کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش
معرفی کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش
کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش نوشتهٔ علی شادکام است و نشر صاد این رمان ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش
کهنترین متن بهجامانده دینی در ایران اوستا است که بهقول اکثریت یادگار از اشوزرتشت است. از میان پنج بخش بهجامانده از این متن که بسیار جامعتر بوده و مشخصاً حجم زیادی از آن از بین رفته است، دو بخش بهوسیلهٔ نویسندهٔ کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش برای ارجاع و بهرهبرداری مورداستفاده قرار گرفته است؛ یکی گاتها که شامل سرودها و دعاها است و یکی هم وندیداد است که عمدتاً شامل احکام زرتشتیان است. بخشهای اولیهٔ آن با داستانهای اسطورهای شاهنامه بهویژه درمورد جمشید ارتباط تنگاتنگی دارد. سیر ترجمهٔ این متون از زبان مبدأ تا فارسی امروز هم یک ماجرای بسیار جالبتوجه است، اما ازآنجاکه ریشهٔ پهلوی آن بهویژه با زبانهای محدودهٔ شمال و شرق ایران (یعنی منطقه پَهلَو) نزدیکی دارد، ابهام معنایی در این متن به نظر متخصصان در کمترین حد است؛ مگر مواردی که در دل اسطورهها پنهان شده و برای ما ناآشنا است. همین سیر ترجمه منجر به شکلگیری بخشی از ماجراهای فصول میانی این اثر شده است. ارتباطی بینامتنی میان رمان فانتزی «سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش» با گاتها و وندیداد بهعنوان متون کهن ایرانی و قصههای پریان وجود دارد.
خواندن کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای ایرانی و کهن میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشی از کتاب سفر آقای هوشنگ گرامی به آن سو و بازگشتش
«بهمحض بیدارشدن، از میز کوچک پاتختی کنارش، عینکش را برداشت و گوشی همراهش را یافت و به ساعت نگاه کرد، عینک را روی چشمش کج گذاشته بود، اما آبی که از دهانش آویزان بود و صورت پر از عرقش مانع این نشد تا ساعت چهار صبح را روی صفحه گوشیاش تشخیص ندهد. ساعت را که دید گردن خستهاش را که به زور برای دیدن ساعت از بالش جدا کرده بود سر جایش برگرداند و نفسی بهراحتی کشید. اما بعد به این فکر کرد که چه فرقی میکرد ساعت چند باشد، خوابی که دیده بود باعث نگرانی و اضطراب و پریدن از خوابش شده بود، نه ساعت و چه خوب که از خواب پریده بود. همینطور که میخواست خواب را در ذهنش مرور کند آرام، آرام در تختخواب خزید و از پایین آن بیرون آمد و به سمت آبریزگاه قدم برداشت، در پای راستش کمی خوابرفتگی احساس میکرد، اما عادت داشت که با پاهای خوابرفتهاش لنگانلنگان راه برود، جای دندان آسیابی که سه روز پیش آن را کشیده بود هنوز درد میکرد، همین که روی سکوی آبریزگاه نشست، دوباره توانست ذهنش را متمرکز کند روی خواب عجیبی که دیده بود.
تصاویری درهمپیچیده از موجوداتی عجیبوغریب و افسانهای؛ پریها و جنهای رنگارنگ، اسبها و گاوهای عضلانی و انساننما، درختان و گیاهانی با رنگهای غیرطبیعی و غارهایی با دیوارههای درخشان و طلایی و آبگیرهایی جادویی. پیش خودش فکر کرد که اگر میتوانست نقاشی کند طرحهایی را که دیده بود به تصویر میکشید و زیباتر از تصویرپردازیهای آلیس در سرزمین عجایب و ارباب حلقهها و عجیبتر از داستانهای هزار و یک شب و قصههای پریان میشد.
به رختخواب که برمیگشت از آشپزخانه بطری آبی برداشته بود و کمی از آن سر کشیده بود که تازه اصل خوابش را به یاد آورد. پری خوشگلی که موهایی به رنگهای سبز و آبی و فیروزهای و طلایی داشت و با او سوار گاوی شده بود که میتازید و میخواست از بالای برجی به پایین بپرد.»
حجم
۹۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه