دانلود و خرید کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ترجمه اسماعیل قهرمانی‌پور
تصویر جلد کتاب صد سال تنهایی

کتاب صد سال تنهایی

معرفی کتاب صد سال تنهایی

«صد سال تنهایی» نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز(۲۰۱۴-۱۹۲۷) نویسنده کلمبیایی برنده نوبل ادبیات است. این رمان به اذعان بسیاری از منتقدین، برجسته‌ترین اثر مارکز است. رئالیسم جادویی‌ای که مارکز در این اثرش به کار می‌گیرد به خوبی نمایانگر سبک نوشتاری ادبیات لاتین است و همین مسأله کار او را حائز اهمیت می‌کند. «صد سال تنهایی» روایت چند نسل از یک خانواده است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای در کلمبیا، به نام مکاندو ساکن می‌شوند. داستان از آنجایی آغاز می‌شود که خوزه بوئندیا، نخستین نسل این خانواده، تصویری از مکاندو را در خواب می‌بیند و تصمیم به ساخت آن میگیرد. منکاندو تصویری از یک آرمان‌شهر را برای آنان ایجاد می‌کند. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید. در بخشی از کتاب می خوانیم: دو هفته پس از این که پایلارترنرا فرزند پسری از خوزه آرکادیوی دوم به دنیا آورد او را برداشت و به خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگش آورد. اورسولا با دندان قروچه رفتن و ناراحتی نوه‌اش را پذیرفت، زیرا شوهر وی نمی‌توانست این ایده را بپذیرد که نوه‌ی هم‌خون او، مانند بچه‌ی سر راهی داخل سبد نهاده و روی آب رها شود و به دستشان برسد. البته شرایطی را تحمیل کرد که بچه هرگز نباید از مشخصات واقعی‌اش باخبر بشود. به هر حال نام وی را خوزه آرکادیوی سوم نهادند، اما برای اینکه با پدر و پدربزرگش اشتباه نشود، به طور ساده وی را آرکادیوی سوم نامیدند. در آن زمان روستای ماکوندو که حالا به شهر کوچکی تبدیل شده بود آن‌قدر پرجنب و جوش و شلوغ بود و خانه‌ی آنها نیز آن‌قدر پررفت و آمد شده بود که مراقبت و رسیدگی به بچه‌ها در اولویت دوم اهمیت قرار داشت.

معرفی نویسنده
عکس گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز
کلمبیایی | تولد ۱۹۲۷ - درگذشت ۲۰۱۴

گابریل گارسیا مارکز در شهر آراکاتاکا در کلمبیا به دنیا آمد و هشت سال نخست زندگی‌اش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند. پدربزرگ و مادربزرگ مارکز، هر دو داستان‌سرایان فوق‌العاده‌ای بودند، اما رویکرد آن‌ها در داستان‌گویی با یکدیگر بسیار تفاوت داشت. پدربزرگش به مارکز جوان داستان‌هایی درباره‌ی تاریخ، جنگ و مزارع موز محلی گفت. از سوی دیگر، مادربزرگ او زنی خرافاتی بود که به شدت به ارواح و جهان ماوراء طبیعی اعتقاد داشت و داستان‌هایی که برای مارکز تعریف می‌کرد نیز شامل همین مضامین بود.

Zeinab
۱۳۹۸/۱۲/۰۸

در طول مطالعه‌ی این کتاب بارها مردد بودم که ادامه بدم یا کنارش بذارم. اما خب درنهایت ادامه دادم و تمومش کردم. نکاتی که به نظرم می‌رسه رو میگم. ۱- کتابی نیست که هر کسی خوشش بیاد. به ویژه اینکه

- بیشتر
akram
۱۳۹۸/۰۸/۲۹

خوشحالم که همچین شاهکاری و خوندم،از صفحه چهارصد به بعد دیگه نتونستم کتابو زمین بزارم

behmorad
۱۳۹۶/۰۳/۱۲

یک نفر به عنوان نمونه خوان در این انتشارات پیدا نمی شود که یکبار قبل از چاپ، از روی این کتاب بخواند. متن را از دست تایپیست یک راست فرستاده اند چاپخانه. این صرفه جویی نیست، تحویل کار بی کیفیت

- بیشتر
m.r
۱۳۹۸/۰۳/۰۸

زیستن در فضا و دنیایی مملو از زشتیها و کاستیها و نفس کشیدن در جامعه ای زیر نفوذ حاکمان خودکامه باعث شده تا حال وهوای رمانهای ماکز بیشترین نزدیکی رو با اوضاع واحوال زیسته ی ما (در طی تاریخ معاصر)

- بیشتر
alefzed
۱۳۹۷/۱۲/۰۸

یکی از بدترین کتابای عمرم!(البته من صوتیشو گوش دادم)روندی به شدت کسل کننده جوری که وسطاش دیگه فقط می خوندم که تموم شه!حیف پول و وقتم.به هیییییچ عنوان به هیچکس توصیه نمی کنم...نمی دونم واقعا چرا بعضی کتابا اینجوری بلد

- بیشتر
نوید
۱۳۹۶/۱۱/۱۵

کتاب‌عجیبیه‌وقدرت‌نویسنده‌تو‌خیال‌پردازی‌و‌انسجام‌جزئیات‌ریز فوق‌العادست انگار‌این‌کتاب‌داستان‌یک‌سلسله‌حکومتی‌است‌از‌پیدایش‌تا‌اوج‌وسقوط وقشنگ‌ترین‌قسمت‌‌کتاب‌اینکه‌‌توصیف‌زندگی‌‌بدون‌سیاست‌و باسیاست‌است ودراخر‌یک‌معمای‌عجیب‌درانتظارتان‌خواهد‌بود البته‌بدونید‌هرکسی‌نمیتونه‌این‌رمان‌رو‌تموم‌کنه😊

آیدین آتش بهار
۱۳۹۹/۰۱/۲۶

شاهکار به تمام معنا برای اینکه شخصیت های کتاب رو بتونید متوجه بشید شجره نامه رمان رو داشته باشید توی ویکی پدیا هست چون این رمان به شش نسل از خانواده بوییندا اشاره میکنه زود خسته نشید چون اولش کمی

- بیشتر
نوروزی
۱۳۹۸/۰۶/۲۲

نمیدونم چرا این کتاب اینقدر مشهور و برنده نوبل شده کتابی که پر از اسم های مثل هم و گیج کننده است پر از افکار مالیخولیایی پر از آدم هایی که همیشه بد ترین راه رو برای انجام کارهاشون انتخاب

- بیشتر
گابو
۱۳۹۶/۰۶/۰۲

به شدت توصیه میکنم اول زندگینامه شو بخونین بعد کتاب رو...!

elnaaz
۱۳۹۶/۱۲/۲۲

یکی از بهترین رمان هلی که تا حالا خوندم واقعاً رمانی خاص پر از هیجان تا صفحه آخرش حرف واسه گفتن داره خواننده از خوندش خسته نمی شه .

«ببین چقدر آدم ساده‌ای است، به من می‌گوید که به خاطر من می‌میرد، انگار که من یک قولنج بد هستم که باعث کشته شدن او بشوم.»
زهرا۵۸
بدون هیچ‌گونه ترس و واهمه از خداوند می‌پرسید: مگر انسان‌ها از فولاد ساخته شده‌اند که باید این همه دردسر و بدبختی شدید و جان‌گداز را تحمل نمایند و بارها و بارها از خداوند تقاضای مرگ می‌کرد و گاهی هم به سرش می‌زد که مانند دیوانه‌ها سر به دشت و بیابان بگذارد و برای لحظه‌ای هم شده دست به طغیان بزند.
Zeinab
عاشق شدن نوعی ناخوشی است،
زهرا۵۸
«جناب سرهنگ، شما اجازه‌ی ورود به این خانه را ندارید، درست است که شما در جنگ‌هایتان اختیار تام دارید، اما در این خانه، من فرمان می‌دهم.»
زهرا۵۸
در هر کجای جهان که هستند، همیشه این را به خاطر داشته باشند که گذشته‌ها دروغی بیش نبوده، خاطره بازگشتی ندارد، هر بهاری که سپری بشود دیگر قابل بازیابی نیست و وحشی‌ترین و پابرجاترین عشق در نهایت یک حقیقت بی‌پایه و بی اساس بیش نیست.
Zeinab
قول بده که اگر احساس کردی، ساعت بد زندگی‌ات رسیده است، حتماً به من مادرت بیندیشی.»
زهرا۵۸
«بهترین دوست برای هر فرد کسی است که تازه مرده باشد.»
زهرا۵۸
احساس تنهایی موجب تغییراتی در ذهن و روح او شده و ضایعات مهر و محبت انباشته شده در قلب او را سوزانده و از بین برده بود و در عوض جای آنها را زشت‌ترین خصوصیات فردی و اجتماعی که همانا خباثت، کینه، نفرت، خشونت و... باشد، پر کرده بود.
Zeinab
تنها راز شیوه‌ی زیستن در سنین پیری، سازش شرافتمندانه با تنهایی است.
زهرا۵۸
آمارانتا هم در مقابل سؤال مادرش که چرا پیش‌پیشکی در تدارک مرگ خودش می‌باشد، پاسخ داد: «بدون اینکه خودمان باخبر بشویم، خواهیم مرد.»
زهرا۵۸

حجم

۵۸۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۵۵۹ صفحه

حجم

۵۸۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۵۵۹ صفحه

قیمت:
۹,۰۰۰
۴,۵۰۰
۵۰%
تومان