کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
معرفی کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشتهٔ اوریانا فالاچی و ترجمهٔ مونا راسته است. انتشارات گیوا این ناداستان را روانهٔ بازار کرده است. این اثر در سال ۱۹۷۵ میلادی برای اولینبار منتشر شد و نامهٔ زنی جوان است به جنینی که در شکمش دارد.
درباره کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد باتوجهبه عنوانش، موضوع روشن و قابل حدسی دارد. داستان درمورد مادری است که برای جنینی که در رحم دارد، نامه مینویسد. این مادر بنا به دلایلی قصد سقطکردن جنین را دارد، اما از همان لحظات ابتدایی که جنین شروع به رشد میکند، حس مادرشدن در او به وجود میآید. یکی از مهمترین نگرانیهای یک مادر باردار، از دستدادن جنین است که به نظر میرسد اصلیترین مسئلهٔ اوریانا فالاچی در این کتاب نیز سقط جنین است. مادر در نامهای که برای کودک خود مینویسد از نگرانیهای خود میگوید و دنیا را با تمام خوبیها و بدیهایش برای فرزندش توصیف میکند. نکتهٔ قابل توجه کتاب، وجود تمام احساسات آدمی از جمله ترس، خشم، امید، مهربانی، ناامیدی و اضطراب است که از خط اول تا آخر این کتاب قابل لمس است. عشق مادرانه، یکی دیگر از احساسات انسانی که در این کتاب به آن پرداخته شده است. هنگامی که مادر با بچهٔ خود حرف میزند و از شور و شوق خود برای به دنیاآمدن او میگوید، عشق را به خوبی میتوانیم، حس کنیم. از دیگر دغدغههای نویسنده در این کتاب، بیان مشکلاتی است که در دنیا بر سر راه زنان و مادران قرار دارد. در این کتاب نویسنده از عشق مادرشدن میگوید و همچنین نسبت به آنچه بر سر بشر آمده، بسیار خشمگین است. اوریانا فالاچی در این کتاب، دیدگاههای مربوط به زنان را مورد بررسی قرار میدهد. او درمورد سقط جنین، فرزند بهدنیاآوردن، شیوهٔ زندگی، چگونهزیستن و زن یا مرد بودن و هر موضوع دیگری که ذهن هر زنی را ممکن است به خود مشغول کند، مینویسد. از این کتاب تابهحال بیش از چهار میلیون نسخه به فروش رسیده است.
خواندن کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب نامهنگاری پیشنهاد میکنیم.
درباره اوریانا فالاچی
اوریانا فالاچی در ۲۹ ژوئن ۱۹۲۹ در فلورانس در ایتالیا به دنیا آمد. او نویسنده، روزنامهنگار و مصاحبهگر سیاسی برجستهای بود. دامنهٔ فعالیتهای او بسیار گسترده بود و از فعالیت بهعنوان یک چریک ضدفاشیست در دوران جنگ جهانی دوم تا مصاحبه با رهبران سیاسی جهان و همچنین نوشتن کتابهای مختلف و قلمزدن در نشریات مشهور و معتبر و تبدیلشدن به یک خبرنگار بینالمللی را در بر گرفته است. در زمان تولد او موسولینی زمام امور را به دست گرفته بود. اندکی بعد زمانی که اوریانا فالاچی ۹ساله بود، آتش جنگ جهانی دوم برافروخته شد. پدرش از موسولینی نفرت داشت؛ بههمیندلیل وارد جنبشهای مقاومت زیرزمینی شد و دختر، در این دوران به پدرش کمکهای بسیاری کرد. هر چند بعدها به این نتیجه رسید که ۲ طرف جنگ، تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند. او از ۲۰سالگی نوشتن برای نشریات مختلف را آغاز کرد و از این لحظه با عنوان «درککردن قدرت واژهها» یاد میکند. همین واژههای قدرتمند او سبب شد تا بهسرعت پیشرفت کند و از یک ستوننویس در روزنامهٔ محلی به روزنامهنگاری بینالمللی تبدیل شود. فالاچی در طول سالها فعالیت خود با رهبران و سران سیاسی بسیاری دیدار و مصاحبه کرد. این مجموعهمصاحبهها سبب شد تا او در جهان بیشازپیش شناخته شود. محمدرضا پهلوی شاه ایران، یاسر عرفات رهبر فلسطین، ذوالفقار علی بوتو سیاستمدار پاکستانی و پدر بینظیر بوتو، روحالله خمینی رهبر و ولیفقیه ایران، ایندیرا گاندی سیاستمدار و نخستوزیر هند، گلدا مایر سیاستمدار و نخستوزیر اسرائیل، ملک حسین پادشاه اردن، معمر قذافی رئیس کشور لیبی، جرج حبش رهبر و سیاستمدار فلسطینی و هنری کسینجر وزیر امور خارجهٔ آمریکا از جمله کسانی بودند که فالاچی با آنان مصاحبه کرد.
اوریانا فالاچی به سرطان غیرقابلکنترلی مبتلا شد و بعد از این واقعه تصمیم گرفت به کار حرفهای خود پایان دهد و در آمریکا و ایتالیا به استراحت بپردازد، اما البته این عهد را بعد از فاجعهٔ ۱۱ سپتامبر شکست و کتابی به نام «خشم و غرور» که جنجال بسیاری نیز به پا کرد، منتشر کرد. این کتاب دربردارندهٔ نظرات تند او دربارهٔ چیزی بود که امروزه به نام اسلام در جهان میبینیم. انتشار آن باعث شد تا تهدیدها علیه او چنان زیاد شود که او نتواند حتی یک روز را بدون مأمور از خانهاش خارج شود. از کتابهای مشهور این نویسندهٔ ایتالیایی «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» است که در ایران بارها منتشر و خوانده شده است. کتابهای «زندگی، جنگ و دیگر هیچ»، «جنس ضعیف؛ گزارشی از وضعیت زنان جهان» و «پنه لوپه به جنگ میرود» نیز از آثار معروف او هستند. برخی از کتابهای او قالب داستانی داشتند، برخی دربردارندهٔ مشاهدات دقیق او بودند و بیش از آنکه داستان باشند، گزارشی دقیق و درست ارائه میکردند. یکی از مهمترین آثار او هم «مصاحبه با تاریخ» است. این کتاب دربردارندهٔ مجموعهای از مصاحبههایی است که او در طول عمر خود با سران سیاسی کشورها انجام داد. فالاچی در طول سالهای فعالیتش برندهٔ جوایزی مانند مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی، جایزهٔ آمبرگنو درو، معتبرترین جایزهٔ میلان، جایزهٔ آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک شد. او همچنین یکبار برای دریافت جایزهٔ نوبل نامزد شد. اوریانا فالاچی در ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶ در ۷۷سالگی در ایتالیا درگذشت.
بخشی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
«من را ببخش، حتماً مست بودم یا به سرم زده بود. تهسیگارها را بین این دستمال نگاه کن. هنوز خیس است. عجب التهاب احمقانه و صحنههای نفرتانگیزی! خودخواه شده بودم! حالت چطور است کوچولو؟ امیدوارم از من بهتر باشی. صبرم تمام شده است. آنقدر خسته هستم که دلم میخواهد شش ماه دیگر مقاومت کنم و تو را به دنیا بیاورم و بعد بمیرم. تو جای من را در دنیا میگیری و من استراحت میکنم. تصور نمیکنم برای مردن زیاد هم زود باشد. فکر میکنم آنچه را که باید تا بحال ببینم، دیدهام و آنچه را که باید بفهمم، فهمیدهام. به هر حال، آن زمان که از بدن من خارج شوی، دیگر احتیاجی به من نداری. هر زنی که بتواند دوستت داشته باشد، میتواند برایت مادر خوبی باشد. موضوع همخونی دروغ محض است. مادر آن کسی نیست که تو را در شکمش پرورش میدهد، مادر زن یا مردی است که تو را بزرگ میکند. میتوانم تو را به پدرت هدیه کنم. پدرت خیلی زود برگشت و یک گل آبی رنگ برایم آورد. میگوید آبی سمبل پسر است. حالا او به رنگ هم فکر میکند. دلش میخواهد که تو پسر باشی؛ پسر متولد شدن، از نظر او یک امتیاز است. یک نوع برتری است. بیچاره، تقصیر او نیست. به گوش او هم اینچنین خواندهاند که خدا پیرمردی است با ریش سفید، که مریم مقدس بچهدان بیمصرفی بیش نبوده است و بدون یوسف قادر نبوده که حتی آخوری پیدا کند، که پرومته آتش را روشن کرد. نمیخواهم پدرت را تحقیر کنم. اما میگویم که من، ما، به او احتیاجی نداریم. گل آبیاش را هم نمیخواهیم. به او گفتم که از خانه ما برود و ما را راحت بگذارد. انگار پتک به مغزش کوبیده باشند، تلوتلو خورد و به طرف در رفت و بیآنکه جوابی بدهد، خارج شد. کمی بعد من و تو هم خواهیم رفت. میرویم سر کار. رئیسم تذکر داده است که وضعیت من را درک میکند ولی من هم باید به مسئولیتهایم احترام بگذارم. زن حامله فقط در ماههای آخر بارداری مجاز است که کارش را ترک کند. به آن سفر پر اهمیت هم اشاره کرد و سربسته تهدیدم کرد که این مسئولیت را به یک مرد واگذار میکند چون حداقل میتوان اطمینان داشت که مردها از بعضی سوانح مصون هستند. دلم میخواست او را به زمین هل بدهم اما به زحمت خود را کنترل کردم. ده روز سختی را در پیش داریم و باید وقت از دست رفته را جبران کنیم. اما چیزی را باید به تو بگویم: این فکر که به زودی کارم را از سر میگیرم، وجودم را تکان داده است و باعث میشود که از این گیجی و گنگی که مرگ را در مقابل چشمهایم میآورد، رها شوم. خوشبختانه از حالا به بعد، زمستان شده است و شکم برآمدهام در زیر پالتو کمتر جلب توجه میکند. شکمم خیلی بیش از پیش برآمدهتر خواهد شد. مثلاً امروز صبح احساس میکنم که شکمم بزرگتر شده است. پیراهنم تنم را فشار میدهد. در چهارده هفتگی چند سانتیمتر قد داری؟ تقریباً ده سانتیمتر. جفت هم از هر طرف فشار میآورد. تو بیرحمانه تمام وجودم را تصاحب کردهای.»
حجم
۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه