
کتاب پدر کشتگی
معرفی کتاب پدر کشتگی
کتاب پدر کشتگی نوشتهٔ سلمان امین است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب پدر کشتگی
کتاب پدر کشتگی برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که درونمایهٔ اصلی آن از پسرکشیِ داستان رستم و سهراب اقتباس شده است. مادر پسر هنگام زایمان از دنیا میرود و پدرش نمیتواند این مسئله را بپذیرد؛ در واقع پسر را مقصر مرگ همسرش میداند. با بزرگترشدن پسر آنها دچار مشکل و بحران میشوند. داستان در تهران رخ میدهد. نویسنده بر جغرافیا و زبان گفتاری جنوب تهران مسلط است. مشکلات خانوادگی و اجتماعی در این رمان برجسته هستند؛ علاوه بر این نویسنده در این رمان سعی کرده با طرح مباحث روانشناسی و اسطورهای و تلفیق آنها با مسائل اجتماعی، به رمان عمق بیشتری بدهد. «سیاوش» شخصیت اصلی رمان «پدرکشتگی» مشکلات روانی دارد و در جامعه تنها است. اطرافیانش او را درک نمیکنند و او هم نمیتواند با آدمهای اطرافش کنار بیاید. او در ازدواج اولش ناموفق بوده است و حالا در ازدواج دومش هم مشکلاتی اساسی دارد. سلمان امین برای روایت رمان حاضر گوشهچشمی به اسطورهها داشته است.
خواندن کتاب پدر کشتگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پدر کشتگی
«نسخهای که دکتر سرخوش برایم تجدید کرده بود، هیچوقت پیچیده نشد. با وجود این، رفتهرفته احساس میکردم حالم رو به بهبود است ــ این موضوع که بدون مصرف دارو حس کنم سرخوش و تردماغم بیماریای است که سالها مشغول دوا و درمانش هستم. با آنکه در کودکی و نوجوانی نشانههای خطرناک بیماری در من بروز کرده بود، هیچوقت با پای خود به سمت درمان نرفتم. حس میکردم حالم خوش نیست، اما حالِ کی بود؟! من هم یکی مثل بقیه! اما از وقتی پایم به تیمارستان باز شد، تازه فهمیدم مرز جنون و عقل واقعیتر از چیزی است که از بیرون به چشم میآید. آدمهای سالم همه یکجورند، اما دیوانهها صدهزار گونه ناشناختهاند. آدمهای سالم دنیا را خراب نمیکنند، ولی دیوانهها هستند که دنیا را میسازند. برای همین سالمها از دیوانگان کینهای به دل دارند که تا خدا خدایی میکند پابرجاست. آنها ما را دیوانه میخوانند که بر حماقت ذاتی خود سرپوش بگذارند. به همین دلیل، اینکه بخواهم برای تبدیل شدن به آدمی سالم، با آن خرفتی ذاتی، خودم را اینقدر شکنجه کنم، دیگر توجیه عقلی نداشت.
چند روز پس از قطع خودسرانه داروها، به خلقوخوی سابقم برگشتم، پریشان و ناپایدار. بیتعادلی من و فرزانه در کنار هم، نوعی از توازن را به وجود میآورد که، در حقیقت، شکل تازهای از یک بههمریختگی روحی بود. اگر قرار بود هر دو سالم نباشیم، فکر کردم بد نیست که هر دو بیمار بمانیم. حالا مثل دو زامبی در کنار هم زندگی میکردیم. آرامآرام به هم زخم میزدیم و سعی میکردیم دیگری را به شکل خود درآوریم. رنجآور بود، اما قواعد اینجور زندگی را بیشتر از جهانی که دکتر سرخوش سعی داشت برایم بسازد، میشناختم؛ پس در آن راحتتر بودم. اینچنین است که گاهی یک نفر، بهتنهایی، میتواند عاشقانهترین رابطهها را در کوتاهترین زمان به نابودی بکشد و، پیروزمندانه، بالای سر جنازه یک پیوند رؤایی نیشخند بزند. من این موضوع را در ازدواج قبلیام با پوست و استخوان لمس کرده بودم. من آن کسی بودم که، دستتنها، رابطهای قابل دفاع را به جهنم تبدیل کرده بود.
داد و فریادهایمان تقریباً شبانهروز ادامه داشت، اما از آنجا که مدیر ساختمان بودم، هیچکس جرئت نداشت تذکری به من بدهد یا روی تابلو مطلبی بنویسد. اگر از من بپرسید، میگویم حاضر نیستم دوباره به آن دوران برگردم. اما باید بودید و میدیدید ــ جداً خوش میگذشت. مسخره است، ولی هرچه از بیرون حالم وخیمتر به نظر میآمد، از درون احساس بهتری داشتم.
با قدرتی که از گسیختگی روان به دست آورده بودم، دیگر به رعایت یکسری هنجارهای فریبکارانه، به نام آداب اجتماعی، نیاز نداشتم. هر جا که لازم بود فریاد میکشیدم و دیوانهبازی درمیآوردم و هر جا هم که احتیاج نبود، محض احتیاط، همین کار را میکردم ــ چون تشخیص این نکته که آیا به داد زدن نیاز هست یا نه، همیشه ساده نیست.
کاری به کار صدری نداشتم. او هم، به همین خاطر، گشادهدستانه، سر و صدای واحد ما را تاب میآورد. آهنچی هم با وجود آن سگ واقواقویش برای اعتراض دست بالا را نداشت. وانگهی، این دو سرشان در یک آخور بود. هر دلیلی برای ساکت شدن یکیشان وجود داشت، حتماً زبان آن دیگری را هم به سقش میخ میکرد. تیمسار هم که لب نمیجنباند، ولی نمیشد تا مدت زیادی روی آرامشش حساب کرد. او تاجوتختش را مفتضحانه به من باخته بود و این موضوعی بود که هیچکدام نمیخواستیم از یاد ببریم ــ گرچه فراموش کردنش به نفع هر دویمان بود.»
حجم
۱۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۱۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه