کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود
معرفی کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود
کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود نوشتهٔ رومن پویر تولاس و ترجمهٔ ابوالفضل الله دادی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر فرانسوی را منتشر کرده است.
درباره کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود
کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود (Re-live the Emperor) برابر با یک رمان معاصر و فرانسوی است. گفته شده است که نکتهٔ شگفتانگیز روایت رومن پوئر تولاس از مبارزهٔ ناپلئون و یارانش با داعش، راهحلی است که ارائه میدهد. او معتقد است برای از بین بردن داعش، توسل به جنگ و خشونت راه چاره نیست و تنها چیزی که میتواند پایانی مطلق بر انواع داعشیهای زمان باشد، تغییر شیوهٔ تفکر تروریستها است. آیا ناپلئون که حالا بهشکل مردی صلحطلب ظهور کرده، میتواند بدون ریختن قطرهای خون، داعش را از بین ببرد؟ این کتاب نخستینبار در سال ۲۰۱۵ میلادی منتشر شده است. عنوان برخی از فصلهای این اثر عبارت است از «ناپلئون کوکاکولا لایت را کشف میکند»، «ناپلئون هموطنش را ملاقات میکند»، «ناپلئون در فروشگاه دیوتی فری»، «نخستین تجربهٔ تلفنی ناپلئون» و «ناپلئون گدایی را میبیند که شیوهٔ تفکرش را تغییر میدهد».
خواندن کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان فانتزی - تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ناپلئون به جنگ داعش می رود
«ناپلئون که روی زمین افتاد، خرس درد شدیدی در سرش احساس کرد. پیش از اینکه او هم بیهوش شود، فقط فرصت کرد لکه خونی را ببیند که روی پلنگیهای رنگ کباب، رنگ کباب مخلوط با سس گوجهفرنگی، و در نزدیکی سینهاش به وجود آمد و آنقدر بزرگ شد که بهنوعی به شکل پیراهن قرمز تیم ملی اسپانیا درآمد. یادش نمیآمد مرد فرانسوی به او شلیک کرده باشد اما همهچیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود. فهمید مرگ همین است، چیزی که بهسرعت از راه میرسد بدون اینکه کسی متوجه شود. انتظار داشت زندگیاش با ریتم تند و به صورت سیاه و سفید از جلوی چشمهایش بگذرد اما چنین اتفاقی نیفتاد. انگار کارگردانی که باید این فیلم را میساخت مثل خودش از مرگی چنین سریع و غیرمنتظره غافلگیر شده بود یا شاید هم فقط آن شب اعتصاب کرده بود. همه آنچه میدید مردی بود که روی فرش دراز شده بود. پیش از اینکه پلکهایش را ببندد با خودش گفت: «کثافت، فرش ایرانیم رو به گند کشید.» او تحت تأثیر قرار گرفته بود. مردک کافر را کشته بود اما خودش هم با او میمرد. خرس بهسختی خودش را چند ثانیهای روی زمین کشید تا محافظش را خبر کند. رسید جلوی پاهای زنی که بالای سرش ایستاده بود. حتی یک میلیمتر هم تکان نخورده بود. سرش را بالا آورد و او را دید که از پشت پوشیه تماشایش میکرد. چرا نمیرفت زنگ هشدار را به صدا دربیاورد؟ صورت وحشتزده او را زیر چادر تصور میکرد. آیا از شدت ترس فلج شده بود؟ به بالاتنهاش هم فکر کرد. آیا بالاتنه او هم مثل دو زن فرانسوی دیگر کوچک و تخت بود؟ لعنتی، ماکارونیهای شکلی با کره! یک بار دیگر داشتند سرد میشدند. سپس با خودش گفت هفتاد و دو دختر مثل او با بشقابهای ماکارونی در بغل در بهشت منتظرشاند و نفس راحتی کشید. آن شب، زنده یا مرده، میتوانست خوش بگذراند. با دخترها. و ظرفهای ماکارونی. و خیالش راحت بود از اینکه خودش را به دست غذا، هوس و سیری جاودانی میداد.»
حجم
۳۱۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۳۱۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه