کتاب عاشق انسان ها باش
معرفی کتاب عاشق انسان ها باش
کتاب عاشق انسان ها باش؛ از اشیا استفاده کن نوشتهٔ جاشوا میلبرن و رایان نیکدموس و ترجمهٔ کامبیز شاوله و ویراستهٔ شهین خاصی است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. کتاب به این سوال پاسخ میدهد که چگونه میتوان با کمتر داشتن، زندگی خود را بهتر کرد؟ «به خاطر داشته باشید که بهجای عشقورزیدن به چیزها و استفاده از انسانها، به انسانها عشق بورزید و از چیزها استفاده کنید.»
درباره کتاب عاشق انسان ها باش
کتاب عاشق انسان ها باش، کتابی نیست که برای یک بیماری همهگیر نوشته شده باشد، بلکه کتاب راهنمای زندگی روزمره است. این بیماری همهگیر مشکلات روزمرهٔ ما را تشدید کرده و آنها را حتی اضطراریتر کرده است. با وقوع رکود مالی و جستوجوی دوباره برای معنا، جامعهٔ ما در آیندهٔ نهچندان دور با برخی واقعیتهای حیاتی کنار خواهد آمد. هنجارهای جدیدی ایجاد شده است؛ با گذشت زمان هنجارهای دیگری شکل خواهند گرفت. برخی از ما برای «بازگشت به حالت عادی» تلاش خواهیم کرد به گذشته بچسبیم، اما این روش مانند تلاش برای نگهداشتن یک قطعه یخ در دستانمان است: وقتی ذوب شد، از بین میرود. میپرسید «کی قرار است به شرایط عادی برگردیم؟» اما بازگشت به گذشته پیشفرض «برگشت» به یک شرایط «عادی» است که اکثر مردم از آن راضی نبودند. درحالیکه نمیدانیم آینده چگونه خواهد بود، این را میدانیم که میتوانیم از این بیثباتی به یک حالت عادی جدید ورود کنیم؛ وضعیتی که بهجای «اعتماد مصرفکننده»، مبتنی بر قصدمندی و همزیستی باشد.
- برای رسیدن به هدف، باید دوباره سادهسازی کنیم؛
- برای یافتن مسیرِ روبهجلو، باید زوائد را حذف کنیم؛
- باید درکی عمیق و فراتر از افق پیدا کنیم.
بدون شک با گذشت زمان، بحرانهای بیشتری وجود خواهند داشت.
شاید این زنگ بیدارباش ما بود. بیایید این فرصت را برای ارزیابی مجدد همهچیز و رهاکردن برای شروع دوباره از دست ندهیم. بهترین زمان برای سادهسازی یک دهه پیش بود، دومین زمان طلایی هم الان است.
خواندن کتاب عاشق انسان ها باش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر میخواهید بدانید چطور خودتان و سپس دنیا را میتوانیم نجات دهیم این کتاب را حتما بخوانید.
درباره نویسندگان
جاشوا فیلدز میلبرن و رایان نیکودموس که مخاطبان، آنها را به نام مینیمالیستها میشناسند، ازطریق وبسایت، کتابها، پادکستها و فیلمهایشان در حال کمک به بیش از بیست میلیون نفر هستند تا زندگی معناداری داشته باشند. آنها در نیویورکتایمز، نیویورکر، والاستریتژورنال و مجلهٔ تایم حضور داشته و در هاروارد، اپل و گوگل سخنرانی کردهاند. پادکست مینیمالیستها پادکست شمارهیک سلامت در میان پادکستهای اپل است و مستندهای آنها به نام کمینهگرایی و وقت سادهزیستی از سوی نتفلیکس منتشر شدهاند. هر دو بزرگشدهٔ اوهایو و درحالحاضر ساکن لسآنجلس هستند.
بخشی از کتاب عاشق انسان ها باش
«من اولینبار جیسون و جنیفر کرکندول را پس از یکی از برنامههای زندهٔ مینیمالیستها ملاقات کردم. آنها به من گفتند وقتی در سن بیستوچهارسالگی ازدواج کردهاند، هر دو پر از امید به آینده بودهاند. آنها در رؤیای آمریکایی زندگی میکردند: چهار بچه، دو سگ، یک گربه و یک خانه در حومهٔ مینیاپولیس. جیسون برای یک شرکت بزرگ بیمه کار میکرد و جنیفر هم یک مادر خانهدار بود.
اما با گذشت زمان، رؤیای آنها کمکم به کابوس تبدیل شد.
ساختمانی که زمانی خانهٔ رؤیایی آنها بود، دیگر با سبک زندگی مدرنشان سازگاری نداشت؛ بنابراین آنها خانهٔ بزرگتری را در حومهٔ شهر پیدا کردند که بار وام مسکن سیساله و زحمت رفتوآمد طولانیتر را بر دوششان میانداخت.
پیشرفت فقط به منزل آنها مربوط نبود. آنها برای حفظ ظاهر، هر سال یکبار خودروی جدیدی میخریدند و کمد ورودی خانه را پر از لباسهای مارکدار میکردند. برای کاهش اضطراب خود، آخر هفتهها از مراکز خرید گرانقیمت خرید میکردند. بیشازحد غذای ناسالم میخوردند، بیشازحد تلویزیون تماشا میکردند و خود را با اینترنت سرگرم میکردند و یک زندگی معنادار را با لذتهای زودگذر عوض میکردند.
و بااینحال بازهم کافی نبود.
قبل از سیوپنجسالگی، جیسون و جنیفر در انبوه مشکلات غرق شده بودند. جدیترین مشکل آنها مالی بود. حتی با پنجاه ساعت کار در هفته و انجام اضافهکاری هم جیسون قادر نبود خانواده را سرپا نگهدارد؛ بنابراین جنیفر در جستوجوی شغلی پارهوقت برای کمک به پرداخت بدهیها بود: کارتهای اعتباری، وام ماشین، وامهای دانشگاه، شهریهٔ مدارس خصوصی، هزینههای خانه.
اما مشکلات پولی تنها لایهٔ بالایی بود که هزارتویی از مسائل عمیقتر را پوشش میداد:
- بینشان رابطهٔ زناشویی اصلاً وجود نداشت؛
- عملکرد کاریشان رضایتبخش نبود؛
- خریدهایشان را از همدیگر مخفی میکردند؛
- درمورد مخارجشان به یکدیگر دروغ میگفتند؛
- تمایلات خلاقانهٔ خود را نادیده میگرفتند؛
- قدر و منزلت هم را نمیدانستند؛
- تنگنظر و عصبی شده بودند؛
- از اینکه چه کسی شده بودند خجالت میکشیدند.
یک دهه پس از ازدواجشان، آنها مضطرب و غرق در استرس بودند؛ زیرا نگاه ایدئال خود را از دست داده بودند. آنها گرانبهاترین منابع - زمان، انرژی و توجه - خود را صرف کارهای بیثمر کرده بودند. جوانان بیستوچهارسالهٔ پرشور و امیدواری که باهم پیمان خوشبختی بسته بودند، آنقدر از هم فاصله گرفته بودند که همدیگر را نمیدیدند.»
حجم
۳۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۳۷۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه