کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل
معرفی کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل
کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل نوشتهٔ گروه نویسندگان است. انتشارات نیستان هنر این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل
کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «هنوز تو را میشنوم»، «وقتی گلهای اسلیمی میرقصند»، «سکوت به توان دو»، «ضمیر منفصل غیرمشترک» و «پاییز با «مهر» آغاز نمیشود». نام نویسندههای این مجموعه داستان عبارت است از فرزانه عالی، مریم سراجیان، زهرا سادات موسوی جزی، آذر نورانی، فائزه جوان، پارمیدا محمدی، زهرا زردکوهی، ثنا گمینی، فاطمه امامی، زینب قاسمی میمند، فائزه میراسکندری، محدثه گروهی، فاطمه قزوینی.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پژواک بیست هزاری هرتزی صفر دسی بل
«درحالیکه غرق در افکار خودم هستم؛ ساعت اتاق به صدا درمیآید و در همان لحظه گوشهٔ سمت چپ هزارتو فرومیریزد و گردوخاکش در فضا پخش میشود. دستم را بهسمت هزارتو دراز میکنم تا آدمها را دربیاورم؛ اما چیزی نامرئی مانع میشود و من را روی زمین میاندازد. از ناامیدی و ترس به دیوار هزارتو تکیه میدهم، جنازهٔ مورچه را روی فرش میبینم. دست میاندازم و طبق معمول یکی از تار موهایم را میکنم.
همین که سرم را به هزارتو تکیه میدهم احساس میکنم که دارم سقوط میکنم. من کوچک میشوم و اتاقم بزرگتر. روی زمین میافتم سرم را بلند میکنم؛ اتاقم به شکل آسمان بالای هزارتو درآمده است. از بیرون به نظر میرسید که اینجا تاریک باشد، اما کاملاً روشن است. بلند میشوم و آرام قدم برمیدارم از مسیرها عبور میکنم. پیچ آخر شبیه یک دالان سنگچینشده است؛ عرق روی پیشانیام را پاک میکنم و با تردید نگاهی به پشت سرم میاندازم، احساس میکنم کسی من را تعقیب میکند، اما تصمیم میگیرم توجه نکنم. وقتی وارد دالان میشوم بهفاصلهٔ چند ثانیه فضا کاملاً عوض میشود. بوی تعفن حالم را به هم میزند و بدتر از آن، چیزی ندارم که بینی و دهانم را بپوشانم؛ همهجا پر از تپههایی است که از آنها کرمهای سبزرنگ بیرون میآید که خوشبختانه با من کاری ندارند. صدای خنده از چند قدم جلوتر توجه من را جلب میکند. در سکوت قدم برمیدارم. سایهٔ جسمی غولپیکر را از پشتم میبینم؛ بدنم تماماً منقبض میشود. سایه در مسیری که من هستم سر میخورد و جلوی من ظاهر میشود، اما انگار جسمش را پشت سر من جا گذاشته است. خیلی آرام میپرسم تو چه کسی هستی؟ سایه از هم شکافته میشود و پشت آن زنی نمایان میشود که لباس مشکی براقی پوشیده است و خطکشی در دست دارد. در جایی ایستاده است که قدش را بلندتر از چیزی که هست نشان میدهد. ابروهایم در هم گره میخورند؛ او اسم من را صدا میزند تا بروم و تختهٔ گچی را پاک کنم. گره ابروهایم باز میشود؛ منی که در آن تصویر هستم بلند میشوم تا کاری را که معلم از من خواسته است انجام بدهم.
بله، تازه او را شناختم.
آیا من آیندهای هستم که گذشتهٔ خود را میبیند؟
این صحنه همیشه در همینجا متوقف میشود.
آنقدر حرف و کلمه در ذهنم کم میآورم که گذشته در ذهنم رها میشود.»
حجم
۱۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
نظرات کاربران
موفق باشید