کتاب طوفان بمبئی
معرفی کتاب طوفان بمبئی
کتاب طوفان بمبئی مجموعه خاطراتی نوشتهٔ مجتبی رحماندوست از سفرهای مختلف اوست و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب طوفان بمبئی
کتاب «طوفان بمبئی» مجموعه خاطرات مجتبی رحماندوست از سفرهایی است که در سالهای مختلف رفته است. مجتبی رحماندوست سیاستمدار، شاعر و نویسندهای است که در دوران نوجوانی در جبهههای جنگ حضور داشته و بعدتر نیز به عنوان نماینده مجلس و یکی از مسئولین جانبازان و ایثارگران فعالیت کرده است.
«طوفان بمبئی» در ۷ فصل با عناوین طوفان بمبئی، تعبد سید حسن به رهبری، پیادهروی اربعین، پرواز چهارده و نیم ساعته، ۵۵۵۵ کیلومتر راه زمینی، ترکیه وامدار اسرائیل و آواز دهل تدوین شده است.
مجتبی رحماندوست، نویسنده کتاب در مقدمه اشاره کرده است که این سفرنامهها گزارش دقیق علمی یا حتی جغرافیایی از کشورهای مقصد نیست و تنها تکنگاریهای دلی و ذوقی از هر سفر است.
خواندن کتاب طوفان بمبئی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ سفرنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب طوفان بمبئی
«ساعت پنج عصر، خروج از منزل با خودروی آقای دکتر مجید قدمی، معاون وزیر آموزشوپرورش و رئیس سازمان دانشآموزان استثنایی کشور. من علاوه بر ساک بزرگ سفر، ویلچر هم همراه داشتم و این امر سبب شد که رانندهٔ آقای قدمی یعنی آقای پهلوانی که قرار بود میدان رازی (گمرک) سوار این ماشین بشود و ماشین را از فرودگاه برگرداند، با مشکل مواجه شود. بندهخدا خود را در ردیف عقب، کنار ساکی بزرگ و ویلچر جا داد و تا فرودگاه امام (ره) طی مسیر کردیم.
همان اوّل ورود در قسمت سیآیپی از ما گذرنامه خواستند و من نداشتم. ابتداییترین مدرکی که برای سفر خارجی به ذهن هر مسافری خطور میکند، همراهداشتن گذرنامه است. چند روزی است که بندهخدا عیال وسایل سفر را جور میکند و در کناری میگذارد تا روز سفر در داخل چمدان و کیفدستی و جیب لباس قرار دهیم و سفر آغاز شود.
از قبل، برگهای به ما داده بودند که در فرودگاه آقای احمد شکری، نمایندهٔ کمیتهٔ ملّی پارالمپیک، حاضر خواهد بود و اصل گذرنامه، کارت شناسایی، فیش عوارض خروج از کشور، بلیت را تحویل داده و هرگونه هماهنگیهای لازم را انجام خواهد داد. اما نگو که این امر دربارهٔ کسانی است که گذرنامه آنها را تحویل گرفتهاند. از من که گذرنامه نگرفته بودند و فقط فتوکپی آن را گرفته بودند. اما آنچه اصلاً به ذهنم خطور نکرد، این بود که گذرنامهام باید نزد خودم باشد. در فرودگاه، آقای قدمی گذرنامه داشت و داد و تگِ بارها را گرفت و من در تماس تلفنی با آقای شکری و با آقای میرعابدینی، رئیس دفتر رئیس فدراسیون و هرکس دیگری که به ذهنم میرسید، دربارهٔ گذرنامه خودم خبر گرفتم و گفتند که به ما ندادهای.
با اینکه احتمال کمی میدادم که در خانه باشد و تقریباً مطمئن بودم که در خانه نیست، با حاجخانم تماسی تلفنی گرفتم و او دقایقی بعد زنگ زد که در خانه است! گفتم که بدهید تاکسیتلفنی بیاوردش. گفت که خودم میآورم. خوب بود که بهاندازهٔ کافی وقت داشتیم؛ چون توصیهٔ مسئولان سفر را رعایت کرده بودیم و سه ساعت قبل از موعد پرواز، به فرودگاه رسیده بودیم. خیلی طول کشید تا عیال به فرودگاه برسد؛ چون شب جمعه بود و مسیر از منزل تا بهشتزهرا و مسیر بهشتزهرا تا فرودگاه امام (ره) هر دو شلوغ بودند. مسافت هم تا دلت بخواهد طولانی.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه