دانلود و خرید کتاب گالری ویورلی کنث لونرگان ترجمه حامی قنبرزاده
تصویر جلد کتاب گالری ویورلی

کتاب گالری ویورلی

نویسنده:کنث لونرگان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گالری ویورلی

کتاب گالری ویورلی نوشتۀ کنث لونرگان با ترجمۀ حامی قنبرزاده در انتشارات دیدآور به چاپ رسیده است. این نمایشنامه دربارۀ زنی ۸۰ساله به نام گلدیز ویورلی است که سال‌هاست یک گالری هنری را اداره می‌کند. او که به آلزایمر مبتلا شده است خبردار می‌شود قرار است گالری را تخریب و به‌جایش کافه تأسیس کنند.

درباره کتاب گالری ویورلی

گالری وِیوِرلی، چهارمین نمایشنامهٔ کنث لونرگان است که در تئاترهای برادوی و آف‌برادوی با تحسین منتقدان و استقبال تماشاگران همراه شد. او این نمایشنامۀ را بر اساس داستانی حقیقی، زندگی شخصی و خاطرات خانوادگی خود نوشته است. لونرگان در این نمایشنامه، داستان زندگی خودش و آخرین سال‌های زندگی مادربزرگش را روایت می‌کند.

گلَدیز گرین، سال‌هاست که یک گالری هنری کوچک را در محلهٔ گرینویچ اداره می‌کند. گالری اغلب اوقات خلوت است، رفت‌وآمد و خریدوفروش چندانی در آن رخ نمی‌دهد؛ ولی برای گلَدیز هیچ اهمیتی ندارد. او همچنان با علاقه در گالری فعالیت می‌کند. گلَدیز با اینکه در هشتادوچند سالگی به‌ سر می‌برد؛ ولی هنوز هم مانند یک جوان، پر از شور و اشتیاق زندگی است. او در گذشته به وکالت مشغول بود، روابط و فعالیت‌های اجتماعی زیادی داشت، زنی مستقل و مصمم بود و بخش عمده‌ای از زندگی‌اش را صرف مهمانی رفتن و مهمانی دادن می‌کرد. گلَدیز اکنون به آلزایمر مبتلا است و شنوایی‌اش خوب کار نمی‌کند؛ اما هیچ‌یک از این مسائل نمی‌تواند مانع سرزندگی و شوخ‌طبعی او شود. روزی، سروکلهٔ هنرمند جوانی به نام دان پیدا می‌شود که می‌خواهد تابلوهای نقاشی‌اش را در گالری او به نمایش بگذارد. خانوادهٔ گلدیز خبردار می‌شوند که مالک هتل می‌خواهد گالری را تخریب کند و به‌جای آن کافه‌رستوران برپا کند. این خبر نگرانی آن‌ها را دوچندان می‌کند. در همین میانه، علائم آلزایمر و زوال عقل گلَدیز نیز رفته‌رفته تشدید می‌شود و کنترل محیط زندگی سخت‌تر و پیچیده‌تر. خانوادهٔ او، یعنی نوه‌اش دنیل، دخترش الن و دامادش هاوارد چگونه می‌توانند جلوی این اتفاقات را بگیرند؟ چه کاری از دست آن‌ها ساخته است؟

از جوایز و افتخارات نمایشنامهٔ گالری ویورلی و اجراهای آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فینالیست جایزهٔ پولیتزر (۲۰۰۱)

اجرای تئاتر آف‌برادوی: جوایز دراما ِدسک، دراما لیگ، اُبی، لوسیل لورتل و حلقهٔ منتقدان خارجی برای بهترین بازیگر زن – آیلین هِکارت (۲۰۰۰)

اجرای تئاتر برادوی: جایزهٔ دراما دسک برای بهترین اجرای مجدد یک نمایشنامه.

جایزهٔ دراما دسک برای بهترین بازیگر زن – ِاِلین مِی

جایزهٔ تونی برای بهترین بازیگر زن – ِاِلین مِی

نامزد جایزهٔ تونی برای بهترین اجرای مجدد یک نمایشنامه (۲۰۱۸)

شخصیت‌های این نمایشنامه به شرح زیر هستند:

گلَدیز گِرین: وکیلی پیشین و از فعالان اجتماعی سابق دهکدهٔ گرینویچ. او ۸۰ گالری هنری کوچکی را نیز اداره می‌کند. در دههٔ ۸۰ زندگی.

