کتاب جار و جنجال در باغ گواوا
معرفی کتاب جار و جنجال در باغ گواوا
کتاب جار و جنجال در باغ گواوا نوشتهٔ کی ران دسای و ترجمهٔ فروغ پوریاوری است. نشر ثالث این رمان هندی را منتشر کرده است؛ کتابی از مجموعهٔ «ادبیات ترجمه».
درباره کتاب جار و جنجال در باغ گواوا
کی ران دسای در کتاب جار و جنجال در باغ گواوا روایتی از شخصیتی به نام «سامپات چاولا» را بیان کرده است. سامپات چاولا در خانوادهای نه چندان مرفه، از مادری که خیلی شبیه همسایگانش نبود و در شهری عجیب متولد شد. او بعد از سالها ناکامی در مدرسه و کار و گذراندن روزها در دکههای چایفروشی و آواز خواندن در باغهای عمومی، به نظر نمیآمد آیندۀ چندان درخشانی داشته باشد، اما مادربزرگش به او امید بسیاری داشت. تا این که سامپات در جستجوی یک زندگی متفکرانه توأم با آرامش بالای درخت گواوا می رود و ناگهان بهعنوان معتکف به شهرت میرسد. کی ران دسای ۱۹۷۱ در هند دیده به جهان گشود و در هند، انگلستان و ایالات متحد تحصیل کرد. کتاب جاروجنجال در باغ گواوا نخستین رمان اوست و با وجود این در کتاب بهترین آثار نوشتاری هند جای دارد. این اثر نخست به صورت پاورقی در «نیویورکر» منتشر شد، اما بعدها به زبان های بسیاری ترجمه شد.
خواندن کتاب جار و جنجال در باغ گواوا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات هند و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جار و جنجال در باغ گواوا
«کالفی آرامآرام از چیزهایی که در آن جنگل پیدا میکرد خسته میشد. زیر تختهسنگ و کنار گلهای لاله و امتداد جویبار را نگاه میکرد. در حالی که هوا را بو میکشید، فکر کرد به یک عنصر جدید، به یک چیز تازه و هیجانانگیز احتیاج دارد که برای طبخ غذایی نامکشوف، و ابداعی تازه الهامبخشش شود. به آسمان نگاه کرد. تاکنون کبوتر، گنجشک، دارکوب، هدهد، کلاغ زاغی، مرغ حشرهخوار، مرغ انجیرخوار، بلبل هیمالیایی، و طوطی... سنجاب، جوجهتیغی، راسو و تمام حیوانات وحشیای را که در آن قسمت پیدا میشد پخته بود؛ و نیز ماهیهای کوچک جویبار، حلزونهای صدف گردی را که روی برگها ضربدرهای نقرهای میزدند، و نیز ملخهایی را که میپریدند و میجهیدند و با صدایی بلند چون صدای افتادن قطرات باران تلپی روی شاخ و برگ درختان فرود میآمدند.
او با جدیت تمام دنبال یک گیاه تازه، یک میوهٔ توتمانند، قارچ یا یک گل سنگ جدید میگشت. اما در اطرافش همهچیز آشنا و یکنواخت به نظر میآمد. هیچ رایحهٔ تازهای به هوا روح نمیبخشید و گشت و گشت و دورتر رفت. همانطور که میگشت در عالم رؤیا فرو رفت.
تصور کرد آشپز سلطنتی پادشاهی بزرگ است. آنجا در آن شهر بندری قدیمی، شکارچیان بیرحم، ماجراجویان بیپروا، ناوگان کشتیها و ارتشهای کامل به حال آمادهباش به فرمان هر امر و هر هوسش هستند و او در یک آشپزخانهٔ بسیار بزرگ در برابر کُرهٔ عظیمی نشسته است و آمرانه تمام ملزومات را سفارش میدهد. آنها را دنبال ادویه به دریاهای دوردست، و دامنهٔ کوهها و بیابانهایی میفرستد که در آن سوی افق قرار دارند و فقط در قصههای شگفتانگیز دریانوردان و غیبگویان وجود دارند. و به جستجوی گیاهانی میفرستدشان که در جزایری میرویند عاری از سکنه. گسیلشان میدارد تا پادشاهیها را ویران کنند، انبارها و مزارع را چپاول کنند. او گوشت ببر و آهو، غاز سیبریایی و گوزن نر سیاه میخواهد، لاکپشت آب شیرین و مارهای دمنده و فوک میخواهد. آرمادیلو و آهو و گورخر و وال میخواهد. فیل و اسب آبی و گاو ابریشم و درنا و میمون دمکوتاه میخواهد. میمون! میمون! آه، پختن میمون.»
حجم
۲۰۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۹ صفحه
حجم
۲۰۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۹ صفحه