کتاب هنرمند حناکار
معرفی کتاب هنرمند حناکار
درباره کتاب هنرمند حناکار
هنرمند حناکار رمانی پرشور و جالب در توصیف تلاشهای زنی برای کامیابی در جامعهای سرگردان میان سنت و مدرنیته، دری را به سوی دنیایی باز میکند که تجملی و فریبنده و همزمان تلخ و بیرحم است.
لاکشمی هفدهساله که از ازدواجی تحقیرآمیز گریخته، به تنهایی بهسوی شهر پرجوشوخروش صورتیِ جیپور در دهۀ ۱۹۵۰ میرود. او آنجا پردرخواستترین و مورداعتمادترین حناکار زنان ثروتمند طبقۀ مرفه میشود؛ اما درحالیکه رازدار افراد متمول است، نمیتواند راز خودش را فاش کند…
لاکشمی که به طرحهای خلاقانه و توصیههای خردمندانهاش مشهور است، باید با دقت قدم بردارد تا جلوی شایعههای حسادتآمیزی را که میتوانند آوازه و وسیلۀ امرار معاشش را نابود کنند، بگیرد. همانطور که لاکشمی رؤیای زندگی مستقلش را دنبال میکند، یک روز از دیدن شوهرش بهتزده میشود و درمییابد که او تمام سالهای گذشته را در تعقیبش بوده و دختر جوانی جسور و خودسر را هم دنبال خود یدک میکشیده؛ خواهری که لاکشمی هرگز از وجودش خبر نداشته است. او ناگهان احتیاطی را که با دقت همچون ابزاری برای حفاظت از خود پرورانده، در معرض خطر میبیند. باوجوداین، استقامت به خرج میدهد، استعداد خود را به کار میگیرد و موانعی را که احاطهاش کردهاند، از میان برمیدارد.
در این داستان شخصیتهای پرشوروهیجان، تصویرپردازی تکاندهنده و نثری فاخر داستانی فراموشنشدنی خلق کردهاند.
برخی از جملاتی که در تحسین کتاب هنرمند حناکار گفته شدهاند:
«راجستانِ رمانتیکِ زمان قدیم در دستان ماهر او، بهسمتِ زندگی خیز برمیدارد... بهسختی میتوانم برای شاهکار بعدی آلکا جوشی منتظر بمانم.»
سوجاتا مسی، نویسندهٔ کتاب پرفروش بیوههای مالابار هیل
«اولین رمان عالی آلکا جوشی فراموشنشدنی است... این کتاب را آرامآرام بخوانید و مزمزهاش کنید. هر صفحهاش سرشار است از لذتهایی ظریف و پیچیده برای ذهن و قلب.»
آنیتا امیررضوانی، نویسندهٔ سرخی گلها و شبیه خورشید
«شهرفرنگی درخشان و جادویی با رگباری از رنگ... از آغاز تا پایان، مرا میخکوب کرده بود.»
لارن بلفر، نویسندهٔ کتاب پرفروشِ و پس از آتش از دیدگاه نیویورکتایمز
«دنیایی چنان روشن، سرشار از نور و صدا، چنان غنی از رایحههای مستکننده و منظرههای هند که دلتان میخواهد در صفحههای کتاب زندگی کنید.»
جنیس کوکی نیومن، نویسندهٔ نقشهٔ اصلی فرار
«داستانی دلچسب و قدیمی دربارهٔ اندوهی بیانتها... برای قصهگوییاش احترام قائلم!»
لورا مکنیل، نویسندهٔ خانهٔ عادت
«اینجا چیزهای زیادی وجود دارد که دوستشان داشته باشیم: شخصیتها، موقعیتهای مهیج و طرح دشوار. دوست داشتم با کسی از هند عبور کنم که راه را از بر است.»
تام مکنیل، نویسندهٔ خواندن زیر آب
«سفری باشکوه و جذاب که هر خوانندهای از پایان یافتن آن متأسف خواهد شد.»
ارین مکگراو، نویسندهٔ زندگی خوب
«رمانی جسورانه، بلندپروازانه و زیبا»
تام بارباش، نویسندهٔ با من بیدار بمان
شخصیتهایی که در داستان میآیند از این قرار هستند:
لاکشمی شستری: هنرمند حناکار سیساله که در شهر جیپور زندگی میکند.
رادا: خواهر سیزدهسالهٔ لاکشمی. او بعد از اینکه لاکشمی روستای خود را ترک کرد، متولد شد.
مالک: خدمتکار لاکشمی، هفت یا هشتساله (خودش نمیداند کدامش) در بخش مرکزی و پرجمعیت شهر با عمهٔ مسلمان و عمهزادههایش زندگی میکند.
پارواتی سینگ: فعال اجتماعی، سیوپنجساله، همسر سمیر سینگ، مادر راوی و گاویند سینگ، فامیل دور خاندان سلطنتی.
راوی سینگ: پسر هفدهسالهٔ پارواتی و سمیر سینگ، دانشآموز مدرسهٔ شبانهروزی مایو کالج، با فاصلهٔ چندساعته از جیپور.
لالا: خدمتکار باسابقه در خاندان سینگ که هیچوقت ازدواج نکرده است.
شیلا شارما: دختر پانزدهسالهٔ آقا و خانم و. م. شارما، زوج پولدار طایفهٔ برهمن، با تباری متواضع و فروتن.
آقای و. م. شارما: پیمانکار رسمی ساختمان، از خانوادهٔ سلطنتی جیپور، شوهر خانم شارما، پدر چهار فرزند، از جمله کوچکترین دخترش شیلا.
جی کومار: رفیق مجرد دوران دانشگاه آکسفورد سمیر سینگ، پزشک معالج شیملا در تپههای هیمالیا، با فاصلهٔ یازدهساعته از جیپور.
خانم اینگار: صاحبخانهٔ لاکشمی در جیپور.
آقای پاندی: همسایهٔ لاکشمی و یکی دیگر از مستأجرهای خانم اینگار، معلم خصوصی موسیقی شیلا شارما.
هری شستری: شوهر سابق لاکشمی.
ساس: به هندی یعنی مادرشوهر. وقتی لاکشمی به «ساس» اشاره میکند، منظورش مادر هری است و مادرشوهرهای دیگر را برای احترام «ساسوجی» خطاب میکند.
خانم جویس هریس: زن جوان انگلیسی، همسر یکی از افسران ارتش در جیپور که جزئی از تیم مرحلهٔ تغییر قدرت برای تحویل راج بریتانیا بود.
خانم جرمی هریس: مادرشوهر جویس هریس.
پیتاجی: به هندی یعنی پدر.
ما: به هندی یعنی مادر.
مونچی: پیرمردی از روستای لاکشمی که به او طراحی یاد داد و به خواهرش رادا ترکیب رنگها را آموخت.
کانتا آگاروال: همسر بیستوششسالهٔ مانو آگاروال، تحصیلکردهٔ انگلستان، تبارش از خانوادهٔ ادیبی اهل کلکته.
مانو آگاروال: رئیس مرکز امکانات و تسهیلات خانوادهٔ سلطنتی جیپور، شوهر کانتا، تحصیلکردهٔ انگلستان، خویشاوند خانوادهٔ شارما.
باجو: خدمتکار قدیمی خانوادهٔ کانتا و مانو آگاروال.
مهاراجهٔ جیپور: مقام تشریفاتی دوران بعد از استقلال هند، بالاترین رتبهٔ سلطنتی در شهر، ملّاک و ثروتمند و مالک چندین قصر در جیپور.
نارایا: سازندهٔ خانهٔ جدید لاکشمی در جیپور.
مهارانی ایندیرا: مادرخواندهٔ مهاراجه، همسر مهاراجهٔ مرحوم جیپور، بدون فرزند. به او ملکهٔ بیوه هم میگویند.
مهارانی لاتیکا: همسر مهاراجهٔ فعلی، سیویکساله، تحصیلکردهٔ سوئیس.
مدهو سینگ: طوطی مهارانی ایندیرا.
گیتا: معشوقهٔ فعلی سمیر سینگ.
خانم پاتل: یکی از مشتریان وفادار و همیشگی حناکاری لاکشمی، مالک هتلی.
خواندن کتاب هنرمند حناکار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ماجراجویانه و داستانهایی از دل خاورمیانه و دربارهٔ رنج زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنرمند حناکار
«گچ خیس، سیمان و سنگ. خانهٔ جدیدم بوی اینها را میداد. اوایل غروب جلوی این خواستهام را گرفتم که بیایم اینجا و پیشرفت معمار را کنترل کنم. ساعت ده شب، زمانی که میبایست به حسابوکتابم میرسیدم و برای فردا آماده میشدم، در خانهٔ ناتمامم ایستاده و منتظر هری بودم. در دستم چاقویی بود که برای بریدن گیاهان و دونیم کردن دانهها از آن استفاده میکردم.
آن بیرون، سایهٔ نور چراغ خیابان میافتاد روی کف زیبای خانهام و موزائیکهایش را نمایان میکرد که منقش به گلهای زعفران مدور، برگهای بوتههای مارپیچ و گلدانهایی با انحنای زنانه بودند. به هازی و نسرین و دیگر روسپیان شهر آگرا فکر میکردم که اولینبار مرا با طرحهای سرزمینهای مادریشان آشنا کردند: مراکش، کابل، کلکته، مدرس، قاهره. در شهر تاجمحل، جایی که بعد از ترک هری و قبل از آمدن به جیپور سه سال در آن کار میکردم، بازوها، کفلها و پشت زنان را با حنا زینت میدادم. طرحهایم بهمرور زمان انتزاعیتر شدند. میبایست طاووس کشوری را در کاسهٔ صدف کشوری دیگر جا میدادم، یا یک پرندهٔ کوههای افغان را به بادبزنی مراکشی تبدیل میکردم. برای همین وقتی نوبت رسید به طراحی کف خانهٔ خودم، طرحی زدم به پیچیدگی حنایی که روی بدن آن زنان طراحی میکردم. لذت میبردم از اطلاعاتی که معنایش را فقط خودم میدانستم.
گلهای زعفران نماد نازایی بودند. ناتوانی در تولید دانه، همانطور که ثابت شده بود من نمیتوانم فرزندی تولید کنم. شیر آشوکا، مثل سمبل جمهوری جدیدمان، نمادی از جاهطلبی من بود. همیشه بیشتر از چیزی میخواستم که دستانم میتوانستند انجام دهند، آنچه با عقل و درایتم میتوانستم بهدست آورم؛ بیشتر از چیزی که پدر و مادرم تصور میکردند امکانپذیر است. کار زیبای زیر پاهایم به مهارت استادکارانی نیاز داشت که اختصاصی برای قصر کار میکردند. هزینهٔ همهٔ اینها از کارهای دقیق و تلاش من در تولید روغنهای مسحورکننده، لوسیونها، خمیرهای حنا و از همه مهمتر، کیسههای گیاهان دارویی که برای سمیر تهیه میکردم تأمین میشدند.»
حجم
۳۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
کتابِ خیلی خوب و گیرایی بود. نشد زمین بذارمش ، توی مدت کمی همه رو خوندم و خیلی دوسِش داشتم.
داستانی از استقامت، تاریخ هند، عزت نفس، بخشش، زن بودن و خانواده است. لاکشمی شخصیت دوست داشتنی داستان سخت کوش، منعطف، مغرور و قوی است چعزم او برای ساختن یک زندگی قابل ستایش است. اما از طرفی به نظرم قدری
از نظر من مورد پسند بود دلچسب و دلکش ولی برای کسی که حوصله شاخ و برگ ندارد خسته کننده میشود. بعضی قسمتها وسط روایت داستان شروع به قیافه خواندن و تفسیر حالات صورت و دیگر اندامهای بدن میشود . بسیار
کتاب راجع به دختری که روستاشو ترک میکنه و تو این راه حناکار میشه فوق العاده جذاب و گیراس به شخصه ۲۸۵ صفحه رو در عرض ۲ ساعت خوندم. از اون کتابایی که دلت نمیاد زمین بزاری و روند داستان خیلی قابل
داستان جذاب و پر پیچ و خم زندگی لاکشمی برای من جذابیت زیادی داشت خوندن این داستان مخصوصا که به تازگی از سفر هندوستان برگشته م و دوباره با این کتاب به اون حال و هوا پرتاب شدم
کتاب جذابیه دوسش داشتم فقط یه مقدار با کلمات هندی مشکل داشتم
خیلی کتاب قشنگی بود توصیه میکنم که بخوانیدش چون داستانی کاملا جدید داره و درباره فرهنگ هند هم اطلاعات خوبی میده که خالی از لطف نیست
داستان زیبا و لطیف باید مثل یه معجون لذیذ آروم آروم مزه کرد