اِلِن فاین: دختر گلَدیز و روان‌پزشک، در دههٔ ۵۰ زندگی

دَنیل رید: پسر اِلِن، سخنرانی‌نویس، در دههٔ ۲۰ زندگی

هاوارد فاین:همسر اِلِن، پدر ناتنی دَنیل، روان‌پزشک، در دههٔ ۵۰ زندگی

دان باومَن: نقاش و گارسن، اهل لینِ ماساچوست، در دههٔ ۳۰ زندگی

زمان و محل رویداد: دهکدهٔ گرینویچ در نیویورک و بخش شمال غربی منهتن. بین سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱.

درباره کنث لونرگان

کنِث لونِرگان فیلم‌نامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، بازیگر و کارگردان امریکایی است. او در ۱۹ اکتبر ۱۹۶۲ در محلهٔ برانکس شهر نیویورک متولد شد. لونرگان نویسندگی را از مقطع دبیرستان شروع کرد و در همان سال‌ها پیش از فارغ‌التحصیلی، با نوشتن نمایشنامهٔ بچه‌های رِنینگ، جایزهٔ استفان سوندهایم را برد. او دورهٔ نویسندگی و کارگردانی را در دانشگاه وِسلیان گذراند و سپس، مدرک نمایشنامه‌نویسی را از دانشگاه نیویورک دریافت کرد. او پس از اتمام دانشگاه، برای مدتی به‌عنوان سخنرانی‌نویسِ سازمان حفاظت از محیط زیست، شروع به فعالیت کرد.

در کارنامهٔ سینمایی لونرگان می‌توان به نویسندگی و کارگردانی فیلم‌های منچستر کنار دریا، می‌توانی روی من حساب کنی و مارگارت اشاره کرد. او همچنین یکی از فیلمنامه‌نویسان فیلم دارودستهٔ نیویورکی‌ها به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است. لونرگان در ۲۰۱۶ برای فیلم منچستر کنار دریا در دو بخش بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی، نامزد دریافت جوایز اسکار و بفتا بود که توانست در بخش فیلمنامه موفق به دریافت این جوایز شود. او پیش از این نیز برای فیلم‌های می‌توانی روی من حساب کنی و دار و دستهٔ نیویورکی‌ها، نامزد جوایز اسکار، بفتا و گلدن گلاب شده بود.

بخشی از کتاب گالری ویورلی

«گلَدیز: من هیچ‌وقت نفهمیدم مشکل کجا بود. مامانت هیچ‌وقت چیزی به من نگفت. یه‌روز بابات به من زنگ زد گفت داره می‌آد خداحافظی کنه و برای همیشه بره. بهش گفتم «سر در نمیارم، یعنی چی؟ چی شده؟» جواب نداد. مامانت هم همین‌طور. زنگ زدم از اون هم پرسیدم «مشکل‌تون چیه اِلِن؟» فقط گفت بابات ترک‌ش کرده. کل چیزی که من از ماجراشون دستگیرم شد همینه. ما از مارک خوش‌مون می‌اومد. همه خوش‌شون می‌اومد ولی خب دل‌مون هم براش می‌سوخت. می‌دونی... مامان‌ش بگی نگی یه‌خرده شیرین‌عقل بود. البته زن جذابی بود ولی خب از طرفی هم نمی‌دونست با مارک چی‌کار کنه. من که ازش خوشم می‌اومد ولی یه خرده ملنگ بود. می‌دونی ملنگ یعنی چی؟

دَنیل: آره می‌دونم.

گلَدیز: چی؟

دَنیل: گفتم می‌دونم یعنی چی.

گلَدیز: یعنی خل‌وچل. همون دیوونه. در جریانی که بابای تو هم بابا نداشت؛ ولی بابات و بابابزرگت - یعنی هرب، که شوهر من باشه - خیلی باهم صمیمی بودن. همین هرب، بابات رو توی مدرسهٔ پزشکی ثبت‌نام کرد. راستی می‌دونی که ـ

دَنیل: آره می‌دونم...

گلَدیز: بهش گفت «مارک، تو چه با اِلِن ازدواج کنی چه نکنی، من هزینهٔ تحصیلت رو پرداخت می‌کنم.» غیر از اون، پول جلسات روانپزشکی و مشاوره‌های بابات رو هم هرب می‌داد. آهان تازه ـ

دَنیل: آره می‌دونم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۱۱۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان