دانلود و خرید کتاب معشوقه مایاکوفسکی سولماز اسعدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب معشوقه مایاکوفسکی اثر سولماز اسعدی

کتاب معشوقه مایاکوفسکی

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب معشوقه مایاکوفسکی

کتاب معشوقه مایاکوفسکی مجموعه داستان‌های کوتاه نوشتهٔ سولماز اسعدی است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب معشوقه مایاکوفسکی

داستان و رمان یکی از راه‌های انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سال‌ها نویسندگان در داستانشان بازگو کرده‌اند.

داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.

کتاب معشوقه مایاکوفسکی از این داستان‌ها تشکیل شده است:

آچمز

الیور تویست «مقام اول جایزهٔ سقلاتون سال ۹۷»

بنفشِ کبود «داستان برگزیدهٔ جشنوارهٔ بهاران سال ۹۶»

تاج رز برای شاه بی‌سر «داستان برگزیدهٔ جایزهٔ جمالزاده و سیمرغ سال ۹۷»

گمشده «مقام سوم جایزهٔ ادبی ارسباران سال ۹۰»

نامزد مایاکوفسکی

کال

نظام آباد، چهار راه تسلیحات «مقام دوم جایزهٔ داستان فرشته سال ۹۷»

یک چشم و یک دماغ

دیدن پسر صددرصد نامطلوب در یک عصر دلگیر پاییز

در فاصله‌ای نه چندان دور از چوکوتکا... «داستان منتخب جشنوارهٔ نارنج سال ۹۸‌»

مثل بویِ گلاب در فروشگاه کریستین دیور

سندروم تهران در استکهلم

خواندن کتاب معشوقه مایاکوفسکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب معشوقه مایاکوفسکی

«خواب می‌بینم کوچکم و آن لباس مخمل سبز که گل‌های ریز صورتی دارد را پوشیده‌ام. عروسی دایی است. عروس پشتش به من است. بر نمی‌گردد تا صورتش را ببینم. دایی خوشحال است و مامانم و اَگنس. این اسمی است که پیش‌ترها اقدس روی خودش گذاشته بود، مادربزرگم. من دور کیک می‌چرخم و انگشتم را روی لبه‌های پف دار و چین خورده‌اش می‌کشم. خامهٔ سفید و صورتی به دستم مالیده می‌شود. من غرق در لذت می‌لیسمش. اگنس می‌گوید: «قسمت کنید، همه بخورن.»

ناگهان مهمان‌ها هجوم می‌آورند سمت کیک. شروع می‌کنند به تکه تکه کردنش. وقتی چاقو می‌رسد، فشار جمعیت بیشتر می‌شود. من با دست‌های نوچ و دهان پر از شیرینی به آن‌ها نگاه می‌کنم. به خودم که می‌آیم، می‌فهمم دست‌هام پر است از خون. خون تازه. دهانم طعم زنگ آهن و نمک می‌دهد. مهمان‌ها با چاقو افتاده‌اند روی آدمی که وسط مجلس روی میز دراز کشیده. اول ساعت و کیف پولش را بر می‌دارند، بعد کفش‌هاش را از پاش در می‌آورند. یکی با چاقو کمربندش را می‌برد. یکی پیراهنش را جوری می‌کَند که یکی دو تا از دکمه‌هاش پرت می‌شود لابه‌لای جمعیت. هرلحظه خاله‌ها، دخترخاله‌ها، عموها و عمه‌زاده‌های بیشتری از راه می‌رسند. چاقو دست به دست می‌شود و مهمان‌ها یک صدا فریاد می‌زنند: «ما گرسنه‌ایم، گرسنه‌ایم.»

اگنس با خوشحالی دست‌هاش را به هم می‌مالد و می‌گوید: «نوش جون تون. کم نخوریدا. بکش خاله. بکش عزیزم.»

مردی که وسط مجلس دراز کشیده است، حرفی نمی‌زند. یکی انگشت‌هاش را می‌برد. یکی پوست رانش را بر می‌گرداند. یکی پهلوش را شکاف می‌دهد. تا این که شوهر اعظم که قد بلند است و هیکلی، با ساطوری در دست سر می‌رسد. جمعیت راه باز می‌کنند. جرق، جرق، جرق! ساطور براقش را تیز می‌کند. کنار میزی که مرد روی آن خوابیده، می‌ایستد. ساطور را به هوا می‌برد. بالا، بالاتر، تا سقف. تاب می‌دهد و فرود می‌آورد. سر مرد قطع می‌شود و می‌پرد تو بغل عروس. عروس می‌خندد و سر را می‌چرخاند و این دست آن دست می‌کند؛ سپس پرتش می‌دهد وسطِ جمعیتِ مشتاقِ دخترهای دم بخت. دخترها سر را پاس کاری می‌کنند و پسرها برای گرفتنش به هوا می‌پرند. مهمان‌ها به هم تنه می‌زنند. موهای سر را گرفته از دست هم می‌کشند؛ تا آن که دوباره به دست شوهر اعظم می‌افتد. او کلهٔ لهیده را بر سر چاقو می‌زند و بالا می‌برد. جمعیت به هیجان می‌آیند و هلهله‌شان اوج می‌گیرد. سر روی کارد قصابی بخار می‌کند. مهمان‌ها دست‌هاشان را دراز می‌کنند و برای گرفتنش روی نوک پاهاشان می‌ایستند و ورجه ورجه می‌کنند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

حجم

۱۲۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰ صفحه

قیمت:
۱۹,۵۰۰
تومان