین نظری راد است. انتشارات آتیسا این رمان را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب اسب رقصان

اسب رقصان رمانی نوشتۀ جوجو مویز است که متفاوت با هشت اثر قبلی‌اش به شمار می‌رود، ولی نقطه اشتراکاتی مثل پررنگ‌بودن احساسات، روایت موازی دو داستان و توصیفات بسیار را نیز با خود به همراه دارد. کتاب «اسب رقصان» را می‌توان داستان بخشی از دوران نوجوانی جوجو مویز دانست که در اصطبل‌های درون‌شهری گذشته و همین مسئله باعث شده که بتواند محتوایی دقیق و اطلاعاتی درست را به مخاطب خود ارائه دهد. در این رمان با «هنری لاشاپل» روبه‌رو می‌شویم که ۵۰ سال پیش در فرانسه و در یک آموزشگاه سوارکاری مخصوص نخبگان تعلیم دیده است. او اسبی زیبا به نام «بو» را به نوه‌اش «سارا» هدیه می‌دهد. او به نوه و اسبش می‌آموزد چگونه حرکات نمایشی انجام دهند. کمی بعد هنری بیمار می‌شود و حالا سارا باید خودش به‌تنهایی کارهایش را انجام دهد. سارا باید هم‌زمان درس بخواند، مراقب پدربزرگش باشد و اسب‌سواری را هم ترک نکند. کمی بعد پای وکیلی جوان به نام «ناتاشا» به زندگی‌اش باز می‌شود. آنچه زندگی سارا را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، رازی است که در قلبش دارد.

خواندن کتاب اسب رقصان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جوجو مویز

جوجو مویز در سال ۱۹۶۹ در لندن به دنیا آمد. او روزنامه‌نگاری انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ به نوشتن رمان‌های عاشقانه مشغول است. مویز یکی از چند نویسنده‌ای است که ۲ بار برندۀ جایزۀ سال رمان عاشقانه به‌وسیلۀ انجمن نویسندگان رمان‌های عاشقانه شده است. آثار او به ۱۱ زبان مختلف دنیا ترجمه شده‌اند. برخی کتاب‌های جوجو مویز عبارت است از: میوۀ خارجی (۲۰۰۳)، کشتی عروس‌ها (۲۰۰۵)، خلیج نقره‌ای (۲۰۰۷)، اسب رقصان (۲۰۰۹)، آخرین نامه از معشوقت (۲۰۱۰)، من پیش از تو (۲۰۱۲)، ماه‌عسل در پاریس (۲۰۱۲)، دختری که رهایش کردی (۲۰۱۲)، یک به علاوۀ یک (۲۰۱۴)، تک‌وتنها در پاریس (۲۰۱۷)، باز هم من (۲۰۱۸)، بخشندۀ ستاره‌ها (۲۰۱۹).

بخشی از کتاب اسب رقصان

«او پیش از دیدن، زن لباس زردرنگش را دید که در نور کم‌فروغ انتهای اسطبل می‌درخشید. مرد لحظه‌ای درنگ کرد مطمئن نبود که می‌تواند به چشمانش اعتماد کند. سپس بازوان رنگ‌پریده زن دراز شد سر با هیبت و وقار گرونیوس از بالای در به هوای گرفتن چیزی که زن داشت به اسب تعارف می‌کرد آویزان بود و با چابکی به جلو گام برداشت؛ با حالتی نیمه دوان گل‌میخ‌های آهنی سم اسب روی قلوه‌سنگ‌های خیس تلق تلق صدا داد.

- تو اینجایی هنری.

همان‌طور که زن رویش را برمی‌گرداند دستان مرد دورش حلقه شد و سرش را برای به مشام کشیدن بوی دلنشین موهای زن به میان آنها فروبرد. به نظر می‌رسید نفسی که از وجود مرد رها شد از جایی در چکمه‌هایش آمده باشد. زن که در میان شانه‌های مرد جای گرفته بود: گفت امروز بعدازظهر رسیدم. حتی وقت نداشتم لباسم را عوض. کنم فکر کنم خیلی ناجور به نظر... اما بین تماشاچیان بودم و از پشت پرده یک نظر نگاهت. کردم باید می اومدم تا برات آرزوی موفقیت کنم.»

کلماتش درهم و مغشوش شده بودند؛ اما درهرحال مرد به‌سختی صدای زن را می‌شنید. او از حضور زن و از اینکه او را پس از ماه‌ها غیبت میان بازوانش لمس می‌کرد، شوکه شده بود زن یک گام عقب‌تر رفت و به نگاهش اجازه داد تا از کلاه مشکی رنگ‌پریده به سمت لباس یونیفرم آراسته‌اش پایین بخزد. سپس آن قدر نگاهش به بالا خزید تا به نقطه‌ای خیالی روی سردوشی‌اش. رسید مرد به شکل قابل‌ملاحظه‌ای متوجه اکراه زن زمانی که انگشتانش را پس می‌کشید. شد بعدازاین همه ماه جای تعجب نداشت. خبری از عشوه‌گری نبود دختر رؤیاهایش همان دختر کاملاً بی‌ریا حالا مجدداً جسمیت یافته بود.

زن گفت: «به نظر عالی میای.»

- نمیتونم بمونم ده دقیقه دیگر راه می‌افتیم.

زن گفت: «می دونم... لی کاروسل خیلی هیجان انگیزه ما مانور موتورسواران. رژه تانک‌ها را تماشا می‌کردیم؛ اما هنری تو و اسب‌ها مطمئناً مرکز توجه هستید.»

زن به فضای پشت سرش نگاهی انداخت و گفت فکر کنم تمام فرانسه برای دیدنت اینجا جمع شده باشن.»

- تو... بلیت‌ها...

آن دو به یکدیگر اخم کردند زبان علی‌رغم تلاش هر دویشان همچنان مشکل بزرگی بود. مرد سری تکان داد و درحالی‌که از دست خودش آزرده‌خاطر شده بود گفت: بلیت بلیت‌ها بهترین بلیت‌ها.

زن لبخند زد و عدم رضایت مختصر مرد نیز ناپدید شد.

آه بله. ادیت، من و مادرش ردیف جلو. هستیم اونها واسه دیدن اسب‌سواری طاقت شون طاق شده من همه چیز رو راجع به تو بهشون گفتم. ما در قلعه وریرز اقامت داریم.» گرچه کسی آن نزدیکی‌ها نبود؛ ولی صدای زن در حد نجوا افت کرد: «جای باشکوهیه ویلکینسون‌ها وحشتناک پول‌دار هستن حتی پول‌دارتر از ما واقعاً لطف‌کردن که من رو با خودشون آوردن.

مرد درحالی‌که حواسش به لب بالایی برجسته زن پرت شده بود او را که در حال حرف‌زدن بود تماشا می‌کرد مرد صورت زن را با دست‌هایش که دستکش سفیدرنگی آنها را پوشانده بود گرفت او نفسی تازه کرد و درحالی‌که دوباره زن را می‌بوسید گفت: "فلورنس... باوجوداینکه هوا گرگ‌ومیش بود؛ اما رگه‌ای از نور خورشید صورت زن را روشن کرده بود به‌قدری مسخ‌کننده بود که گویی این خودزن است که گرمای حاصل از تابش نور خورشید را ایجاد می‌کند."»

معرفی نویسنده
عکس جوجو مویز
جوجو مویز

جوجو مویز، نویسنده رمان مشهور من پیش از تو، در ۴ اکتبر ۱۹۶۹ در میدستون انگلستان به دنیا آمد. در دوران کودکی، مویز کتاب ولوت ملی اثر انید باگنولد را خواند و خواندن این کتاب باعث شد او در دوران کودکی احساس کند می‌تواند به چیزهایی بزرگ‌تر از آن‌چه در آن زمان فکر می‌کرد، دست‌ پیدا کند.

zahra ezazi
۱۴۰۳/۰۲/۰۵

به اندازه سایر کتاب های خانم مویز جذاب نبود بسیار کشدار و بیهوده طولانی

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
تومان