کتاب کافه معنای زندگی
معرفی کتاب کافه معنای زندگی
کتاب کافه معنای زندگی نوشتهٔ مت تریسی و ترجمهٔ راضیه سرحدی است. مؤسسهٔ انتشارات فلسفه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. کافه معنای زندگی کتابی دربارهٔ یافتن راه خود است.
درباره کتاب کافه معنای زندگی
اسکات در محل کارش دچار مشکل بزرگی شده است و از طرفی در زندگی شخصیاش نیز روزهای بدی را تجربه میکند. روزی ناگهان گذرش به کافهای میافتد. فضای آن کافه و دوستان جدیدی که پیدا میکند، باعث تغییر نگاه او به زندگی میشود. نام کتاب کافه معنای زندگی به این خاطر انتخاب شده است. در ادامه این مسیر جدید زندگی اسکات را با او دنبال میکنیم.
مت تریسی میگوید: «من اغلب آدم خوشحالی هستم. زمانی که غم، ناامیدی یا هر حسی که مقابل خوشحالی باشد به سراغم میآید، سعی میکنم آن را به رسمیت بشناسم و برایش کاری کنم. این کار مثل تمرین دوچرخهسواری برای یک تازهکار است. ممکن است مدام زمین بخوری ولی بعد از هر بار زمینخوردن، چیزی یاد میگیری که باعث میشود دفعهٔ بعد دوباره به همان شکل زمین نخوری. من سعی کردم چیزی که از خوشحال بودن یاد گرفتهام را در نوشتههایم بگنجانم تا بقیه هم در موردش یاد بگیرند و زیاد در دام غم گرفتار نشوند.»
خواندن کتاب کافه معنای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهایی با موضوع رشد و توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کافه معنای زندگی
«بدون اعلان قبلی، یک روز مرخصی نصیبم شده بود، اما از این یکی نمیتوانستم لذت ببرم. بسیار مضطرب بودم. مثل خوابی بود که در آن نمیتوانستم کلاسی را که باید در تمام طول ترم در آن حاضر میشدم پیدا کنم. احساس میکردم که باید میدانستم رئیسم دربارهٔ چه چیزی صحبت میکرد، اما نمیدانستم. به همین دلیل، بیهدف برای خودم پرسه میزدم. هوا گرم و آفتابی بود و نسیمی خنک از سمت اقیانوس میوزید. از آن بالا، از حد فاصل میان ساختمانهای بلند و شیشهای دو سمت جادهٔ آسفالتی، نمایی گذرا از قایقهای بادبانی داخل خلیج به چشم میخورد. با همهٔ این احوال و با وجود خطایی که ظاهراً مرتکب شده بودم و البته خودم به یاد نمیآوردم و احتمالاً نیز قرار بود بابتش اخراج شوم یا به زندان بیفتم، با این پیادهروی و تنفس هوای تازه کمی روحیه گرفتم.
سانفرانسیسکو، با دادن چنین روزهایی به ساکنینش، کمک میکند که روزهای ابری و دلگیر تابستانش را پشت سر بگذاریم. بعد از یک هفته هوای مهآلود، خورشید آشکار میشود و یادمان میاندازد که چقدر این شهر میتواند با طلوع خورشید صبحگاهی و بازتاب پرتوهای طلاییاش بر روی ساختمانها زیبا شود. هفتهٔ پیش زیر آن آسمان خاکستری، بهراحتی فراموشمان شده بود که بخشهای دیگر ایالت با رطوبت و گرمای سهرقمی دستوپنجه نرم میکرد، ولی این رطوبت و مه همچون درختی پُربرگ در یک روز تابستانی، در برابر چنان گرمایی از ما محافظت میکرد و بعد، با فرارسیدن روزی مثل امروز، میتوانستیم تمام آن روزهای مهآلود را ببخشیم.
موقع ورود به یک خیابان، یادم آمد که یکی از شعبههای کافیشاپ فیلز۲ آن دوروبرها بود. میتوانستم به آنجا بروم. چون قهوه همیشه حالم را بهتر میکند. سر پیچ بعدی به سمت راست رفتم. کامیونی مسیر پیادهرو را مسدود کرد، به همین دلیل، درحالیکه جای فیلز را در ذهنم مرور میکردم وارد خیابانی فرعی شدم. اگر به چپ میپیچیدم بعد به راست و دوباره به چپ، آنوقت همچنان طبق آدرس و درست پیش میرفتم.»
حجم
۸۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۸۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
نظرات کاربران
راهنمای جامع، ساده و کاربردی برای پیدا کردن راه زندگی در قالب یک داستان کوتاه و جذاب همه چیش رو خیلی دوست داشتم از خوندنش ضرر نمیکنید
آیا من به سوی خود ایده آلم حرکت می کنم؟ آیا به دیگران مهربانی می کنم؟ آیا و هزار آیا دیگر همه این راه و توشه بر آن شد که سر از اینجا درآوریم و به یاد این پرسش ها بیفتیم درنتیجه اینکه
چه کتاب خوب و دلچسبی بود، خیلی از خوندنش لذت بردم در قالب داستان خیلی نکات مفیدی درباره ی معنای زندگی و پیدا کردن راهمون توی زندگی بهمون یاد میده من خیلی پیشنهادش میکنم
داستانی نسبتا جذاب برای یافتن معنای زندگی. مختصر و ساده اما ارزش خواندن را دارد.
رمان یا داستان نیست مفاهیم زندگی آرام را در قالب دیالوگ مطرح کرده
کتاب جالبی بود من واقعا خوشم اومد