
کتاب قمرناز
معرفی کتاب قمرناز
معرفی کتاب قمرناز
کتاب الکترونیکی «قمرناز (مجموعه داستانکهای دکترخانم)» نوشتهٔ فاطمه یوسفزاده بابکی و منتشرشده توسط اپرانا رسانه، مجموعهای از داستانکهای کوتاه و روایتهای زندگی است که با محوریت زنان، خانواده و تجربههای زیسته در بستر فرهنگ ایرانی نوشته شدهاند. این کتاب در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و روایتهایی به زبان فارسی، عربی و انگلیسی را در خود جای داده است. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قمرناز
«قمرناز» مجموعهای از داستانکهای کوتاه است که نویسنده در آن به روایت زندگی زنان، مادران، مادربزرگها و آدمهای عادی اما تاثیرگذار اطراف خود میپردازد. این کتاب در فضایی صمیمی و خانوادگی شکل گرفته و داستانها اغلب بر پایه خاطرات، تجربههای زیسته و مشاهدات نویسنده از زندگی روزمره نوشته شدهاند. روایتها از دل خانوادههای ایرانی، روابط میان نسلها، دوستیها، رنجها و شادیهای کوچک و بزرگ برآمدهاند. کتاب در دو بخش فارسی و عربی تنظیم شده و هر داستانک، تصویری از یک شخصیت یا موقعیت خاص را به تصویر میکشد. فضای کتاب، آمیخته با نوستالژی، مهر و دغدغههای زنان و مادران است و در کنار روایتهای فارسی، ترجمههایی به عربی نیز ارائه شده تا مخاطبان بیشتری را دربرگیرد. این مجموعه در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و بازتابدهنده دغدغههای اجتماعی و خانوادگی معاصر است.
خلاصه کتاب قمرناز
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستانهای «قمرناز» با روایت مادربزرگی آغاز میشود که پس از رفتن فرزندانش، تنها مانده و نوهای دوازدهساله برای همنشینی به خانهاش میآید. فضای خانه مادربزرگ، با عطر هل و عود، صندوقچههای قدیمی و خاطرات شیرین، بستری برای پیوند نسلها و انتقال تجربههاست. دخترک با مادربزرگ روزهای متفاوتی را تجربه میکند؛ از صبحهای سحرخیز و مناجات تا چالش خوردن ماهی آبپز. در داستانهای دیگر، نویسنده به سراغ آدمهای سالخورده و مهربان محله میرود، از مادربزرگها و پدربزرگهایی که هرکدام قصهای دارند و حضورشان گرما و معنای خاصی به زندگی میبخشد. روایتهایی از مادران مقاوم، دختران پرتلاش، عشقهای ساده و صمیمی، و حتی رنجهای بیماری و داغ فرزند، در کنار شادیهای کوچک و امیدهای روزمره، در سراسر کتاب جاری است. داستانکها گاه به خاطرات کودکی، گاه به تجربههای حرفهای نویسنده به عنوان پزشک و گاه به روابط دوستانه و خانوادگی میپردازند. هر روایت، تصویری از مهر، صبر، رنج و زیباییهای پنهان زندگی روزمره را به نمایش میگذارد، بیآنکه به قضاوت یا اغراق متوسل شود.
چرا باید کتاب قمرناز را خواند؟
این کتاب با روایتهای کوتاه و ملموس، تصویری از زندگی زنان و خانوادههای ایرانی را ارائه میدهد که در آن مهر، صبر و پیوند نسلها برجسته است. داستانکهای «قمرناز» به تجربههای زیسته و خاطرات جمعی میپردازند و خواننده را با لحظات تلخ و شیرین، امیدها و دغدغههای روزمره آشنا میکنند. مطالعه این مجموعه فرصتی برای همدلی با شخصیتهایی است که هرکدام بخشی از واقعیت جامعهاند و روایتهایشان میتواند الهامبخش یا تسلیبخش باشد.
خواندن کتاب قمرناز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه، روایتهای خانوادگی و تجربههای زنان ایرانی مناسب است. همچنین کسانی که به دنبال بازخوانی خاطرات، پیوند نسلها و شناخت فرهنگ و روابط اجتماعی معاصر هستند، میتوانند از این مجموعه بهره ببرند.
فهرست کتاب قمرناز
- بخش اول: داستانکهای فارسی - مادربزرگ و دخترک: روایت پیوند عاطفی میان نوه و مادربزرگ و انتقال تجربهها. - آدمهای ناب ناز: خاطرات و توصیف آدمهای سالخورده و مهربان محله. - مامان شیرین: داستان مادری مقاوم و دختری پرتلاش در مواجهه با مشکلات زندگی. - قمرناز: روایت زندگی زنی مهربان و تاثیرگذار، با نگاهی به عشق، رنج و بیماری. - یارگل: داستان زوجی که پس از حادثهای تلخ، زندگی جدیدی را در باغی کوچک آغاز میکنند. - عکاسی: خاطرات نویسنده از علاقه به عکاسی و ثبت لحظات خانوادگی. - دختر دشت: روایت زندگی زنی که با طبیعت و سختیهای زندگی روستایی خو گرفته است. - آشپزخانه خانه پدری: توصیف فضای آشپزخانه و نقش آن در جمعهای خانوادگی. - مرغ دریایی، تئاتر، ایلان ماسک ما، مامان معصوم، شمس طاهر، زمین بازی، نذر، مریم، کانون: هرکدام داستانکی مستقل با محوریت شخصیت یا موقعیتی خاص.- بخش دوم: داستانکهای عربی (الومضات) - الومضة الاولی: الحدة والفتاة الصغیره - الومضة الثانیة: الأناس النقیون اللطیفون - ... - الومضة السابعة عشرة: المعهد هر بخش عربی، ترجمه یا بازآفرینی یکی از داستانکهای فارسی است و به همان موضوعات میپردازد.
بخشی از کتاب قمرناز
«مادربزرگ تنها بود. همه بچهها رفته بودند سر خانه و زندگی خودشان. توی آن شهر غریب بود؛ گرچه بیشتر از نیم قرن پیش بود که بعد از ازدواج با همسرش به آن شهر نقل مکان کرده بود. همسایهها دوستش داشتند؛ از بس آرام و دست به خیر بود. ناگفته نماند اهل طهارت و تقوی بود. از طرفی ثروت قابل توجهی از پدرش به او ارث رسیده بود. خب اینها امتیازات ویژهای بود که کمتر کسی داشت.بعد از سر و سامان گرفتن بچههایش و فوت همسرش، تنهایی اذیتش میکرد. قرار شد نوهها نوبتی بپایند خانه مادربزرگ. یکی از نوهها که مادربزرگ بیشتر از بقیه نوهها دوستش داشت، آمد.دخترک سبزه همه شبها خودش میآمد. تازه دوازده ساله شده بود. اوایل خانه مادربزرگ و زندگی با مادربزرگ برای دخترک جالب بود. سکوت و آرامشی در خانه حکمفرما بود که برای دخترک تازگی داشت. انگار وارد دنیای دیگری شده بود. مادربزرگ برای اینکه نوه سبزه حوصلهاش سر نرود و دلتنگ پدر و مادر و نیم جین خواهرها و برادرهایش نشود از خاطراتش تعریف میکرد. کلی داستان از بچگی خودش و پدر و مادر و همسرش؛ از همه فامیلش. از شهرش، از هرچه که در چنته داشت برای دخترک میگفت. خاطرات مادربزرگ مثل باران قند و شکر نقل و نبات بر روح و جان دخترک میبارید. مادربزرگ برایش شعر میخواند: «سفید سفید صد تومن؛ سرخ و سفید سیصد تومن؛ حالا که رسید به سبزه هرچی بگی میارزه.» خانه مادربزرگ یک انباری بزرگ داشت که بوی هل و عود فضایش را عطرآگین کرده بود. در انباری که باز میشد دو تا صندوق چوبی و فلزی بزرگ دیده میشد که پارچههای زیبا و بقچههای رنگارنگ در آنها جای گرفته بودند. ضلع دیگر انباری دو تا یخچال سفید بود با کلی خوراکی نوبر و خوشمزه. مادربزرگ موقع امتحانات دخترک برایش گردو و توت خشک آسیاب میکرد. دخترک دست به سیاه و سفید نمیزد. فقط اواخر هر از گاهی بساط صبحانه و چای را آماده میکرد. همیشه ناهار و شام سر وقت آماده بود.»
حجم
۷۹۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۷۹۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه