دانلود و خرید کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها قربان ولیئی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها

کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها

نویسنده:قربان ولیئی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها

کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها نوشتهٔ قربان ولیئی است و در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.

درباره کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمهٔ روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشدهٔ وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

انسان معاصر که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد، این زمان را در شعر می‌یابد. شاعر در کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید.

خواندن کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب باید نوشت نام تو را با پرنده ها

«کنار نام تو بودم که هوش، باری رفت

به جستجوی تو از خویش، جویباری رفت

چنان سبک شده بود از طنین تن درویش

که با شنیدن قوالی قناری رفت

به دیدن حرکاتش، ستاره چرخان شد

به استماع سکوتش، دف و سه تاری رفت

درخت شعله‌وری بر زبان سؤالی داشت

به لرزه کوه در آمد که «آری آری رفت»

هزار چشمة ناگفته در دلم جوشید

چه بر زبان من ای جمله‌های جاری رفت؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
صبح است و باد می‌وزد از ناکجاترین می‌خوانَدَم به خلوت ناآشناترین از چون و از چگونه گذشتم که گم شدم در بی‌چگونه بودن این بی‌چراترین طوفان گرفت و برد و به ژرفا مرا سپرد بی‌چشم و گوش گشتم و بی‌دست و پاترین تنها سکوت بود و سکوتی مهیب بود در لحظه‌های جاری بی‌ماجراترین برگشته‌ام به ساحل و حیران نشسته‌ام صبح است و باد می‌وزد از ناکجاترین
حنیفا
خاموش باش! صبح درخشیدن من است آرام باش! لحظة چرخیدن من است دف می‌زنند با ضربانم ستاره‌ها دف می‌زنند، نوبت رقصیدن من است رؤیای آسمان به حقیقت رسیده است خورشید، گرم دیدن تابیدن من است دستی شگفت آمده، آماده باش روح! هنگام سرخْ واقعة چیدن من است
حنیفا
پروردگار، لحظة ایجاد، بی‌گمان بر دست خویش بوسه زد از آفریدنش
حنیفا
تا حس شود صدای تو، آب آفریده شد چشمت غریب بود، شهاب آفریده شد تحریر گام‌های تو را در جواب «آب» رودی که می‌رسد به شتاب آفریده شد بی‌مهر تو چه می‌گذرد بر شب قلوب؟ دوزخ جواب بود و عذاب آفریده شد ربط تو با تراب در ابهام مانده بود صحرای تشنه کام و سحاب آفریده شد پرسش مهیب بود: خدایا چگونه‌ای؟ کعبه دهان گشود و جواب آفریده شد
حنیفا

حجم

۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۱ صفحه

حجم

۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۱ صفحه

قیمت:
۴۰,۷۲۵
تومان