کتاب هومان
معرفی کتاب هومان
کتاب الکترونیکی «هومان» نوشتهٔ محمد نصراوی در انتشارات سوره مهر چاپ شده است. هومان رمانی تخیلی و پادآرمانشهری و مناسب گروه سنی نوجوان است.
درباره کتاب هومان
شخصیت نقش اول این داستان، هومان، در شهری به نام نیهیپ زندگی میکند. این شهر تاریک که نور در آن جایی ندارد، پادآرمانشهری است که در آن همه مجبورند برای حاکم ستمگر شهر، شداد، کار کنند. هومان تصمیم میگیرد نور را به شهر بازگرداند ولی برای این کار باید از دروازهای بگذرد که کسی تاکنون از آن بازنگشته است. پادآرمانشهر یا ویرانشهر (به انگلیسی: Dystopia) در داستانهای علمی - تخیلی به شهر یا مکانی گفته میشود که در آن آزادیای وجود ندارد، قانون حکمفرما نیست و حکومتهایی تمامیتخواه بر همهچیز انسانها حکم میرانند. بسیاری از نویسندگان داستانهای علمی - تخیلی یا نویسندگان آیندهگرا برای نشان دادن مشکلات و معضلات اجتماعی، فضای پادآرمانشهری را ترسیم میکنند تا در مورد این مشکلات به بشریت هشدار دهند. از مهمترین و مشهورترین کتابهایی که چنین مضمونی را در خود داشتهاند، کتابهای «۱۹۸۴» نوشتهٔ جورج اورول، «دنیای قشنگ نو» نوشتهٔ آلدوس هاکسلی و «فارنهایت ۴۵۱» نوشتهٔ ری بردبری هستند. رمان هومان که توسط نویسندهٔ جوان ایرانی برای مخاطبین نوجوان نوشته شده است را نیز میتوان نمونهای از داستانهای پادآرمانشهری دانست.
کتاب هومان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به نوجوانانی که بهذ رمانهای علمی - تخیلی علاقه دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هومان
««هومان» از بوی گندی که در معدن میآمد سرگیجه گرفته بود و نفسنفس میزد. انعکاس صدای تیشهٔ کارگران در دالانهای پُرپیچوخم معدن، تنها صدایی بود که روزها میشنید. طنین شلاق نسناسها رعشه بر اندام لاغر او میانداخت. آنقدر عرق کرده بود که قطراتش روی چشمهایش میریخت و آنها را میسوزاند. با هر ضربهٔ شلاق، چشمهایش را باز و بسته میکرد. باد گرم نامطبوعی موهای لَخت و بلند و آویزانش را تکان میداد. تا چند قدم آنطرفترِ خود را بهسختی میتوانست ببیند. چند مشعل کمجان معدن را روشن کرده بودند. سایههای کارگران مثل لاشههای تکهتکهشده روی زمین معدن افتاده بود. هومان مثل هر روز روی صندلی استخوانی، برعکس نشسته و از سقفِ «معدن عیش» آویزان شده بود. با میخ و تیشهای که در دست داشت، روی دیوارههای سنگی و آهنی معدن میکوبید تا سنگهای سیاه را از دل دیوار بیرون بیاورد. غیر از این هیچ کاری بلد نبود. از کودکی در دستهایش تیشه دیده بود و گوشهایش به صدای شلاق باز شده بود. در «نِیهیپ» همه باید برای زنده ماندن کار میکردند. بزرگ و کوچک هم نداشت. این یک قانون بدیهی بود: «همه باید برای داناترین و قدرتمندترین فرماندهٔ روی زمین، جناب شداد کار کنند.» هومان از کودکی شنیده بود: «کار برای سرورْ شداد وظیفهٔ همگان است.»
سوسکهای سیاهی که به اندازهٔ یک کفِ دست بودند بهسرعت از روی دیوار رد میشدند و حواس کارگران را پرت میکردند. سوسکها چشمهای پنهان شداد بودند. شداد همهجا بود. او با چشمهای ریز و سرخی که از زیر بالههای براق و سیاه سوسکها معلوم بود همهچیز را میپایید. صدای راه رفتن آنها در فضای تاریک معدن، در بازتاب صدای تیشه گم میشد.
هومان، آرام و زیرچشمی نسناسها را نگاه کرد. بیشتر وقتها شلاقبهدست در معدن بودند تا اگر کسی خواست از زیر کار در برود به خدمتش برسند. کارگران بیشتر از آدمیزادهای آزاد بودند. چند سال پیش تعداد آدمیزادها خیلی بیشتر بود، اما بهتدریج و با به دام افتادن در تلهٔ تاریکی و نوشیدن معجون سیاه، به نسناس تبدیل شدند. کارگران پس از استخراج سنگ از معدن، باید آنها را با تیشه به شکل آجرهای عظیم سنگی درمیآوردند و روی ارّابههای استخوانی میگذاشتند. پس از آن، سنگها از معدن خارج میشدند. همهٔ این کارها برای ساختن بزرگترین قلعهٔ شهر نیهیپ، یعنی «لوخوریا» بود.»
حجم
۸۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۸۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
نظرات کاربران
هومان محمد نصراوی. فانتزی(؟) هومان که توسط نویسنده برای قشر نوجوان در ژانر فانتزی معرفی شده است، اولین اثر داستانی محمد نصراوی است که در یک دیستوپیای فانتزی و در زمانی نامشخص روایت میشود. پسر جوانی به نام هومان که در معدنهای
داستان درباره شهریه به اسم نِیهیب که مردی ظالم به نام شدّاد بر اون حکمرانی میکنه. توی این شهر همه باید برای شدّاد کار کرده و به ازای کاری که انجام میدن، غذا دریافت میکنن. کسی از این شهر بیرون
نقطه قوت زیاد داره اینکه وارد فضای ارمانشهر بشیم و در این ژانر بنویسیم خیلی خوبه ولی نقطه ضعف داستان سرعت زیاد شخصیتهای تکراری و شخصیتپردازی ضعیفه که فکر کنم کتاب باید جلد دوم داشته باشه