دانلود و خرید کتاب حالا وقت دویدن است مایکل ویلیامز ترجمه وحید نمازی
تصویر جلد کتاب حالا وقت دویدن است

کتاب حالا وقت دویدن است

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حالا وقت دویدن است

کتاب حالا وقت دویدن است، نوشتۀ مایکل ویلیامز است که برای اولین‌بار در سال 2011 به چاپ رسید. این کتاب داستان کودکانی است دوست دارند فوتبال بازی کنند اما ناگهان یک اتفاق تمام ماجرا را تغییر می‌دهد.

درباره کتاب حالا وقت دویدن

دئو و دوستانش، از هر فرصتی برای فوتبال بازی‌کردن در زمین‌های خاکی زیمباوه در جادۀ نزدیک خانه‌هایشان، استفاده می‌کنند و برادر دئو یعنی اینوسنت نیز همیشه آن‌ها را تشویق می‌کند. در زیمباوه فوتبال پدیده‌ای فراتر از یک ورزش به شمار می‌آید. امروز هم مثل همۀ روزهای دیگر بچه‌ها برای بازی آمده‌اند تا اینکه سربازان از راه می‌رسند و دئو و اینوسنت برای نجات جانشان مجبور می‌شوند فرار کنند. آن‌ها برای رسیدن به جایی امن و پر از امید از ویرانه‌های روستایشان به دوردست‌ها فرار می‌کنند. آن‌ها پس از گذران حوادث و اتفاقاتی نفس‌گیر به آفریقای جنوبی می‌رسند و در آنجا پناهنده می‌شوند. این دو برادر در طول مسیر، با مشکلات زیادی مانند تبعیض و فقر روبه‌رو می‌شوند که همه‌جا در انتظار پناه‌جویان است و این‌طور به نظر می‌آید که شانس این دو برای ادامه زندگی، مهربانی افرادی است که در این مسیر ملاقات می‌کنند. دئو و اینسنت برای امرارمعاش دست به هر کاری می‌زنند اما باز در بدبختی غوطه‌ور هستند.

این دو برادر در نهایت به گروهی از پناهندگان می‌پیوندند که زیر یک پل زندگی می‌کنند و اوضاع با دیدن همنوعانشان کمی برای دئو و اینسنت قابل‌تحمل‌تر می‌شود. اما بعد از اتفاقی تراژیک، عشق دئو به فوتبال تنها چیزی است که برای او باقی مانده است.

خواندن کتاب حالا وقت دویدن را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب حالا وقت دویدن است برای نوجوانانی مناسب است که به خواندن رمان‌های ماجراجویانه و تا حدودی غمگین علاقه دارند.

درباره مایکل ویلیامز

مایکل ویلیامز، در سال 1962 متولد شده است. او نویسنده‌ای آفریقایی است. مایکل ویلیامز مدیر مجموعۀ اپرای شهر کیپ‌تاون در آفریقای جنوبی است. ویلیامز در زمان تحصیل در دانشگاه کیپ‌تاون به نوشتن نمایش‌های رادیویی روی آورد و اولین رمان خود را نیز در بیست و پنج‌سالگی به انتشار رساند. او با استفاده از داستان‌های قومیتی و اساطیر آفریقا برای مخاطبین نوجوان و جوان اپرا می‌نویسد.

بخش‌هایی از کتاب حالا وقت دویدن

سربازها از کنار ما می‌گذرند. در جیپ جلویی، سربازی نشسته که پوتین‌هایش را روی داشبورد گذاشته است. یک کلاه کج قرمز به سر گذاشته و عینک آفتابی زده است. دستش را بلند می‌کند، جیپ خاک فراوانی بلند می‌کند و می‌ایستد. سربازهایی که پشت سرش ایستاده‌اند میله‌های کناری جیپ را گرفته‌اند تا به بیرون پرتاب نشوند. یکی‌شان تقریباً زمین افتاده. جیپ‌های دیگر هم تقریباً از راه رسیده‌اند. کلاه قرمز از جیپ پیاده می‌شود و به‌طرف ما می‌آید. نقابی به صورتش دارد. کمربند سیاهش توجه مرا جلب می‌کند؛ رؤلورش را در یک غلاف چرمی به کمرش بسته، پوتین‌های سنگینی به پا دارد و عینک‌آفتابی‌اش می‌درخشد. چشم‌هایش را نمی‌بینم، اما تصویر خودم را در هر یک از شیشه‌های عینکش به‌خوبی تشخیص می‌دهم؛ اندازه‌ام در شیشه‌های عینکش کوچک‌تر و هیکلم کج و از ریخت افتاده است؛ پسر ترسناک کوچکی که شورت آبی و پیراهن بلند سفید مدرسه به تن دارد و در گردوغبار ایستاده. می‌گوید «تو چه پای چپ خوبی داری! اون توپ رو بیار ببینم.» اما من تکان نمی‌خورم. تصویر حیرت‌زده و ترسان خودم را در شیشه‌های عینکش می‌بینم. دهانم باز است. دهانم را می‌بندم و آب‌دهانم را قورت می‌دهم. پلو می‌دود و توپ را به او می‌دهد. توپی که داریم آن‌قدرها مناسب فوتبال نیست. کیسه‌ای از تکه‌های چرم گاو است که با ریسمان به‌هم ‌دوخته شده و با پلاستیک‌های محکم پر شده است. کلاه قرمز توپ مرا به هوا می‌اندازد و شوت می‌کند. توپ دور خودش می‌چرخد. مردان سوار جیپ می‌خندند. کلاه قرمز به سمت آن‌ها برمی‌گردد. آن‌ها ساکت می‌شوند. او توپ مرا خراب کرده و آن را از هم شکافته. حالا فقط نیمی از وجودم ترسیده. نیمة دیگرم عصبانی شده است. او نباید توپی را که بابابزرگ برایم درست کرده پاره می‌کرد.

Mina
۱۴۰۳/۰۳/۱۰

کتاب غمناکی بود و من تو یه روز خوندمش. نویسنده آخر کتاب نوشته با الهام از زندگی واقعی سه نفری که باهاشون مصاحبه کرده بوده داستان سرایی اش. روون و ترجمه خوب و احتمالا با کمی سانسور.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۹۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۱۹۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان