کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها
معرفی کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها
کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها نوشتهٔ ژان لوک لاگارس و ترجمهٔ روشنک رضا و شیرین معیری است. نشر قطره این دو نمایشنامهٔ معاصر فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها
کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها حاوی دو نمایشنامه به قلم ژان لوک لاگارس است.
نمایشنامهٔ «دو ساکس، رمان» (۱۹۸۵) داستان دو مرد و یک زن است. «ژرژ» دوک جوانی است که بهشوق اجرای تئاتر در سراسر اروپا همهٔ متعلقاتش را رها میکند و با «الن» و «شونژک» همراه میشود، اما این ماجراجویی سرانجام تلخی دارد. هر کدام از شخصیتها، داستان را از زاویۀ دید خود بازگو میکند، جملهها در هم تنیده میشود، هر کس نکتهای اضافه میکند، چیز جدیدی به خاطر میآورد، جملۀ قبلی را تصحیح و کامل میکند، کلمات تکرار میشود، چرخۀ سرگیجهآوری شکل میگیرد و حقیقت در این چرخه هر لحظه به سویی میچرخد.
نمایشنامهٔ «یتیمها» (۱۹۸۴) داستان یک خانه است با چهار مرد و یک زن. رابطه و نسبت آنان با هم کاملاً مشخص نیست. نویسنده در هر بخش درمورد هر کدام از آنها اطلاعاتی به خواننده میدهد و هر کدام از آنان نظارهگر اعمال دیگری است و آن را روایت میکند و هر یک برای حفظ جایگاه و منافع خود و البته خانه میکوشد. گفته شده است که قلم و کلام خاص ژان لوک لاگارس، طرح پیچیده و نویی در میاندازد و به چشم مخاطب، کلامش خاص و نمایشنامهاش ویژه به نظر میآید.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر فرانسه و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره ژان لوک لاگارس
ژان لوک لاگارس (۱۹۵۷ ـ ۱۹۹۵) نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان تئاتر، یکی از مشهورترین چهرههای تئاتر معاصر فرانسه است. از او حدود ۲۵ نمایشنامه به جا مانده که بسیاری از آنها پس از مرگش اجرا شد و اقبال بسیار یافت. محور اصلی نمایشنامههای لاگارس، متن و بیان و گفتوگوی بین شخصیتها است و در حقیقت زبان و نوشتار برای او اهمیت بسیار بیشتری نسبت به حرکت و بازی دارد. او با واژگان بهظاهر ساده، پیچیدگیهای بسیار در کلامش ایجاد میکند و زبان را عمداً به چالش میکشد و کلامش سبک خاصی دارد و درهمتنیدگیهای بسیار. پیچیدگی متن لاگارس، بریدهبریدهبودن دیالوگها و درهمتنیدگی جملهها، نشانگر تلاش ذهنی شخصیتها برای یادآوری و بازگویی خاطرات است. کلمات و جملههایی که بهدقت انتخاب شده است و بارها در طول نمایشنامه تکرار میشود، دیالوگهایی که مرتب قطع و دوباره در جایی دیگر از سر گرفته میشود، همه نشان از آن دارد که نویسنده در تلاش است تا در یک سیر تکاملی، احساسات درونی شخصیتها و پیچیدگیهای روابط آنها را آشکار کند. با وجود اصلاح و تکرار کلام و سعی در روشنساختن مسائل، در پایان آنچه بر جا میماند باز همان ابهام است. «دوساکس، رمان» و «یتیم ها» عنوان دو نمایشنامه از ژان لوک لاگارس است.
بخشی از کتاب دوساکس، رمان و یتیم ها
«مرد دوم: کاری که بعداً انجام دادم. من، من یا آن مرد دیگر، برادر... که تقریباً بهطور انحصاری از آن موقع... بعد از مرگ مسنترین آنها... رفتن آن زن!... بهطور انحصاری با جماعت آلمانی رفتوآمد میکند. آنجا مناسب اوست، آنجاست که فراموش میکند، زندگیاش را آنجا سروسامان میدهد. در این مکان غریب، شهرتی بههم میزند؛ حالآنکه هرجای دیگر، پیش ما، یا در بین آدمهای دیگر او هرگز جز یک آدم معمولی نبود، شبیه کسان دیگر، آنجا، بین آلمانیها، بهعنوان قلۀ بیهمتای یک فرهنگ و نمایندۀ برجستۀ یک تمدن روبهزوال میدرخشد... کار ساده و متداولِ نگهداشتنِ در برای بانوان همانطور که یاد گرفته و تا ابد در ذهنش حک شده، او را بهراستی در یک جایگاه نمایان قرار میدهد، او در آنجا تبدیل به نمادی از شیوۀ یک زندگی دلپذیر میشود، او را مالک آرام سواحل لوآر تصور میکنند... هر نکتۀ جزئی که مطرح باشد، هنر آراستن موی زنان یا فنون نظامی، ازاینبهبعد به سراغ او میروند؛ مگر نه اینکه بهتر از دیگران میداند؟ تو بهتر است که...
مرد اول: (میخندد.) تکیهداده به بار هتل...:
مرد دوم: از این مهم بودن طبیعتاً، استفادهای نمیکند... همه خیلی خوب پدرش را به خاطر دارند، گشادگی رفتار و درخشش او در دیار ما فراموش نمیشود. اما پسر، میگذارد که فراموشش کنند، سعی میکند در سکوت بنوشد... آخرین سالهایی را که در این برازندگی میگذراند... مزهمزه میکند «پسرِ جنابِ...» خودتان میدانید... او از آن موقع ارزش استقبال جانانهای را که با ورودش همراه است و لبخندهای مشتاق زنان محافل بالا را خوب میفهمد... گمان میکنم ما فقط با اینگونه افراد دمخور هستیم... و با حسرتهای سیاستمداران جوان، مقلدانی که بیهوده روشهای او را تقلید میکنند، و بااینکه در آنجا به دنیا نیامدهاند و نمیتوانند گرمای آنجا را تحمل کنند کنار نمیآیند... اما وقتی شب سر میرسد و مجلس رقص شروع میشود، او آنجا را بیسروصدا ترک میکند، از موسیقی شوبرت میگریزد (شک ندارم، پس از چه کس دیگری...) و دوباره به سراغ عادتهای همیشگیاش میرود، همان دو مرد جوان دیگر که ازآنپس با آنها زندگی میکند... میشود او را دید که تنها روی جانپناه راه میرود و هر لحظه ممکن است از یک طرف یا طرف دیگر توی آب بیفتد و یا توی جاده، نقش زمین بشود یا مست و سرخوش پرسه بزند... او جایش را فقط تا آن حد که لازم است اشغال میکند...
مرد اول: خوب است.»
حجم
۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه