کتاب شهر ممنوعه
معرفی کتاب شهر ممنوعه
کتاب شهر ممنوعه نوشتهٔ ماگدا سابو و ترجمهٔ فریبا ارجمند است. نشر قطره این رمان معاصر مجارستانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب شهر ممنوعه
کتاب شهر ممنوعه که با عنوان «در» نیز شناخته شده، رمانی برندهٔ جایزهٔ فمینا در سال ۲۰۰۳ و نامزد جایزهٔ مستقل داستانی خارجی در سال ۲۰۰۶ و برندهٔ جایزهٔ ترجمهٔ آکسفورد - ویدنفلد در سال ۲۰۰۶ بوده است. در این رمان، نویسندهای جوان را دنبال میکنیم که سرش شلوغ است و در تلاش است که با کارهای خانه کنار بیاید. او خدمتکاری را که یکی از دوستهایش به او معرفی کرده، استخدام میکند. شهرت خدمتکار به قابلاعتمادبودن و راندمانی است که دارد؛ به همین دلیل او کمی عجیبوغریب به نظر میرسد، سرسخت است و بدزبان و بیاعتنایی آشکاری به نظرات کارفرمای خود دارد. با این اوصاف او حتی ممکن است دیوانه باشد! این خدمتکار به هیچکس اجازه نمیدهد پا در خانه بگذارد. او خود را با یک حجاب میپوشاند و به همین اندازه هم از زندگی شخصی خود محافظت میکند؛ بااینحال همانقدر که از «امرنس» میترسند، به او احترام هم میگذارند. همانطور که داستان پیش میرود، انرژی و اشتیاق او برای کمککردن بیشتر معلوم میشود؛ چیزی که هر گونه شک و تردید ناشی از رفتار عجیب او را از بین میبرد. این رمان را حاوی حکایتی زیبا به قلم ماگدا سابو دانستهاند که بیانگر رابطهای عجیب است که بیش از ۲۰ سال بین نویسنده و خدمتکار ایجاد شده است. بعد از یک شروع ناگهانی و تند، احساسات خوشایندی شکل میگیرد و در نهایت نویسنده از آنچه به یک رابطهٔ جداناشدنی تبدیل شده، سود میبرد. با این دو شخصیت بیشتر آشنا شوید. این رمان مجارستانی در سال ۱۹۸۷ میلادی نوشته شده است.
خواندن کتاب شهر ممنوعه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر مجارستان و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ماگدا سابو
ماگدا سابو، رماننویسی مجارستانی بود که در زمینههای درام، جستار، مطالعات، شرححال، شعر و ادبیات کودکان طبعآزمایی کرده است. او در میان مؤلفان مجار با انتشار آثارش در ۴۲ کشور و بیش از ۳۰ زبان رکورددار است. این نویسنده که دکترای لغتشناسی داشت، در مقالهنویسی، نمایشنامهنویسی، پژوهش، خاطرهنویسی، شعر و ادبیات کودک متبحر بود. ماگدا سابو از بنیانگذاران آکادمی دیجیتال ادبی مجارستان و آرشیوی دیجیتال از آثار ادبیات این کشور نیز بود. او در کتابهایش به وضعیت کشورش (مجارستان) در طول سالهای منتهی به جنگ و پس از آن پرداخته است؛ کشوری که زمانی از قدرتهای اروپا به شمار میرفت. ماگدا سابو در سال ۱۹۴۷ نخستین آثار خود را در قالب شعر منتشر کرد. دو دفتر شعر او در سال ۱۹۴۹ جایزهٔ باومگارتن را برای او به ارمغان آورد. سابو در دوران حاکمیت رژیم کمونیستی بهمدت هفت سال ممنوعالکار شد، اما دست از نوشتن نکشید. «ابیگیل» اولین بار در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و پرخوانندهترین رمان ماگدا سابو بوده است. کتاب «ابیگیل»، کتاب «خیابان کاتالین» و کتاب «در» یا «شهر ممنوعه»، دربرگیرندهٔ سالهای جنگ جهانی اول تا سالهای هولناک پس از قیام ضدشوروی سال ۱۹۵۶ است. این سه رمان یادشده، یک سهگانه را تشکیل میدهد.
