کتاب نخستین قانون (جلد پنجم؛ قهرمانان)
معرفی کتاب نخستین قانون (جلد پنجم؛ قهرمانان)
کتاب قهرمانان نوشتۀ جو ابرکرومبی با ترجمۀ سعید سیمرغ در انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است. کتاب داستانی فانتزی دارد. در سرزمین شمالی، ۳ مرد با ۳ انگیزۀ متفاوت قرار است طی ۳ روز نبرد خونین، سرنوشت قدرت در سرزمین شمالی را تعیین کنند. این کتاب جلد پنجم از مجموعه نخستین قانون است.
درباره کتاب قهرمانان
کتاب قهرمانان داستانی فانتزی دارد و شرح نبردهای قهرمانانه است. بلک داو بیشتر از زمستان مردها را کشته است و راه خود را بهسمت تاج و تخت شمال بر بلندای تپهای از جمجمهها طی کرده است. پادشاه اتحادیه، همسایهای که همیشه حسادت میکند، نمیخواهد در حالی که راهش را بالاتر میبرد، لبخند بزند. دستورات داده میشود و لشکریان در گل و لای شمال زحمت می کشند. هزاران مرد روی حلقهای از سنگهای فراموششده، روی تپهای بیارزش، در درهای بیاهمیت گرد هم میآیند و مقدار زیادی فلز تراشیده با خود آوردهاند.
برمر دان گورست، استاد رسوای شمشیرباز، سوگند یاد کرده است که افتخار ربودهشدۀ خود را در میدان جنگ پس بگیرد. او که وسواس رستگاری دارد و معتاد به خشونت است، به اینکه چقدر خون در این تلاش ریخته میشود، اهمیتی نمیدهد. حتی اگه مال خودش باشد.
شاهزاده کالدر علاقهای به افتخار ندارد و حتی کمتر به کشتن خود علاقه دارد. تنها چیزی که او میخواهد قدرت است و هر دروغی میگوید، از هر ترفندی استفاده میکند و برای به دست آوردن آن به هر دوستی خیانت میکند. فقط تا زمانی که خودش مجبور نباشد برای آن بجنگد.
کورندن کرا، آخرین مرد صادق در شمال، از یک زندگی جنگی چیزی جز زانوهای متورم و اعصاب فرسوده به دست نیاورده است. او حتی دیگر اهمیتی نمیدهد که چه کسی برنده میشود، او فقط میخواهد کار درست را انجام دهد. اما آیا او حتی میتواند بگوید که دنیای اطرافش در حال سوختن چیست؟ در طی ۳ روز نبرد خونین، سرنوشت شمال تعیین خواهد شد؛ اما با توجه به اینکه هر دو طرف پر از دسیسهها، حماقتها، دشمنیها و حسادتهای کوچک هستند، بعید است که نجیبترین قلبها یا حتی قویترین بازوها غالب شوند. سه مرد یک نبرد بدون قهرمان.
خواندن کتاب قهرمانان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات فانتزی پیشنهاد میکنیم.
درباره جو ابروکرومبی
جوزف ادوارد ابرکرومبی (زاده ۳۱ دسامبر ۱۹۷۴) نویسنده و تدوینگر فیلم فانتزی اهل بریتانیا است. او در مدرسۀ گرامر سلطنتی لنکستر و دانشگاه منچستر تحصیل کرد و در آنجا روانشناسی خواند. ابروکرومی قبل از شروع به کار بهعنوان تدوینگر فیلم سراغ تولید در تلویزیون رفت. جو ابرکرومبی نویسندۀ ۳گانۀ قانون اول و همچنین کتابهای فانتزی دیگر در همین زمینه است. رمان نیمه شاه او برندۀ جایزه لوکوس ۲۰۱۵ برای بهترین کتاب بزرگسالان جوان شد. او در حال حاضر بههمراه همسر و دخترش در لندن زندگی و کار میکند. در اوایل سال ۲۰۰۸، جو ابرکرومبی یکی از مشارکتکنندگان مجموعۀ دنیای فانتزی بیبیسی، در کنار سایر مشارکتکنندگان مانند مایکل مورکاک، تری پرچت و چاینا میویل بود.
بخشی از کتاب قهرمانان
«گَلوگیر با هر گامی که برمیداشت، از درد زانویش که دیگر یارای تحمل وزنش را نداشت رو درهم میکشید. غرولند کنان گفت: «دیگه واسهٔ این گند و گه کاریها خیلی پیر شدم.» بهترین زمان برای بازنشستگیاش بود. درواقع مدتها از بهترین زمان میگذشت. حالا باید با چپقی در دست روی ایوان پشت خانهاش مینشست و پس از یک روز کار و تلاش صادقانه، وقتی خورشید در حال پایین آمدن بود رو به آب لبخند میزد. البته حالا که خانهای نداشت. ولی هر وقت زمان خانهدار شدن از راه میرسید، حتماً خانهٔ خوبی برای خودش دست و پا میکرد.
راهش را از میان شکافی در دیوار در حال فروریختن گشود. قلبش همچون چکش نجاری در سینه میکوبید. البته به خاطر اینکه راه طولانیای را از تپه بالا آمده بود و به خاطر علفهای وحشیای که چکمههایش به آنها گیر میکرد و باد زورگویی که مدام در تلاش بود او را کلهپا کند. ولی اگر میخواست با خودش صادق باشد، از ترس این بود که بالای تپه کشته شود. هرگز ادعا نکرده بود که مرد شجاعی است و هر چه سنش بالاتر رفته بود، فقط بزدلتر شده بود. عجیب آنکه انسان هر چه سالهای کمتری برای از دست دادن داشته باشد، ترس از دست دادن آنها در دلش بیشتر میشود. شاید هر مردی وقتی به دنیا میآید مقدار ثابتی شجاعت داشته باشد و با هر خراشی که برمیدارد، مقداری از آن را از دست میدهد.
گلوگیر هم که خراشهای زیادی را پشت سر گذاشته بود. حالا هم که به نظر میرسید سر راهش با خراشهای جدیدی روبهرو شود.
وقتی به سطح صاف رسید ایستاد تا نفسی چاق کند. خم شد و چشمانش را که به خاطر وزش باد اشک در آنها جمع شده بود مالید. سعی کرد سرفههایش را خفه کند که فقط باعث بلندتر شدن صدای آنها شد. قهرمانان از تاریکی پیش رویش سر به آسمان میساییدند و به حفرههای تاریکی در آسمان شب میماندند که هیچ ستارهای در آنها نمیدرخشید. هرکدام چهار برابر یا بیشتر از قد یک مرد ارتفاع داشتند. غولهایی فراموششده که بر بالای تپه کاشته و در اثر وزش باد فرسوده شده بودند، ولی همچنان با لجاجت به نگهبانی از هیچ ایستاده بودند.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸۸ صفحه