کتاب سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی؛ جلد دوم
معرفی کتاب سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی؛ جلد دوم
سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی مجموعهای در دو جلد است که سرودهها و قطعات ادبی عباس عارف، شاعر خوشنویس سیستانی است.
عباس عارف زاده سال ۱۳۲۹ درشهرستان خاش استان سیستان و بلوچستان است. او از کودکی به دنیای شعر و ادبیات علاقه داشت و از جوانی به شکلی جدی به آن پرداخت. عباس عارف در خوشنویسی هم شاگرد حسن میرخانی میداند و او را الگوی خود قرار داده است. او در سرودن شعر به گفته خودش تحت تاثیر فردوسی، مولانا، حافظ، نظامی، نیما یوشیج، شاملو، اخوان ثالث بوده است.
خواندن مجموعه سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقه مندان به شعر و ادبیات مخاطبان اصلی این مجموعهاند.
بخشهایی از کتاب سرایش ایرانی، زمینی و گیهانی؛ جلد دوم
درخشههای مِهر…
۱: هفتْ عاشقی
خوشخبر باشی ای نسیمِ شمال
که به ما میرسد زمانِ وصال
سایهْ افکنْد حالیا شبِ هجر،
تا چه بازَنْد شبْرُوانِ خیال
حافظا! عشق و صابِری تا چند؟
نالهٔ عاشقانْ خوش است، بنال!
زین قِصّه،
هفتْ گُنبدِ افلاکْ
پُرصداست
کوتَهْنظرْ ببین که سخنْ
مختصرْ گرفت!..
حافظِ رازبان
از تو مهربانترست
ببین چه دورم میگردد مرگ؛
عینِ خزان
دورِ برگ…
اَمرداد ۱۳۵۶
کجایی
ای سبزهٔ تناغوشِ سوزانِ تو
بهار و بهشتِ من؟
کجایی
ای راهِ خونینْ خانهٔ پنهانِ تو
گذرگاهِ سرنوشتِ من؟
فروپاشیدم بیتو،
ستیزِ آتشینِ عزیز
جانم عشق!
رستاخیزی گلگونهْ بیا
شورنده وُ سَرریز. __
__ آی،
ای صدایِ شکستهْآهنگ
زیرِ این گنبدِ نشستهْ در زنگ!
تپشِ قلبِ خدا، ضربانِ سرشتِ من!..
۵ دی ۶۰
آذرخشِ الهام،
و نمازِ سرودِ من.
تاریکروشنِ ابهام،
نیمی بود و نیمی نبودِ من.
طلوعِ شبنم بارِ مهر
در چشمانت و
خاکساریِ سجودِ من.
کهکشانِ حضورِ تو،
شعلهٔ وجودِ من.
ناگاه
صفیرِ مرگْ سوزان
در کوچهٔ گریزانِ عشق،
پروازِ نورِ تو
رویشِ نیلوفرِ دودِ من…
۶۱/۱/۲۵ و ۶۴/۱۰/۹
بامداد
خُما خُمْ بادهٔ سفید
پیرِ تندر
به دوش میکشید،
غمِ مِهآلودش در یاد.
شهابی سوزان از چشمش فروگذشت
نعرهیی شعلهور در جهان پیچید،
و در نهرِ خرّمِ بهار افتاد
خُم از بامِ آبگینهٔ کبود.
اینک!
گُله به گُلهٔ صحرا
دلدادگانی خوشْ نوش، از غزلِ بوسهها لَبْسوز،
و نیایشِ تابانِ اندامها
هماهنگِ سماعِ نسیم و رُود
در پیشگاهِ فروزانِ لاله.
«__ نوش!
جان! ای زیباترین یگانگیِ پیروز
درود! درود!»
اما من از پیِ دلِ سرسخت
دربهدرِ جُستوجویِ توام هنوز،
ای رفتنِ تو __
پریدنِ شَبْدُمِ سپیدْآوا، فاختهٔ سروش،
از دست و شانهام!
جوانم مینداز از پای
آی، ای عشقِ گریخته __
بیآغوش و بوسهٔ بدرود!
۱۶ فروردین ۶۱
بارانِ بهمنی!
بارانِ بهمنی!
دلِ شب، اینجا
میانِ اتاقکِ شاعر
چه میکنی؟
آی،
بنشین
بارانِ بهمنی!..
۴ بهمن ۵۸
بیتو
ای عشق!
باژگونه در خلئی سوزان
ذرّهذرّه جدا میشوم از خویش،
چنانکه از تنهٔ زندگی
برگْ برگِ خزان.
لَرزاه!
تا بادِ هرزهگَرد
گَردِ استخوانِ مرا
بر مزارع و دریا
نیفشاندهست،
بازگرد!
۱۵ اردیبهشت ۶۰
آفتابِ سبز
عاشقیِ دیگر
برای بزرگترین شاعرِ سپیدگیسویِ جهان نخستین رهگشایندهٔ فرّ و فرهنگ: ایران.
ماه
پِلّهٔ اِرادهٔ تو،
تو
نخستین چراغْافروزندهٔ راه
زیباترین آغاز، ابریترین انجام!
ای
کهنْ تهمتنْ انوشهٔ باستانو! _
آهنگِ شورندهاش را دریا
شُکرانهٔ مِهـرْ اَکَـرانهٔ دلت مینوازد
همنوا با
زیبالهٔ ماهیان و،
خزرْ در چشمانت سبزارام،
آگاهی
پَر میزند و
فرومینشینَد از
قلّهٔ دیدارت
بَر دو کنگرهٔ خنجر
گرداگردِ آن دو چشمهات جمْ جام
ای کولهات اَنبانهٔ جهان و
هرچهاش نهان، پدیدارت.
بهاران و عشق
در سبزهٔ گونههایت سرخ میزنند،
و به یک ندایِ تو تنها
پرندگانِ مهاجرِ رنگارنگ
از فرازِ بهمنها
با آوازهایِ بیقراریِشان به لانهْ بازمیگردند
فوجیْ فرود و فوجیْ اوج.
شادی انعکاسِ نگاهِ توست،
انعکاسِ نگاهِ توست
که شعرِ مرا فراگرفتهاند
دریا وُ آفتاب و موج.
نگاهت
حرکت است
تغییر است
اینجا که روشنِ رَوان، اگر دریاست،
ناگاه
حوضِ سلطانیْ فراگیر است.
انفجارَگِ آن کهکشانهٔ پنهان به هالهٔ راز
آیینهاش درخششِ تو
در هر چکامهْ چامهٔ رُودارُودم؛
آنَـک! دریابش _
درفشِ آتش بر فرازِ قلعهٔ تاریک،
مهرِ پیروزندهات
بر ذرّه ذرهٔ شبِ تَهْنشین در وجودم...
شبها، شهاباشهاب
افشانهٔ روانم از خیره ماندنم به چشمانِ فروغانفروغت _
پلنگی خال خالْ از هزاران و یک زخم و
زبانه کشان از هر دلِ شب بر قلّهٔ طلب و تب
غزلغُرّهْ نعرهها تا هالهٔ کبودم.
اشتیاقی جنون آسا
که هم خشماگین و نَبُردهْ راه
به بیشهٔ ناگزیریِ خویشتنْ بازمیگردد
خونریز و بیگناه…
چشمانت بر واژههایم میتابند،
بنگر! آفتابِ سبز
چگونه خواهد آسمان و جهان گرفت
برآمده از گورِ اُفول
هَم درین بومِ و مَرز…
حجم
۶۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۶۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه