کتاب چرا مردم آثار ادبی را می خوانند
معرفی کتاب چرا مردم آثار ادبی را می خوانند
کتاب چرا مردم آثار ادبی را می خوانند نوشتهٔ کلی گریفیث و ترجمهٔ سعید رفیعی خضری است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب چرا مردم آثار ادبی را می خوانند
چرا مردم آثار ادبی را میخوانند ترجمهٔ بخش اول از چاپ هفتم کتاب طرز نگارشِ مقاله دربارهٔ ادبیات: راهنما و شیوهنامه اثر کِلی گریفیث است. چاپ اول کتاب در سال ۱۹۸۲ و چاپ نهم آن در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. گریفیث دانشآموختهٔ زبان و ادبیات انگلیسی است. مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه ویک فارست و مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را از دانشگاه پنسیلوانیا اخذ کرده است. او استاد بازنشستهٔ دانشگاه کارولینای شمالی در گرینزبرو است. طی ۳۴ سال تدریس، تا زمان بازنشستگیاش در سال ۲۰۰۲، واحدهایی را در حوزههای ادبیات عمومی، ادبیات امریکا، ادبیات اروپا، زبان و ادبیات انگلیسی و آیین نگارش ارائه کرده است. در سال ۱۹۹۶ به کسب عالیترین نشان برای تدریس نایل شده است، نشانی که هر سال به چهار عضو هیئتعلمی دانشگاه اعطا میشود. از او کتاب دیگری نیز با عنوان داستان روایی: مقدمه و گزیدهها به چاپ رسیده است.
گریفیث در مقدمهٔ خود انگیزهاش را برای نوشتن این کتاب پاسخ دادن به پرسشهای دانشجویان عنوان میکند، پرسشهایی که به هنگام روبهرو شدن با آثار ادبی در ذهنشان شکل میگیرد. او اشاره میکند که اکثر دانشجویان در خصوص خواندن آثار ادبی و نوشتن دربارهٔ آنها تجربهٔ چندانی ندارند. گریفیث میگوید در طی ۲۶ سالی که از چاپ اول کتاب میگذرد همواره کوشیده است تا از این طریق و با کاملتر کردن کتاب در چاپهای بعدی زمینهای برای دانشجویان فراهم کند تا نهتنها از خواندن آثار ادبی و نوشتن دربارهٔ آنها بلکه از درک معنی آنها نیز لذت ببرند. بدین ترتیب او پاسخ همهٔ پرسشها را در پاسخ دادن به دو پرسش «چگونه آثار ادبی را بخوانیم؟» و «چگونه دربارهٔ آنها بنویسیم؟» خلاصه میکند و از میان طرق گوناگونی که میتوان امکان دست یافتن به این دو مهم را فراهم کرد بر تفسیر با استفاده از تمهیدات و رویکردها پای میفشارد.
گریفیث در مقدمهٔ کوتاه فصل دوم میگوید آثار ادبی، همانند همهٔ هنرها، لذتآفریناند. جادوی خاصی در آنها هست که ما را از دنیای «واقعی» برمیدارد و انگار به سرزمینهای دور و دلپذیر میبرد. این کیفیتی است که تجربه میکنیم، بیهیچ فکر کردنی. آثار ادبی همچنین چالشهایی عقلانی برمیانگیزند که نیازمند تفکر است. برای اکثر خوانندگان دستوپنجه نرم کردن با این چالشها بر لذتآفرینیِ آثار ادبی میافزاید. با تفسیر آثار ادبی به وجوه قابلملاحظهٔ بیشتری در آنها پی میبریم. میآموزیم که در آثار ادبی زندگی واقعی انعکاس مییابد و به ما کمک میکند تا جای خود را در آنها پیدا کنیم.
