دانلود و خرید کتاب واقعیت از زبان میسون باتل لسلی کانر ترجمه بیتا ابراهیمی
تصویر جلد کتاب واقعیت از زبان میسون باتل

کتاب واقعیت از زبان میسون باتل

معرفی کتاب واقعیت از زبان میسون باتل

کتاب واقعیت از زبان میسون باتل نوشتهٔ لسلی کانر و ترجمهٔ بیتا ابراهیمی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان انگلیسی برای نوجوانان و بزرگسالان نوشته شده است.

درباره کتاب واقعیت از زبان میسون باتل

کتاب واقعیت از زبان میسون باتل (The truth as told by mason buttle) دربردارندهٔ یک رمان انگلیسی و داستانی دربارهٔ اعتمادبه‌نفس، نجات و امید است. این رمان نوجوانی را توصیف می‌کند که با وجود ناتوانیِ یادگیری می‌تواند در برابر زورگویی بایستد و راه‌هایی هوشمندانه برای نجات بیابد. «میسون باتل» درشت‌ترین بچهٔ کلاس درس است و همه می‌دانند او به‌سختی می‌نویسد و می‌خواند. او دشواری‌هایی در یادگیری دارد که باعث شده در کلاس و در میان هم‌کلاسی‌هایش احساس خوبی نداشته باشد. غم سوگواریِ بهترین دوستش هم به این وضعیت اضافه شده است. ۱۵ ماه از مرگ «بِنی کیل‌مارتین» بهترین دوست میسون در باغ خانوادهٔ «باتل» می‌گذرد. تحقیقات پلیس ادامه دارد و میسونِ همیشه روراست، اصلاً نمی‌فهمد چرا ستوان «برد» حرف‌هایش را باور نمی‌کند. میسون در این میان دوست ریزجثه‌ای به نام «کلوین چامسکی» پیدا کرده؛ گروهی دو نفره که در محله‌شان بی‌وقفه و با بی‌رحمی تمام، هدف آزارهای زبانی و بدنی بچه‌قلدرها قرار می‌گیرند. آن‌ها برای فرار از حقیقتِ تلخ زندگیشان، گروهی زیرزمینی و مخفی درست می‌کنند. ماجرا زمانی پیچیده‌تر می‌شود که کلوین گم می‌شود. در کنار مفاهیمی همچون دوستی، خانواده، اهمیت عشق و وفاداری، اشاره به درون‌مایه‌هایی جدی مثل مرگ و سوگواری، دفاع از خود در برابر قلدری، راهکارهای تشویق قربانی به صحبت با بزرگترهای مورداعتماد و مواردی از این دست را از نقاط قوت این رمان به قلم لسلی کانر دانسته‌اند.

خواندن کتاب واقعیت از زبان میسون باتل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان و بزرگسالان دوستدار رمان انگلیسی (قرن ۲۰ میلادی) پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب واقعیت از زبان میسون باتل

«نمی‌دانم مامان‌بزرگ چه‌اش شده، اما از من خواسته که سبد سیب را ببرم تو. برای اولین بار بعد از مدت‌ها. و به همهٔ ما گفته که برای یک جلسهٔ خانوادگی دور میز جمع شویم. درست سر ساعت چهار امروز بعدازظهر. این هم برای اولین بار بعد از مدت‌ها. گفته: «دست‌هاتون رو بشورین و بیاین.»

حالا ما اینجاییم. دایی درام. شایلین با جعبهٔ ویفرهای وانیلی‌اش. مامان‌بزرگ و من. مونی هم کنار پایهٔ صندلی من نشسته. توی دست مامان‌بزرگ چند تا چاقو و پوست‌کَن است. یک چیزی بگویم. نمی‌دانستم این همه چاقو و پوست‌کن داریم. دلیلش هم این بود که اجازه نداشتیم به آشپزخانه برویم.

خب، او چاقوی خودش را برمی‌دارد. با یک سیب. یک سیب سرخ تیره. و مشغول پوست کندن می‌شود. بعد نگاهی به ما میاندازد تا نشان دهد بهتر است ما هم دست به کار شویم. و دست به کار می‌شویم. حتی شایلین که طوری پوست‌کن را در دست گرفته که انگار یک سلاح فضایی است.

مامان‌بزرگ می‌گوید: «قبل از اینکه کسی شام بخوره باید یه قابلمهٔ بزرگ رو پر کنیم. می‌خوایم دسر سیب درست کنیم. و تو مدتی که داریم کار می‌کنیم یه چیزهایی می‌گم که همه‌مون باید بهش فکر کنیم.» آب دهانش را قورت می‌دهد. پوست‌کن توی دستش جیرینگ‌جیرینگ می‌کند. می‌گوید: «ما روزهای سختی داشتیم که یه مدت طولانی هم ادامه داشت. کمی از پا در اومدیم. اما الان باید خودمون رو از زیر این بار سنگین بیرون بکشیم. ستوان برد سایهٔ سنگین تحقیقاتش رو از سر این خونواده برداشت. حالا که اون جریان درست شد...» صدایش کمی می‌لرزد. می‌گوید: «فکر کنم الان وقتشه که از خودمون بخوایم یه تغییراتی ایجاد کنیم.»

بعد می‌گوید باغ باتل مال این خانواده است. تا ابد.

می‌گوید: «باید اون رو به نسل بعدی برسونیم. ما از سهممون برای از دست دادن باغ استفاده کردیم اما دو تا بچه داشتیم. درام و مادر میسون، ایمی. حالا که ایمی رفته، سهم ایمی به پسرش می‌رسه. پس الان، پشت این میز، اعلام می‌کنم که وارث‌های این زمین و خونه کی هستن.»

یادم می‌رود که باید سیب پوست بکنم. هیچ‌وقت فکر نکردهام که قرار است در جایی به جز اینجا زندگی کنم اما هیچ‌وقت هم فکر نمی‌کردم که قرار است باغ مال من شود.

مامان‌بزرگ می‌بیند که بی‌حرکت نشسته‌ام. با سر به دستم اشاره می‌کند. باعث می‌شود دوباره مشغول شوم. شایلین فین‌فینی می‌کند. پوست‌کنش را پایین می‌گذارد. سرش را خم می‌کند. یک ویفر وانیلی می‌قاپد. انگار مادربزرگ نمی‌بیند چه کار می‌کند. دایی درام همچنان سیب پوست می‌کند و قاچ می‌کند. چشم از کارش برنمی‌دارد.

مامان‌بزرگ می‌گوید: «پس مردهای من، شما تو این مکان شریکید اما الان، اینجا مال منه. و درام، معنیش اینه که دیگه نمی‌تونی این زمین رو بفروشی. ازت ممنونم که به بهترین نحوی که می‌تونستی اینجا رو اداره کردی. اما دیگه نمی‌تونی زمینی رو کوچیک کنی که همه‌اش مال خودت نیست. شاید این کار تو نباشه و من هم نمی‌تونم مجبورت کنم باغدار باشی.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
۶,۹۰۰
۷۰%
تومان