کتاب موجو
معرفی کتاب موجو
کتاب موجو نوشتهٔ مارشال گلداسمیت و ترجمهٔ بهنام براتی است. انتشارات اندیشه احسان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر درمورد یک لحظه است؛ درمورد «موجو».
درباره کتاب موجو
کتاب موجو حاوی اکسیر رسیدن به شادمانی و معنا در زندگی شخصی و حرفهای است. این کتاب به ما میگوید که «موجو» در آن لحظهای ایجاد میشود که ما کاری را انجام میدهیم که هدفمند، قدرتمند و مثبت است و بقیهٔ دنیا متوجه آن میشوند. این کتاب درمورد آن لحظه است و اینکه چگونه میتوانیم آن را در زندگی خود ایجاد کنیم، حفظ کنیم و زمانی که به آن نیاز داریم دوباره آن را به دست آوریم. مارشال گلداسمیت که او را برترین کوچ مدیران ارشد در جهان دانستهاند، در این اثر راههایی را برای به دست آوردن و نگهداری از موجو آموزش داده است. او گفته است که موجوی حرفهای و شخصی ما تحتتأثیر چهار عامل کلیدی قرار میگیرد؛ «هویت»، «دستاورد»، «شهرت» و «پذیرش». این نویسنده اقدامات مثبتی را که رهبران باید با تیمهایشان یا خودشان انجام دهند تا رگههای پیروزی را آغاز کنند و ادامه دهند، تبیین و تشریح کرده است.
خواندن کتاب موجو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب موجو
«ویل هیچ کدام از اینها را انجام نداد. در عوض،"آن" را تغییر داد. از آنجایی که پیدا کردن شغل کمابیش غیرممکن بود، تصمیم گرفت شغل جدیدی برای خود پیدا کند: میخواست به دانشکدهٔ حقوق برود. والدینش مبهوت بودند. هرگز پسرشان را به عنوان یک وکیل تصور نکرده بودند و آمادگی این را نداشتند که صورت حساب شش رقمی برای سه سال تحصیل در دانشگاه بپردازند. اما ویل فکر آن را کرده بود، حداقل در تئوری. او زمان زیادی را که داشت صرف درس خواندن برای کنکور دانشکدهٔ حقوق میکرد. اگر رتبهاش به قدر کافی بالا بود، دانشکده به او بورسیه میداد. (در بدترین حالت، وام دانشجویی میگرفت.) در عمل، برنامهاش این بود که برای رفتن به دانشکدهٔ حقوق، پول بگیرد. در همین حین، خودش را از یکی از بدترین محیطهای کاری چند دههٔ اخیر خارج میکرد. و سه سال بعد که فارغالتحصیل میشد، مدرکی حرفهای داشت و شاید بازار کار در آن زمان بهتر میبود.
هنوز خیلی زود است که بگوییم آیا همهٔ اینها طبق برنامهاش پیش خواهد رفت یا نه، اما ویل اکنون در دانشکدهٔ حقوق است و بورسیهٔ کامل دریافت کرده است. و از بابت آن خوشحال است. موجویش بالاست. این زمانی میتواند رخ بدهد که شما یک موقعیت با موجوی پایین را ارزیابی کنید و چیزی بنیادین را دربارهٔ"آن" تغییر دهید.
این را با باب مقایسه کنید، وکیلی در میانهٔ دههٔ چهل زندگی که در کنفرانسی او را ملاقات کردم. باب در همان محلهٔ بالای شهر نیویورک که در آن بزرگ شده بود، به تنهایی کار میکند. او قبلاً در حوزهٔ حقوق ملکی فعالیت میکرد، اما از زمانی که بازار املاک در منطقهٔ او کساد شد، به حقوق خانواده تغییر فعالیت داد؛ یعنی سر و کارش با جنگ و جدالهای طلاق و حضانت است. یکی از کثیفترین نواحی فعالیت حقوقی است. شما با همسران خشمگین سر و کار دارید، با پدران بدحسابی که نفقهٔ فرزندانشان را پرداخت نمیکنند و در دادگاه خانواده از کودکانی دفاع میکنید که نمیخواهند با هیچ کدام از والدینشان زندگی کنند، و لزوماً به شما هم اعتمادی ندارند. یک خروج اساسی از بالا و پایینهای کمابیش قابل پیشبینی پروندههای ملکی است. همین طور که باب شغلش را با حرارت توصیف میکرد، دوستی را دید و برایش دست تکان داد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه