کتاب خبر بد
معرفی کتاب خبر بد
کتاب خبر بد نوشتۀ ادوارد سنت ابین و ترجمۀ مجتبی ویسی است. این رمان انگلیسی را انتشارات مروارید منتشر کرده است.
درباره کتاب خبر بد
کتاب خبر بد سوژههایی برای پیگیری دارد که عبارتند از اعتیاد، جوانی درهمشکسته از یک خانوادهٔ اشراف بریتانیایی، سفر به آمریکا و کشاکشی درونی که لحظهای شخصیت اصلی را رها نمیکند. کتاب «خبر بد» واجد تجربهای زیسته است، اما نه از آنها که در ابتدای بعضی فیلمها میآید و یادآور آن است که فیلم بر مبنای رویدادهای واقعی ساخته شده است. در این کتاب رخداد واقعی قبل از هر چیز داستان شده است و جذابیت کار نویسنده هم به همین است. مهم تأثیری است که نویسنده بر ذهن خواننده میگذارد و جهانی حتی خیالی را در نظر او ممکن و باورپذیر کند؛ نه آنکه پیشاپیش وابستگی اثرش را به رخدادهای بیرون جار بزند. گفتهٔ ویرجینیا وولف دربارهٔ جهان واقعی بهظاهر کماکان اصالت دارد. اتفاقاً نویسنده باید بتواند با قدرت اعلام کند که یک داستان خلق کرده است؛ هر چند پیوندی که نویسندگان با عالم واقع دارند از بسیاری واقعگرایان مدعی بیشتر است. نقبی که نویسندهٔ کتاب حاضر در روح و روان جوانی معتاد، عاصی و مستأصل میزند به روانشناس پهلو میزند یا توصیفش از جامعهٔ آمریکایی شانهبهشانهٔ جامعهشناسی است. موشکافی و دقت و ظرافت در کنار تخیل خلاق از خصوصیات اصلی نویسندگان ممتاز است.
خواندن کتاب خبر بد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان رمانهای خارجی است.
درباره ادوارد سنت ابین
ادوارد سنت ابین، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی در ژانویهٔ سال ۱۹۶۰ در لندن متولد شد. او از خانوادهای اشرافی و از نوادگان بارونی همنام با خود، سِر ادوارد سنت ابین است. ازآنجاکه والدینش خانهای در فرانسه داشتند، نیمی از دوران کودکیاش را در آن کشور گذراند. پدرش آدمی عجیب و ناهنجار بود و در آن سنوسال پسرش را اذیت و آزار میکرد. ادوارد بعدها در رمانهای شبهزندگینامهایاش به آن دوران اشاره میکند. این نویسنده در کالج کبل در آکسفورد به تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. در ۲۵ سالگی حرفهٔ نویسندگی را در پیش گرفت. پنج رمان این نویسنده آثار معروف به «رمانهای پاتریک ملروز» هستند که عبارتند از «خبر بد»، «بیخیال»، «تکامید»، «شیر مادر» و «عاقبت». این آثار بر اساس زندگی خود نویسنده نوشته شدهاند و آنها را بهخاطر کشف قدرتمندانهٔ شیوهای برای پشت سر نهادن ناهنجاریهای کودکی و رسیدن به سلامت روان و احساس ستودهاند. از رمانهای دیگر این نویسنده میتوان به «روی لبه» (۱۹۹۸)، «سرنخی برای خروج» (۲۰۰۰)، «گمشده در کلمات» (۲۰۱۴) و «دانبار» (۲۰۱۷) اشاره کرد. رمان «شیر مادر» در سال ۲۰۰۶ نامزد جایزهٔ بوکر شد و «روی لبه» هم نامزد جایزهٔ داستان گاردین. «دیوید سکستون» از نشریهٔ «ایونینگ استاندارد» اعتقاد دارد که «رمانهای پاتریک ملروز» از دستاوردهای برجستهٔ ادبیات معاصر انگلستان است و آثار ادوارد سنت ابین، خوشنویس و لذتآفرین.
بخشی از کتاب خبر بد
«مادر دبی که ریشههای روانرنجوریاش او را به پشههای سنجاقی شبیه میکرد، البته از انواع عروسکی و باتریدارش، جاهطلبیهایی اجتماعی داشت که هر وقت پیتر کنار دست او میایستاد و ماجراهای بانمکش را تعریف میکرد نمیتوانست به آنها جامهٔ عمل بپوشاند. این خانمْ طراحِ حرفهای و معروف مجالس مهمانی آنقدر دستوپاچلفتی بود که حتی نمیتوانست توصیههای خودش را به کار بگیرد. تا آدمی پا به محدودهٔ بی منفذ اتاق پذیراییاش میگذاشت کمالات شکنندهاش برای پذیرایی نقشبرآب میشد. مثل کوهنوردانی که از کمپ اول بالاتر نمیروند پوتینهایش را تحویل دبی میداد و همراه با آن مسئولیت خطیر صعود را به او میسپرد. خانم هیکمن از زمانی که فهمید پاتریک سالی صدهزار پوند درآمد دارد و از تخموترکهای است که در زمان تهاجم نورمانها در جناح پیروز بودهاند - هرچند از آن به بعد شاهکاری ازشان سر نزده بود - به پاتریک روی خوش نشان داد و چندان پاپی بیهدفی عیان او در زندگی و قیافهٔ رنگپریدهٔ مشکوکش نشد: کامل نیست؛ ولی کافی است. از اینها گذشته، او هنوز بیست و دو سالش است.
در آن احوال، پیتر همچنان آسمان ریسمان میبافت و از شرح وقایع بزرگ زندگی دخترش گریز میزد به بار زودخالیشوندهٔ کلوپ تراولرز که اعضای آن بعد از چهل سال مخالفت سرسختانه عاقبت در یکی از آن لحظات سستی او را به عضویت پذیرفته بودند و بعد از همنشینیهای دلآزار او مثل سگ از کردهٔ خود پشیمان شده بودند.
پاتریک بعد از منصرفکردن دبی، خود از خانه بیرونزده بود تا در هایدپارک قدمی بزند و اشکی هم به چشمانش آمده بود. غروبگاهانی خشک و گرم بود، سرشار از گردوغبار و آلودگی. عرق از روی سینه و دندههایش خارخار کنان پایین میلغزید و بر پیشانیاش میجوشید. بر فراز دریاچهٔ سرپنتای توده ابرهایی در برابر خورشید رنگ میباختند، همان سرخ و آماسکرده که خود در پس آلودگی کبود در افق فرومینشست. قایقهای زرد و آبی بر آب پرتلألؤ بالا و پایین میرفتند. پاتریک همان جا ایستاده و ماشین پلیسی را تماشا کرده بود که بهسرعت بر جادهای خاکی در پس خانههای قایقی میگذشت. سوگند یاد کرده بود که دیگر دوروبر هروئین نرود. مهمترین مقطع زندگیاش بود و باید تکلیفش را روشن میکرد. چارهای جز آن نداشت.»
حجم
۱۸۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
حجم
۱۸۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۰ صفحه
نظرات کاربران
قسمت های مهم کتاب را لو ندهیم. در مورد کتاب کمی توضیح دهیم.
دومین قسمت از سری پنج قسمتی پاتریک ملروز که حقا به خوبی ترجمه شده. جزئیات حیرت انگیز است و صدا های درونی و احوالات پاتریک با تسلط، دقت و ظرافت بالایی تصویر شده و روان خودتخریب گر این شخصیت به