بخشی از کتاب شهر ممنوعه
«بله، مطمئنم از همان روز همهچیز شروع کرد به از هم گسیختن. اواخر فوریه ویروس آنفلوانزایی که از پاییز در حال ترکتازی بود امرنس را گرفتار کرد. طبعاً او آن را نادیده گرفت و سرپایی برگزار کرد. آن زمستان بارش برف استثنایی بود، و او تمام توجهش را معطوف تمیز نگهداشتن خیابان میکرد، هرچند همانطور که همه میشنیدند سرفه نفسش را بند میآورد. سوتو و آدلکا شتابان برایش چای داغ مخلوط با شراب ادویهدار میآوردند. امرنس الکل شیرین را در حلق خود میریخت، و هنگام حملههای طولانی سرفه گاهی دست از کار میکشید و به جارویش تکیه میداد. آدلکا آنقدر آمد و رفت تا خودش هم افتاد و چنان بیمار شد که در بیمارستان بستریاش کردند. امرنس بهوضوح از اینکه سروکلهٔ او مدام پیدا نمیشد راحت شده بود. کمکهای سوتو زیرکانهتر بود، اما دهان گشاد آدلکا حتی لحظهای از کار بازنمیایستاد. به نظر امرنس نفرتآور بود که مدام در خیابان بپیچد: آن پیرزن روزهای متوالی به رختخواب نمیرود؛ برف لعنتی مدام میبارد؛ تا این حد بیمار است و باز هم از این خانه به آن خانه سر میخورد چهقدر هم زیادند و باز باید از سر شروع کند. همکلاسی سابق که اولین بار از امرنس با من حرف زده بود یک روز توصیه کرد با پیرزن صحبت کنم و به او بگویم برود دکتر، و از همه مهمتر، مدتی برف پارو کردن را کنار بگذارد و استراحت کند، اگر نه واقعاً به دردسر میافتد. صدای سرفهٔ امرنس را شنیده بود، و به عقیدهٔ او این دیگر آنفلوانزا نبود که امرنس را به ستوه میآورد، ذاتالریه بود. وقتی بازوی امرنس را گرفتم تا وادارش کنم بیحرکت بایستد و به من گوش کند به زحمت نفس میکشید. سرم داد زد که راحتش بگذارم. اگر خیلی دلم میخواست کمک کنم بهتر بود خودم و شوهرم را تر و خشک میکردم و رختشویی و آشپزی میکردم. تا وقتی بارش این برف لعنتی ادامه داشت او نمیتوانست خیابان را ترک کند، و قطعاً دلش استراحت نمیخواست چه فکر احمقانهای، بهتر است به رختخواب برود درحالیکه من خوب میدانستم او اصلاً رختخوابی ندارد، و به هر حال وقتی هرکسی در هر لحظهای میتواند زنگ بزند و او را بخواهد چهطور امکان داشت بتواند بخوابد؟ ـ مستأجران خودشان کلید داشتند اما ممکن بود یکی از مقامات بیاید، کسی که او نمیشناخت و منتظرش نبود و برای او بهتر بود شبها بنشیند، پشتش کمتر درد میگرفت؛ پس میشد که من دست از نگرانی بردارم، به اندازهٔ کافی گرفتار بود، به هیچکس ربطی نداشت که استراحت میکرد یا نه؛ هرگز از من نپرسیده بود چرا زن پیری مثل من این همه لوازم آرایش در حمامش داشت؛ همکلاسی من و دکتر میتوانند به رختخوابهایشان بروند، و هر مزاحم دیگری که میخواست به او دستور بدهد هم بهتر است در رختخوابش بماند.»
حجم
۲۷۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
حجم
۲۷۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۱۴ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب از همین نویسنده با یک نام دیگه(بنام در ) از یک نشر دیگه در طاقچه موجوده،من این کتابو خریدم چون فکر میکردم نخوندم ولی وقتی شروع کردم داستان بدام آشنا بود بعد متوجه شدم که قبلا خوندمش،چه دلیلی