کتاب شامل دو بخش است: بخش اول به شناخت و تفسیر آثار ادبی و بخش دوم به نحوهٔ نگارش دربارهٔ آنها اختصاص یافته است. چون بخش دوم جنبهٔ کارگاهی دارد و در آن به فرایند نگارش مقاله و ارزیابی مقالهها پرداخته شده و بهتناوب از دانشجویان نمونههایی به دست داده شده، از ترجمهٔ آن خودداری شده است. در بخش اول شش فصل با عناوین «اثر ادبی چیست؟»، «تفسیر آثار ادبی»، «تفسیر داستان»، «تفسیر شعر»، «تفسیر نمایشنامه» و «رویکردهای خاص در تفسیر آثار ادبی» به چشم میخورد. ساختار همهٔ فصول تقریباً یکسان است. در هر فصل مطالب در قالب چندین زیرفصل ارائه و در انتها برای کمک به درک بهتر مفاهیم پرسشهایی کاربردی مطرح میشود. در پایان هر فصل نیز فهرست منابعی وجود دارد که در متن به آنها ارجاع داده شده است.
در فصل اول، «اثر ادبی چیست؟»، گریفیث در پی آن است تا شناختی از اثر ادبی به دست دهد. وی با ارائهٔ تعاریفی از منتقدانی با نحلههای گوناگون فکری و براساس سیری تاریخی میکوشد تا تصویری از اثر ادبی ترسیم کند. او اثر ادبی را در زبان، داستانی بودن، زیباییشناختی بودن و بینامتنی بودن آن جستوجو میکند. از نوعها صحبت به میان میآورد و هستهٔ همهٔ نوعهای ادبی را در سه نوعِ داستان، شعر و نمایشنامه جستوجو میکند؛ سه نوعی که در ادامه و از رهگذر تفسیر به هر یک از آنها در فصلی جداگانه میپردازد.
در فصل دوم، «تفسیر آثار ادبی»، با پرسشها و پاسخهایی از این قبیل روبهرو میشویم: چرا مردم آثار ادبی را میخوانند؟ برای کسب لذت، برای درک معنی یا توأمان برای کسب لذت و درک معنی؛ تفسیر چیست؟ فرایند بررسی جزئیات اثر ادبی به منظور درک معنی، جزئیاتی که اثرآفرین در قالب تمهیدات ادبی بیان میکند؛ چگونه اثر ادبی را تفسیر کنیم؟ از طریق دریافت مستقیم واقعیتها، برقراری ارتباط با اثر، طرح فرضیاتی به هنگام خواندن اثر و همزمان نوشتن دربارهٔ آن و توجه به تفسیرهای دیگران و تحلیل آثار ادبی. با طرح این پرسشها و پاسخ به آنها گریفیث تلاش میکند تا فرایند تفسیر و اهمیت آن را در شناخت هر چه بیشتر آثار ادبی بازنماید.
در فصلهای سوم و چهارم و پنجم ــ «تفسیر داستان»، «تفسیر شعر» و «تفسیر نمایشنامه» ــ گریفیث به آن تمهیداتی اشاره میکند که معرف این نوعهای ادبی هستند و در تفسیر آنها باید مدنظر قرار گیرند. در تفسیر داستان از تمهیداتی همچون درونمایه، زاویهٔ دید، لحن، طرح، شخصیتپردازی، صحنه، طنز، نمادپردازی و جز اینها نام میبرد؛ در تفسیر شعر از تمهیداتی همچون معنا در شعر، طرز بیان، بازی با واژهها، نحو، عناصر داستانی، روایتگر، صور خیال، صنایع بدیعی، نمادپردازی، عناصر موسیقایی، ساختار، قالبها و ویژگیهای تصویری؛ و در تفسیر نمایشنامه از تمهیداتی همچون اجرا و خواندن نمایشنامه، طرح و داستان، گفتوگو، انتظارات تماشاگران، تقسیمات ساختاری، شخصیتپردازی، صحنه، درونمایه، طنز و نوعهای فرعی.
در فصل ششم، «رویکردهای خاص در تفسیر آثار ادبی»، گریفیث در سیری تاریخی به معرفی رویکردهایی میپردازد که در آنها به صورت نظاممند به تفسیر و یافتن معنی در آثار ادبی پرداخته میشود. او در روند شکلگیری این رویکردها محدودههای اثرآفرین، اثر، خواننده و واقعیت را بازمیشناسد و معتقد است که برای تفسیر شاید توجه به همهٔ این محدودهها لازم باشد. گریفیث در محدودهٔ اثر به معرفی چهار رویکردِ نقد نو، ساختارگرایی، ساختارشکنی و نقد کهنالگویی میپردازد؛ در محدودهٔ اثرآفرین به معرفی دو رویکردِ نقد تاریخی و زندگینامهای، و نقد نوتاریخگرایی؛ در محدودهٔ خواننده به معرفی رویکردِ نقد دریافت خواننده؛ و در محدودهٔ واقعیت به معرفی سه رویکردِ نقد مارکسیستی، نقد روانشناختی و نقد فمینیستی و جنسیتی.
خواندن کتاب چرا مردم آثار ادبی را می خوانند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران نقد ادبیات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چرا مردم آثار ادبی را می خوانند
«آیا کتاب کمدی بتمن «اثر ادبی» است؟ یک کتاب درسی فیزیک چهطور؟ فهرست غذای یک رستوران؟ فهرست مطالب درسی دانشگاه؟ سریال تلویزیونی؟ گفتار سیاسی؟ نامههایی که مینویسیم؟
در اواسط قرن بیستم منتقدان فکر میکردند که میدانند اثر ادبی چیست. منتقدانِ «مکتب نقد نو» که از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰ در ایالات متحده پا گرفتند بر این باور بودند که اثر ادبی مشخصههای خاصی همچون تصویرپردازی، استعاره، وزن و قافیه، طنز و طرح دارد و این مشخصهها برای اهل فن و متخصصان آموزشدیده در حوزهٔ نقد و بررسی ادبی قابلتشخیصاند. این منتقدان، بر مبنای همین مشخصهها، فقط آثاری را ارزیابی و مشخص میکردند که برای آنها ارزش ادبی قایل بودند. به باور آنها اثر ادبی، بهجز چند استثنا، غالباً در نوعهای داستان، شعر و نمایشنامه نمود مییافت.
تعاریف قدیمیتر. در آغاز دههٔ ۱۹۶۰ منتقدان در مورد مفهومی که در چارچوب نقد نو برای اثر ادبی مطرح شده بود تردید ورزیدند. آنان اشاره کردند که با توجه به این مفهوم دایرهٔ آثار مسلّمی که ارزش بررسی و تحلیل دارند تنگ میشود. اکثر منتقدانِ «مکتب نقد نو» مرد و از حوزهٔ مرکزی اروپا بودند و آثاری را که نویسندگان مرد در چارچوب سنتِ ادبی اروپا نوشته بودند طرف توجه قرار میدادند و درخور بررسی میدانستند. آثاری که اثرآفرینان آنها زن، رنگینپوست و غیراروپایی بودند به طور گسترده خارج از دایرهٔ بررسی آنها قرار میگرفتند. نوعهای ادبی موردتوجه اینگونه نویسندگان هم طبیعتاً خارج از این محدوده قرار میگرفت. زنان به دلیل اینکه کمتر به امکانات چاپ دسترسی داشتند بیشتر به نوعهایی مانند نامهنگاری، خاطرات، وقایع روزانه و زندگینامهٔ خودنوشت روی میآوردند. پرسشی که مطرح میشد این بود که چرا آثار در قالب چنین نوعهایی «ادبی» محسوب نمیشدند. آیا به این دلیل بود که اغلب اثرآفرینانِ رنگینپوست فعال سیاسی بودند و با اهداف سیاسی زندگینامهٔ خودنوشت و مقاله مینوشتند، یا به این دلیل که مؤلفانِ این آثار به فرهنگهای سنتی تعلق داشتند و آثارشان اغلب شفاهی بودند؟
تعاریف جدید. بر اثر مطرح شدن چنین پرسشهایی و تردید ورزیدن در مفهومِ اثر ادبی و ضرورت طرح نظریههای تازه دربارهٔ زبان، منتقدان دستوپنجه نرم کردن با پرسش «اثر ادبی چیست؟» را از نو آغاز کردند و به مسائلی از این قبیل توجه نشان دادند: چه آثاری باید منتشر شود؟ چه آثاری در کتابهای درسی آورده و تدریس شود؟ به آثار چه اثرآفرینانی باید بها داد؟ اگر آثاری را که در دههٔ ۱۹۶۰ چاپ شدهاند با آثاری که امروز چاپ میشوند مقایسه کنیم، درمییابیم که کدام آثار از چه اثرآفرینانی در چه نوعی با استقبال بیشتری روبهرو شدهاند.»
حجم
۵۱۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه
حجم
۵۱۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۹ صفحه