کتاب دیدار دو دریا
معرفی کتاب دیدار دو دریا
کتاب دیدار دو دریا؛ چهل روایت داستانی درباره شمس و مولانا نوشتۀ مسلم عباسپور است. این کتاب را انتشارات روزنه منتشر کرده است.
درباره کتاب دیدار با دو دریا
شاید در نگاه نخستین، برای مخاطب کتاب دیدار با دو دریا پرسشی پدید آمده باشد که دیگر چه حرف تازهای دربارهٔ مولانا و شمس میتوان نوشت؟ آن هم در روزگار ما که دغدغهها و مسئلههای انسان مدرن تغییر کرده و دیگر خبر و اثری از آن متافیزیک ستبر سنتی و ملکوت شهود و تماشا نمییابیم.
اما کتاب را که ورق میزنیم با چیزی کاملاً متفاوت روبرو میشویم و درمییابیم که نه با مسئلهای گشودنی و کهنه، بلکه با رازی بکر، بدیع و نو شونده چشم در چشم شدهایم. رازی که در افسون آن باید شناور شد و غوطه خورد؛ راز عشق! در کتاب دیدار با دو دریا عطر غریب مواجهه با امر قدسی و رویارویی با راز مهیب و زیبا و عافیت سوز شیدایی مستتر و منتشر است.
مواجهه عاطفی با رازهای ناگشودنی و نادانستهٔ هستی، از اولویتها و ضرورتهای روزگار ماست، ضرورتی که محقق عاشق، آقای مسلم عباسپور با طبعی لطیف و اشتیاقی سوزان، بدان اهتمام ورزیده است و بیتردید، اگر خود راه، غبار راه نشود، مخاطبان از بادههای ناخوردهٔ پنهان در رگ این تاک جوان، ذوقها خواهند چشید و مستیها خواهند کرد.
خواندن کتاب دیدار با دو دریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دوستداران و علاقهمندان مولانا نوشته شده است.
بخشی از کتاب دیدار با دو دریا
«شنبه بود. پدر، بعد از درس گفتن در مدرسهٔ پنبهفروشان و التفات و احترامِ به مریدان و شنوندگان مشتاق و کَسبهای که گاه در مجلسِ اَنفاس و درسِ او میآمدند پایدررکاب نهاد تا روی سوی خانه نهد. مریدان در همراهیِ حضرتِ پدر گرداگرد او به جلال و شکوهِ فقیه و واعظ خوشسخنِ شهر خویش، قونیه خیره بودند و به خانه بازمیگشتند. شادمانه و خرسندانه حرمت و ارج والای پدر را نزد مردمان مینگریستم و میگریستم به نازکی، به شوق.
میانهٔ بازارِ برنجفروشان درویشی پیر و غریب با جامهٔ سیاه و جذبهای نامرئی روبروی پدر آمد. «در، در خان، دکهای بود آراسته». او را با احترام به نشستن دعوت کرد. پدر مجذوبانه در برابرِ او نشست. آن پیر، خیره در چشمان پدر، نافذ و برهنه نگریست. صریح و گستاخانه پرسید: مقامِ بایزید افزونتر است یا رسول علیهالسلام؟ از آنکه بایزید گفت «سُبحانی ما اَعظَم شأنی» و رسول فرمود «ما عَرَفناکَ حقَ مَعرِفَتِک»؟
پدر را لرزهای بر روح و زبانههای شعلهای مهیب و بیداربخش در جان فرود آمد. دیدم که در چشمهای او گویی بهخودآمدنی از خواب هزارساله برخاست. برای ما این سؤال، طاقت شکن بود و سخت بیپروا. در حضرت پدر اما به نیکی چه رفت و چه شد؟! در آن لحظه آن سؤال با او چه کرد؟ من نمیدانم. اما میدانم که پدر، مجذوب این پیر شد.
پدر تأملی کرد. فرمود: بایزید از اولیاءکامل است و از صاحبدلان خدا. او را در مقامِ والایی که دادند و عظمت و کمال آن مقام بر او مکشوف شد از جذبه و سرور این اتحاد باطنی آن کلمات را فرمود. اما رسول علیهالسلام را چون هر روز از هفتاد مقام عظیم و والا عبور میدادند از هر مقام که بالاتر میرفت مقام بعد را بسی شریفتر و عالیتر مشاهده میکرد. پس کمال او را نهایت نبود.
پدر این جملات را که میگفت، دیدم آن پیر، گاه چشمها را میبست و گاه لبخند میزد و گاه در عمق روح پدر سفر میکرد. من دیدم پدر ربوده شد آن زمان و صید شد آن لحظه. صید یک سؤال. آن پیر، به سؤالی صیدش کرد و پدر را برد که برد. ما مبهوت هیبت معنوی و ناشناختهٔ این پیر آواره شدیم.»
حجم
۲۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۲۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
نظرات کاربران
با سلام نویسنده این کتاب معلم فارسی من هستند که دکترای فارسی دارند پیشنهاد می کنم حتما بخرید و از خریدتون پشیمون نمی شوید من نخوندم ولی مطمئنم کتاب عالی است
این کتاب عالی است این شاعر بزرگ و خوشتیپ دبیر من است ومن از او خیلی راضیم
بهترین کتاب دنیا است و چون استادم این کتاب را نوشته برای من عالی است
عالی بودو پربار