دانلود و خرید کتاب انگشتر نقره زهره زاهدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب انگشتر نقره اثر زهره زاهدی

کتاب انگشتر نقره

نویسنده:زهره زاهدی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب انگشتر نقره

کتاب انگشتر نقره داستانی بلند نوشتهٔ زهره زاهدی است و انتشارات بذر خرد آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زندگی مردی به نام محمود پیرنیا و پیداکردن راز یک انگشتر است.

درباره کتاب انگشتر نقره

کتاب انگشتر نقره داستان زندگی محمود پیرنیاست که خودش را اینگونه معرفی می‌کند: «پدرم، حبیب پیرنیا یک اشراف‌زادهٔ ایرانی و آخرین بازماندهٔ ذکور یک خاندان اصیل قدیمی بود. مادرم، ایزابل دو وینیه اما، تنها دختر یک ایران‌شناس فرانسوی و دورادور شیفتهٔ فرهنگ و ادبیات ایران بود. به واسطهٔ همین شیفتگی بود که مادرم حاضر شد به خواستگاری رسمی پدرم جواب مثبت بدهد و با چشم بسته به سرزمینی سفر کند که وصف آن را فقط در کتاب‌های کتابخانهٔ پدرش خوانده و به آن سرزمین اسرارآمیز و جادویی دل بسته بود. او قصد اقامت در کشوری را کرد که در واقع چیزی از آن نمی‌دانست. قصد زندگی در کنار مردمی را داشت، که هیچ آشنایی با خصوصیاتشان نداشت و دربارهٔ فرهنگ و سنت‌های واقعی مردمی‌شان در هیچ کتابی مطلب نخوانده بود. مادرم در شش و بش کنار آمدن با عادات و رسوم مردسالارانهٔ ایران بود، که من به دنیا آمدم و کار برایش سخت‌تر شد. پدرم مردی محترم، تحصیل‌کرده و شریف بود، اما پشت آن چهرهٔ دلپذیر، یک مردسالار مغرور و انعطاف‌ناپذیر پنهان بود که مادرم تا با او زیر یک سقف زندگی نکرد و ویژگی‌های گاه غیرقابل تحملش را لمس نکرد، نفهمید با چه کسی ازدواج کرده و در کجا مقیم شده بود.»

در نهایت پدر و مادر محمود از هم جدا شدند و محمود به همراه مادرش به فرانسه بازگشتند و از اینجا زندگی پرمشقت محمود آغاز می‌شود.

او پس از سی سال به ایران برمی‌گردد و به خانهٔ پدری‌اش می‌رود. او در آنجا متوجه یک انگشتر نقره می‌شود. اما راز این انگشتر چیست؟

خواندن کتاب انگشتر نقره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب انگشتر نقره

«مادرم معتقد بود بی‌خبر به ایران بروم و در یک هتل مستقر شوم. اما خودم مایل بودم حداقل یک نفر از ورود من به ایران باخبر باشد و ترتیب محل اقامتم در ایران را بدهد. در فرودگاه بین‌المللی تهران وکیل پدرم به استقبالم آمده بود و از قبل، به کمک مش‌کاظم، نوکر پیر و قدیمی خانواده، اتاق مهمانِ خانهٔ پدری‌ام را برای اقامت من آماده کرده بود. مش‌کاظم در آن خانه نوکر خانه‌زاد بود و پدرانش هم نسل اندر نسل به این خانواده خدمت کرده بودند.

نیمه‌های شب بود که وارد خانه شدیم. آقای همتی مرا به مش‌کاظم سپرد و ترکمان کرد.

دوازده‌ساله بودم که آن خانه را ترک کردم. مش‌کاظم را به یاد داشتم اما حضور پیر و فروتن و مهربانش در آن شب غربت، برایم معنای دیگری یافت. سرتاپا براندازم کرد، اشک در چشمش حلقه زد، از من اجازه خواست و آنگاه پدرانه مرا تنگ در آغوش گرفت. از لرزش خفیف جثهٔ لاغرش در آغوش بزرگ و مردانهٔ خودم، فهمیدم دارد دلش را از خیلی دلتنگی‌ها خالی می‌کند. از خودم جدایش نکردم و گذاشتم دل سیر گریه کند.

مش‌کاظم مرا به اتاق مهمان که برایم آماده کرده بود راهنمایی کرد. اتاقی مجلل، بزرگ و نورگیر با پرده‌های ضخیم مخمل، فرش‌های قیمتی، تختخوابی بزرگ محصور در قاب چوبی بزرگی با پرده‌های توری، صندلی‌های راحتی در اطراف اتاق، آینه‌ای قدیمی و دو شمعدان نقره در طاقچهٔ بالای بخاری دیواری و ...

اتاق همانی بود که در کودکی با بی‌توجهی دیده بودم و نه در آن زمان و نه آن‌شب برایم جاذبه‌ای نداشت.

مش‌کاظم شب به‌خیر گفت و در را پشت سرش بست. آن‌قدر خسته بودم و ذهنم آن‌قدر مشغول بود که بی‌درنگ خودم را به رختخواب رساندم و به خوابی عمیق فرو رفتم.

صبح روز بعد مش‌کاظم، آقای همتی و یک میز آراسته با گلدان‌های گل چیده‌شده از باغچه و صبحانه‌ای مفصل، در اتاق غذاخوری انتظارم را می‌کشیدند. آقای همتی از لحظهٔ دیدارمان در فرودگاه، اعتماد مرا به خود جلب کرده بود. مردی بود میانسال، برازنده، مؤدب، تمیز و مرتب، آرام و کم‌حرف. از آن تیپ مردهایی که بعید به نظر می‌رسد به آدم دروغ بگویند، یا از موقعیت‌شان سوءاستفاده کنند. وقتی موضوع را برایم باز کرد، به نظرم رسید که در واقع، او داشت به من لطف می‌کرد و نیازی نبود نگران شوم. از من وکالت می‌خواست تا کارهای مربوط به انحصار وراثت را برایم انجام دهد و مرا از دوندگی‌های مربوط به آن خلاص کند. این وکالت اجازهٔ تملک اموال پدری‌ام را به او نمی‌داد و جای نگرانی نبود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
زندگی یک هدیهٔ الهی است و باارزش‌تر از آن است که آدم آن را مثل یک دستمال چرک به یک گوشه بیندازد و به آن پشت کند. نشانم داد همه می‌توانند با کارت‌های برنده خوب بازی کنند، اما بازیکن ماهر کسی است که با کارت‌های بازنده خوب بازی کند و بازی را ببرد.
red rose

حجم

۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۸۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۲۹,۵۰۰
تومان