دانلود و خرید کتاب پدرخوانده های پایتخت عباس ثابتی راد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پدرخوانده های پایتخت اثر عباس ثابتی راد

کتاب پدرخوانده های پایتخت

انتشارات:نشر خزه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب پدرخوانده های پایتخت

کتاب پدرخوانده های پایتخت نوشتهٔ عباس ثابتی راد است. نشر خزه این مجموعه گزارش درمورد مشاغل تهرانی‌ها را منتشر کرده است.

درباره کتاب پدرخوانده های پایتخت

کتاب پدرخوانده های پایتخت شما را با روزگار و کسب‌وکار دریانی‌ها، بنیسی‌ها، جاسبی‌ها، قهرودی‌ها، مشکین‌شهری‌ها، کم‌سرخی‌ها، کلاه‌دوزهای تهرانی، خیاطان دماوندی و گلپایگانی‌ها آشنا می‌کند. می‌دانید که در میانهٔ دههٔ ۱۳۸۰ مجموعه‌گزارش‌هایی در ویژه‌نامهٔ ایرانشهر در روزنامهٔ همشهری با عنوان «مهمانشهر» منتشر شد. رویکرد اصلی آن گزارش‌ها، به خاستگاه مشاغل خانوادگی تهران می‌پرداخت؛ اینکه چه مشاغلی در اختیار کدام خانواده‌ها است و چگونگی شکل‌گیری آن‌ها. در مقدمهٔ کتاب حاضر آمده است که هر یک از گزارش‌ها با رویکرد تحقیق میدانی و دسترسی به منابع دست‌اول تهیه و تلاش شد تا در پرداخت هر گزارش از چند منبع اطلاعات لازم گردآوری شود. هر گزارش علاوه‌بر پرداختن به خاستگاه هر یک از مشاغل خانوادگی، به‌نوعی تاریخ شفاهی آن هست. به‌مرور این گزارش‌ها توجه‌های بسیاری برانگیخت و از آن استقبال شد. پس از تغییر رویکرد ویژه‌نامهٔ ایرانشهرِ همشهری، روزنامهٔ آسیا از عباس ثابتی راد دعوت کرد تا این گزارش‌ها را ادامه دهد، اما به‌دلیل شرایط، دیگر این سلسله‌گزارش‌ها ادامه پیدا نکرد. اکنون این گزارش‌ها را در کتاب حاضر بخوانید.

عنوان گزارش‌های حاضر در کتاب پدرخوانده های پایتخت نوشتهٔ عباس ثابتی راد عبارت است از «تاریخ دریانی‌ها؛ از اولین مهاجرت به تهران تا امروز»، «بنیسی‌ها و تکثیر کیک و کلوچه»، «جاسبی‌ها کام ما را شیرین کردند»، «قُهرودی‌ها و چرخ خیاطی‌ها در خیام»، «سیطرهٔ مشکین‌شهری‌ها بر دکه‌ها و توزیع نشریات»، «اینک کلاهدوزان تهرانی»، «رونق خیاطی‌های تهران توسط مردمان دماوند و فیروزکوه» و «هلیم را گلپایگانی‌ها به پایتخت آوردند».

خواندن کتاب پدرخوانده های پایتخت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد مشاغل اهل تهران در ایران معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پدرخوانده های پایتخت

«در روزهایی که سرمای هوا، تازیانه بر در و دیوار شهر می‌زد، در ایامی که سرمای کوهستانیِ شهر همه را از پا انداخته بود و ابرهای سیاه، برف و باران را بی‌امان به کوچه‌های تنگ و خاکی شهری کوچک می‌ریخت، زیر سقفی از آهک و گل، مردمی با دست‌های کوچک و هنرمندشان و زیر نور کم‌سوی چراغ‌های گردسوز و پی‌سوز، سرگرم منبت‌کاری بودند.

درست در همان روزها بود که پسرکی نوجوان که هنوز ۱۴ بهار از عمرش نگذشته بود، با چشم‌هایی که برق امید داشت، به سمت تهران آمد. اگرچه در شهر کوچکی چون گلپایگان روزهای بسیاری در کنار پدر کار کرده بود و از رموز کارش، فن‌ها و شگردها آموخته بود، اما برای آنکه بیشتر بیاموزد، باید به جایی بزرگتر می‌رفت و چه جایی بهتر از تهران. او به توصیهٔ پدر به تهران آمد. استاد اسداله که مردی خوش‌انصاف و باذوق بود، برای آنکه دامنهٔ کاری‌شان گسترده‌تر شود، او را نزد یکی از دوستان قدیمی‌اش در تهران فرستاد. او در گلپایگان شهرتی به هم رسانده بود و مهمترین کبابی شهرشان را در اختیار داشت. گلپایگانی‌ها هر زمان که برای خوردن غذایی خوشمزه به کبابی استاد اسداله می‌رفتند، این باور در ذهنشان نشست که در کنار منبت‌کاری و قاشق‌سازی، می‌توانند کاری دیگر را در انحصار خود بگیرند.

شاید از همان روزها بود که گلپایگانی‌ها بر آن شدند تا ذائقهٔ دیگر هموطنانشان را با دستپخت‌های خوبشان مجاب کنند. اما بازگردیم به ماجرای این پسر کوچک که غلامرضا نام داشت و به تهران آمد. او روزهای طولانی بسیاری، در حالی‌که مردم سرزمینش در سرمای طاقت‌فرسای گلپایگان توان حرکت نداشتند، در هوای معتدل تابستان تهران، زیر دست مردی به نام مرشد چلویی به کار پرداخت. او آمده بود تا رمز و راز کار چلوکبابی را بیاموزد. غلامرضا در کنار سایر کارگران چلوکبابی به کار پرداخت و اگرچه کارش هیچ گاه بیشتر از پاک کردن بشقاب‌ها و چنگال و قاشق‌ها نبود، اما با چشمان نافذ و تیزش همه چیز را زیر نظر داشت تا در زمان مراجعت به دیارش، توشه‌ای از این روزها برگیرد و با دستان پر برگردد.

حاج میرزا احمد عابد نهاوندی که به حاج مرشد چلویی معروف بود، مغازه‌ای در بازار داشت. عمده‌مشتریان مرشد چلویی بازاریان بودند. هر روز هنگام ظهر، کودکان بسیاری از سوی صاحبان مغازه‌هایی که در آنجا شاگردی می‌کردند، به مغازهٔ مرشد چلویی می‌رفتند تا برای صاحب‌کارشان غذا بگیرند. آنها سهمی از غذا نداشتند و مرشد چلویی به همراه غذا برای صاحب مغازه مقدار کمی هم غذا به کودکان و شاگردان مغازه می‌داد تا گرسنه نمانند. غلامرضا تمام این اتفاقات را نزد مرشد چلویی می‌دید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۸۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان