کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس
معرفی کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس
کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس نوشتهٔ لارنس تورنتون و ترجمهٔ مریم رئیسی است و انتشارات خوب آن را منتشر کرده است. این کتاب یکی از جلدهای سهگانهٔ آرژانتین است.
درباره کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس
لارنس تورنتون، رماننویس آمریکایی، اصالتاً زادهٔ کالیفرنیاست و در انگلستان، فرانسه و اسپانیا سکونت داشته است. سوگنامهٔ بوئنوسآیرس اولین رمان اوست که بهسبک رئالیسم جادویی و دربارهٔ «جنگ کثیف» آرژانتین نوشته شده است. این رمان به همراه دو رمان دیگر، سهگانهٔ آرژانتین را تشکیل میدهند که تورنتون به نگارش درآورده است.
جنگ کثیف در دههٔ ۱۹۷۰ و ۸۰ در آرژانتین رخ داد. جنگ کثیف به خشونتهای دولتی که در آرژانتین و علیه مخالفان مردمی و گروههای چپ بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ روی داده است گفته میشود. طی این رویداد دولت نظامی فعالان مشکوک مخالف را ربوده و ناپدید میکرد.
در کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس پلیس مخفی، سیسیلیا، روزنامهنگار مخالف در بوینس آیرس را میرباید. او به صفوف «ناپدیدشدگان» میپیوندد. شوهر سیسیلیا، کارلوس که کارگردان تئاتر است، دیوانهوار به دنبال او میگردد.
خواندن کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات آمریکای لاتین پیشنهاد میکنیم. اگر به رئالیسم جادویی و ادبیات سیاسی علاقه دارید این کتاب را حتما بخوانید.
بخشی از کتاب سوگ نامه بوئنوس آیرس
«هر روز جنازهای را پیدا میکردند که گلولهای در سرش خالی شده بود. حتماً تمام این آدمها خبر کامیونهایی را که نصفهشب میآمدند شنیده بودند. کامیون که از راه میرسید، صدای بلندِ افتادن چیزی مثل بدنی سنگین درون آب شنیده میشد. همین یک هفته پیش، زنی هنگام عبور از روی پل به پایین نگاه کرده و بدن بیجان شوهرش را دیده بود که به پشت مثل یک ستارهدریایی روی آب شناور است. زن خودش را به آب انداخت و غرق شد. این آدمها چطور میتوانند چنین حقیقتی را نادیده بگیرند که حتی همین حالا، هنگام وزش همین باد عصرگاهی، دارند یک نفر را میان خیابانهای شهر میربایند؟ شاید هم آنها فقط از نظر کارلوس بیاعتنا بودند؛ شاید همان مرد پیپ به دهان که حالا تبدیل شده بود به نقطهای در دوردست، لب آب رودخانه به دنبال نشانهای از همسرش، فرزندش یا رفیقش بود.
کارلوس روی چمنها دراز کشید. خشمش فروکش کرد. تمام حواسش رفت به بازی نور میان برگها. خودش را واداشت که رقص نور را تماشا کند و به صدای بچهها گوش بسپارد که گاهی از صدای امواج بالاتر میرفت. در یک لحظه، صدای رودخانه تبدیل شد به زوزهٔ باد میان غاری که در انتهایش سسیلیا و ژنرالهایی که چشمانشان برق میزد، ایستاده بودند. چشم ژنرالها که به کارلوس افتاد، گفتند: «سرمون رو گرم کن تا بهت برش گردونیم.» کارلوس بنا کرد به خواندن اشعاری که به عمرش نشنیده بود و آهنگهای عجیبی با گیتاری قدیمی نواخت. چهرهٔ ژنرالها باز شد. باهم مشورت کردند. سسیلیا دوید سمت کارلوس و نام او و ترسا را صدا زد ولی وقتی کارلوس دستش را دراز کرد، سسیلیا ناپدید شد. تنها صدایش باقی ماند. پژواک کلماتی که صدای آب و باد نمیگذاشت کارلوس درست متوجهشان بشود. بعد هم کلمات بهکل از بین رفتند و کارلوس فقط صدای فریاد آدمهایی را میشنید که از آسمان به پایین پرتاب میشدند و صدای ضرب برخورد بدنهایشان به آب را.»
حجم
۲۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه