دانلود و خرید کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم محمدرضا اسكندری
تصویر جلد کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم

کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم

معرفی کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم

کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم نوشتهٔ محمدرضا اسکندری (اسکن) است. نشر چشمه این مجموعه داستان کوتاه ایرانی و طنز را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم

کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم حاوی ۸ داستان کوتاه طنز است که به‌ظاهر بی‌ربط به یکدیگرند، اما در باطن به هم ربط دارند. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «کتاب راهنمای جامع چراغ جادو»، «داروی گیاهی سرفه‌آور»، «راز ذوزنقهٔ روی دیوار غار» و «دوچرخه‌سوار چاق با عینک گرد... و پالتوِ طوسی».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه پنجم

«پدربزرگِ مهربان علاقهٔ شدیدی به آب‌گوشت داشت. یک روز، پس از این‌که سر از دیگ آب‌گوشت بیرون می‌کشد، همراه پسرش یعنی پدر طلعت برای قطع درخت سمت جنگل می‌رود. در مسیر سیدباقر را می‌بینند که ماشینش در چاله‌ای افتاده. پدربزرگ یک‌دستی ماشین را بیرون می‌کشد و سپر ماشین جدا می‌شود. سیدباقر آن‌ها را به جنگل می‌رساند و وقتی می‌رود متوجه می‌شوند که عوض خسارتِ سپر تبر را با خودش برده است. واقعاً سیدباقر از آن‌هایی است که اگر دستت را تا آرنج داخل عسل کنی، نمکدانت را می‌شکند. در جنگل یک درخت چندین‌سالهٔ قطور و تنومند نظر پدربزرگ را بسیار جلب می‌کند. پدربزرگ به طرز خاصی درخت را نگاه و برانداز می‌کند. گویی سال‌هاست درخت را می‌شناسد. انگار درخت همان هم‌کلاسی دوران دبستان اوست که روی برگهٔ امتحان چنبره می‌زده و پدربزرگ هر چه سوت می‌زده درخت تقلب نمی‌رسانده و آخرسر نمره‌اش می‌شده بیست و پنج‌صدم. پدربزرگ کف دستش را روی تنهٔ درخت می‌گذارد و چشمانش را می‌بندد و تمرکز می‌کند. گویی ضربان قلب درخت را حس می‌کند. آن‌قدر دستش را جابه‌جا می‌کند تا قلب درخت را می‌یابد. نعره‌ای می‌کشد که صدایش در سراسر جنگل می‌پیچد و تا شعاع چندکیلومتری آن‌ها از حیوان خالی می‌شود. به درخت حمله می‌کند و با پیاده کردن چند فن کیک بوکس روی قلب درخت آن را سرنگون می‌کند. درختِ تخسِ کهن‌سال هم مقابله می‌کند و در حال سقوط تغییر مسیر می‌دهد و روی پدربزرگ می‌افتد. پدربزرگ با دستان قدرتمندش درخت را به‌راحتی مهار و به بالا پرتاب می‌کند و به پدر طلعت می‌گوید «پسرم، اون ظرف آب‌گوشت رو بیار که وقت غذاست.» این آخرین جمله‌ای است که پدربزرگِ مهربان می‌گوید. او از علم فیزیک چیزی نمی‌دانست و به نیروی وارد بر درخت هیچ زاویه‌ای نمی‌دهد. درخت را کاملاً عمودی به بالا پرتاب می‌کند و درخت دقیقاً همان مسیری را که رفته بود برمی‌گردد و نیم‌ساعت بعد روی پدربزرگ می‌افتد. این‌بار پدربزرگ به ورقِ پدربزرگ تبدیل می‌شود. این‌ها چیزهایی بود که طلعت جسته‌گریخته دربارهٔ پدربزرگ شنیده بود.»

علی
۱۴۰۳/۰۵/۱۷

هم طنز خوبی دارد هم از نظر تکنیکهای داستان‌نویسی قوی است

eskan400kg
۱۴۰۲/۰۶/۲۳

نظر شما درباره این کتاب بیشتر از چیزی که به نظر می‌رسه برای من جذابه. پس لطفا نظرتون رو بنویسید. ✏️

افراد از آن‌چه در آینه می‌بینیم احمق‌ترند.
SaM
نگران نباشید. ما شدیداً با ضیق نیرو مواجه‌ایم؛ یعنی نیروهای فعلی ما همگی زیقّی‌اند. در مصاحبهٔ ما همهٔ استعدادهای شما با روش‌های نوین کشف خواهند شد. با ما تماس…
SaM
ظاهر آرش در مقایسه با آخرین ملاقات‌مان تغییر کرده بود. ریش‌هایش را بلند کرده و صاف اتو کشیده بود سمت پایین. موهایش را هم سیخ کرده بود سمت بالا. صورتش مانده بود بین دو تکه مو، که گرایش شدیدی به سمت زمین و آسمان داشتند و مقداری چشم و دهان و تعدادی سوراخ دماغ هم در فضای بین دو تکه مو وجود داشت. اگر ابروهایش پُرپشت بود و لای اتو می‌رفت، احتمالاً آن‌ها را هم به سمت جلو سیخ می‌کرد.
SaM

حجم

۷۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۷۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۵۰۰
۱۸,۲۵۰
۵۰%
تومان