کتاب شطرنج با ماشین قیامت
معرفی کتاب شطرنج با ماشین قیامت
کتاب شطرنج با ماشین قیامت نوشته حبیب احمدزاده(-۱۳۴۳)، نویسنده معاصر ایرانی در انتشارات سوره مهر چاپ شده است. شطرنج با ماشین قیامت نگاه جدید و نوگرایانه به مقوله دفاع مقدس دارد و بیانگر این است که دفاع مقدس زمینه های رشد نسلی را به وجود آورده است. پال اسپراکمن نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز امریکا این رمان را به انگلیسی ترجمه کرده است. هم اکنون این رمان در رشته زبان و ادبیات فارسی برخی از دانشگاه های آمریکا تدریس می شود. گفتنی است این کتاب به زبان های عربی و فرانسه نیز ترجمه شده است.
درباره کتاب شطرنج با ماشین قیامت
رمان شطرنج با ماشین قیامت یک اثر فلسفی اجتماعی دربارهٔ سه روز از زندگی یک بسیجی هفده ساله در شهری است که توسط عراقیها محاصره شده است. او دیدهبان توپخانه است اما بهرغم میل باطنیاش مسئولیت وانت غذا به او محول میشود و او باید علاوه بر غذارسانی به رزمندگان، به سه نفر از آدمهای عجیب و غریبی که شهر را ترک نکردهاند هم غذا بدهد. عراقیها به سیستم رادار پیشرفته عربی مجهز شدهاند و او به دنبال آن میگردد. این سیستم رادار همان ماشین قیامتی است که نویسنده برای یافتن آن با استناد به سه قسمت از کتاب مقدس قرآن، انجیل و تورات، فلسفهٔ آفرینش انسان و زندگیاش در آخرت را از دیدگاه یک بسیجی نوجوان، روسپی زمان شاه و مهندس بازنشستهٔ پالایشگاه آبادان که ترکیبی از گناه و بیگناهی، سادگی و مکاری و تقدس و کفر هستند، بازخوانی میکند.
کتاب شطرنج با ماشین قیامت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ آثار دفاع مقدس پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب شطرنج با ماشین قیامت
ـ باشه؟..... باشه؟... فقط چهار روز!
تلألؤ شعلههای غمناکِ پالایشگاه، بر صورتش افتاده و خیرهگی چشم مصنوعیاش را بیشتر میکرد.
دومین بار بود که بدخواب میشدم. بار اول، صدای انفجار مخزن بزرگ، بیدارم کرد. بالاخره مورد هدف قرار گرفت و میلیونها لیتر بنزین هواپیما را، همچون قارچ آتشینی، به آسمان فرستاد. حرارتش را همانطور که بر سایهبانِ سیمانی پشت بام دراز کشیده بودم بر پوست صورتم حس میکردم و نور شدیدش، پردهی هر دو پلکم را بیاثر میکرد.
این، بار دوم بود... در حال آتشِ دهانه گرفتن، خوابم برده بود که با تکان دستش، بیدارم کرد. از هیچ چیزی، بیشتر از بدخوابی شبانه منزجر نبودم. این را آقا قاسم مسؤل مقرِ لبِ آب میدانست و همیشه مراعاتم میکرد.
ـ چیزی صید کردی؟
ـ پرویییییز!... نمیدیدی که خواب بودم؟
سرِ جا، نیمخیز شدم. دیوار کوتاه آجری، مانع میشد که دشمن، ما را در این ارتفاع ببیند.
چهار زانو پشت سرم نشست و شروع کرد به مالش دادن هر دو شانهام.
ـ مرد هفده ساله! باید بیدار باشی؛! اون دست رو نگاه کنی! گرفتی خوابیدی؟
میدانستم متلکش، بابت حرفِ آن روزِ آقا قاسم است که به من گفت: "آفرین! دیگه داری مرد میشی! "
ولی سکوت کردم. از سر شب که این بالا دراز کشیده بودم تا به حال، محل چند توپخانهی دشمن را پیدا کرده بودم؟
پشت نخلستانِ آن دستِ رودخانه، میان صدها خاکریز، لولهای بالا میآمد و شلیک میکرد و من، در سکوت کامل، چشم هایم را در این تاریکی به یاری میگرفتم تا به محضِ دیدنِ کمترین نورِ ناشی از شلیکِ یکی از آن لولهها، فشار انگشت سبابهام را به کلیدِ کرونومتر منتقل کنم و بعد هر دو گوشم را در جهت صدا نگه دارم.
حجم
۲۷۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۴۲ صفحه
حجم
۲۷۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۴۲ صفحه
نظرات کاربران
یادمه این کتابو سال سوم دبیرستان خوندم که یعنی یه چندسالی میکذره و کامل یادم نیست داستانش....اما یادمه اخر کتابو که خوندم خیلی ناامید شدم! روند کتاب اونقدر جذبم کرد که ببرم سر کلاسام بخون(یادمه چون بخاطرش توبیخ شدم)ولی اخرش
با اینکه خیلی کند پیش میرفت، و ۲۰صفحه اول حوصله آدم سر میرفت، اما بعدش به قدری قشنگ شد که دلم میخواست ساعتها بشینم بخونم و اصلا تموم نشه. ضمنا به کسایی که به نوشتههای اول شخص علاقه دارن، پیشنهاد میکنم
کتاب بدی نبود ولی یه جاهایی زیاد اضافه گویی داره و حوصله سر بره، بنظرم اول نظر اون مترجم اخر کتاب رو بخونید بعد داستان رو شروع کنید اینجوری دید بهتری نسبت به شخصیتها و استعاره های بکار رفته توی
یکم تو خوب بودنش اغراق کرده بودند ترسیم فضای داستان نویسنده جزو بهترین ها بود ولی داستانش ته و نتیجه گیری خوبی نداشت
داستان جالبی با موضوع دفاع مقدس معما و تعلیق خوبی در محور داستان: راداری که هیچوقت مشخصاتش معلوم نمی شود پرداختن به سوالات کلی و فلسفی از زندگی ، سرنوشت، جنگ و... نگاه سمبلیک به جامعه ی درگیر جنگ: بسیجی، ارتشی، زن، پیرمرد،
کتاب، فوقالعاده و جذاب و گیراست؛ قصهی بسیار روان و شیرینی دارد؛ پیشنهاد میدم حتما بخونید... حین مطالعهی کتاب بارها و بارها دچار تناقضات بعضا شدید میشید! من که چند بار میخواستم خوندن کتاب رو رها کنم و ادامه ندم؛ ولی
کتاب خوبیه اما دست بچه هاتون ندین چون فحش زیاد داره.......
زیباست
عالیه
قشنگه