کتاب این کافی نیست (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب این کافی نیست (خلاصه کتاب)
خلاصهکتاب این کافی نیست (خلاصه کتاب) نوشتهٔ مارشال گلداسمیت و ترجمهٔ رضا اردلان است و شنیدار نگار نوین آن را منتشر کرده است. با خواندن این خلاصهکتاب متوجه میشوید چگونه افراد موفق، موفقتر میشوند.
درباره خلاصهکتاب این کافی نیست
با مطالعهٔ این خلاصهکتاب میآموزید که چگونه رهبر، همکار و فرد بهتری باشیم؟
یک مدیر کسبوکار کلیشهای، با همان کتوشلوار و ظاهر و رفتار رسمی را تصور کنید. اکنون که میدانید منظور دقیقا چگونه مدیری است، بیایید نگاهی به شخصیت او بیندازیم.
احتمالاً اکثر افراد فکر میکنند که او شخصیتی آرام داشته، بسیار اهل رقابت است، تقریباً فقط به خودش فکر میکند و سرش خیلی شلوغ است. البته که چنین تصوری از چنین شخصیتی، خیلی هم دور از واقعیت نیست.
افراد بسیار موفق، سرشار از صفات شخصیتی ناخوشایند و عاداتی بد و عجیب هستند. بدترین قسمت ماجرا این است که اکثر آنها از داشتن چنین صفاتی به خود افتخار میکنند. آنها فکر میکنند که داشتن چنین صفاتی یکی از دلایل موفقیت زیادشان است.
مارشال گلداسمیت به مدیران آموزش میدهد تا کیفیت مدیریت یا مهارت رهبری را در خود ارتقا داده و عملکرد و پیشرفت بیشتری را تجربه کنند. با این افراد موفق کار کرده است و عقیده دارد که این عادات بد، جلوی موفقیت بیشتر آنها را میگیرد.
خواندن خلاصهکتاب این کافی نیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران خواندن خلاصهکتابهایی با موضوع مدیریت و موفقیت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از خلاصهکتاب این کافی نیست
«نیاز به پیروزی باعث نیاز به بهبود و اصلاح ایدههای دیگران نیز میشود. اما این میل در بلند مدت به سودتان نخواهد بود، زیرا هرچقدر رتبهتان در شرکت بالاتر میرود، این میل کماهمیتتر میشود. در درجات بالا، موضوع ارزشمند، رسیدن به پیروزیهای شخصی نیست؛ بلکه کمک به دیگران برای پیروز شدن است که اهمیت زیادی دارد.
اما متاسفانه، برای بسیاری از رهبرانِ باتجربه سخت است که به ایدههای دیگران گوش دهند، بدون آنکه بخواهند در این ایده ها دست برده و نظراتِ خودشان را جایگزینِ آنها نمایند. فرض کنید کارمندی با یک ایده عالی به دفتر شما میآید. او فوق العاده مشتاق است و شما نیز با او موافق هستید که این ایده عالی است! با این حال، هنوز احساس میکنید که میتوانید با چند تغییر کوچک آن را بهتر کنید.
اگرچه ممکن است فکر کنید که در حال کمک به این فرد هستید اما پیشنهادهای شما احتمالاً اشتیاق و تعهد او را به این پروژه کاهش میدهد. چون نقطهنظرات تغییریافته آن شخص، دیگر تعلقی به او ندارد و حالا این ایده شماست نه او! در واقع این شما بودید که مهر خود را بر ایده آن فرد زدهاید. درست مانند ضربالمثل معروفی که میگوید: کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد!
آگاه بودن از اهمیت گوش دادن به نظرات و انتقادات افراد زیرمجموعهتان بسیار حیاتی است. به عنوان یک رهبر، ممکن است فکر کنید که در حال برقراری دموکراسی هستید. اما کارمندان شما ممکن است آن را به معنای «سلطنت» در نظر بگیرند، که به معنای آن است که نظراتِ شما را یک دستورِ مستقیم در نظر گرفتهاند. این مسئله باعث میشود که نتوانند به راحتی با شما مخالفت کنند که البته این موضوع میتواند به شدت انگیزه آنها را برای انجام کارها کم کند.
زمانی که یک تیم طراحی در یک شرکت بزرگ مواد غذایی، ایدههای بستهبندی جدیدی را به مدیر عامل خود ارائه کرد، چنین اتفاقی افتاد. رئیس آنها فقط یک پیشنهاد داشت؛ او فکر میکرد که باید رنگ بستهبندی را به آبی تغییر دهند که حس لوکس بودن در آنها ایجاد شود. طراحان پیشنهاد او را پذیرفتند و یک نمونه آزمایشی جدید ساختند. مدیرعامل از این ایده خوشحال بود، اما با شگفتی بسیار کنجکاو بود بداند آیا ممکن است بستهبندی قرمز رنگ بهتر باشد. در نهایت کارمندان از عدم اطمینان مدیرشان در شناسایی رنگ مورد نظر بستهبندیها، گیج و دلسرد شده بودند.
برای جلوگیری از این سناریوها، خودتان را آزمایش کنید تا ببینید که چگونه به کارمندانتان پاسخ میدهید.»
حجم
۰
تعداد صفحهها
۱۵ صفحه
حجم
۰
تعداد صفحهها
۱۵ صفحه