کتاب تاریخچه دار و دسته کلی
معرفی کتاب تاریخچه دار و دسته کلی
کتاب الکترونیکی «تاریخچه دار و دسته کلی» نوشتهٔ پیتر کری با ترجمهٔ مونا حسینی در نشر قطره چاپ شده است. این کتاب داستان ند کلی، قهرمان ملی استرالیا و سرکردهٔ یک گروه از قانونشکنان در دوران استعمار است. کتاب تاریخچه دار و دسته کلی با وجود تمرکز بر داستان ند کلی، به جنبههایی از تاریخ استرالیا میپردازد که کمتر شناخته شده است.
درباره کتاب تاریخچه دار و دسته کلی
پیتر کری با استفاده از زبانی خاص و گفتاری نزدیک به لهجهٔ ایرلندی، داستانی پر از فراز و نشیب را روایت میکند و در لابهلای داستان به وقایع تاریخی استرالیا نیز میپردازد. تاریخچه دار و دسته کلی داستان ند کلی یکی از قهرمان ملی استرالیا و رهبر یک گروه قانونشکن در دوران استعماری است. داستان بر اساس دستنوشتههای کِلی، در ۱۳ بسته است که هنگام فرار از پلیس نوشته شده است. نوشتهها خطاب به دختر نوزادش است که هنوز موفق به دیدار او نشده است ولی امید دارد زنده بماند و روزی دخترش را در حال خواندن نوشتهها ببیند. کِلی به دخترش قول میدهد کوچکترین دروغی در نوشتهها نباشد. پیتر کری در این کتاب به توصیف قلمرو شمال شرقی ایالت ویکتوریا در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۸۰ میپردازد؛ جایی که به تعبیر او سراسر فقر و وحشت و سختی است.
کتاب تاریخچه دار و دسته کلی برندهٔ جایزهٔ بوکر در سال ۲۰۰۱ شد. از این کتاب فیلمی نیز ساخته شد که در سال ۲۰۲۰ اکران شد.
کتاب تاریخچه دار و دسته کلی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای تاریخی، داستانهای ماجراجویانه و زندگینامه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تاریخچه دار و دسته کلی
«به خدا قسم دلم میخواست میتوانستم تو را در حال خواندن این نوشتهها میدیدم، شاهد شگفتیات بودم و چشمان سیاهت را نگاه میکردم که از تعجب درشتتر میشوند و دهانت که از فهمیدن بیعدالتیهایی که ایرلندیهای بینوا در عصر خود متحمل شدند، باز میماند. تمام الفاظ زمخت و ناخوشایندی که برایت نقل میکنم چقدر بیگانه و غریب بهنظر تو خواهد رسید، چقدر از نظرت کهنه و قدیمی خواهند بود. پدربزرگت مردی ساکت و مرموز بود. در خانهاش در تیپراری ایرلند دستگیر شد و به زندانهای سرزمین وَندیمن منتقل شد. از آنجایی که هیچوقت حرفی در موردش نزد نمیدانم مرتکب چه جرمی شده بود. وقتی شکنجههایشان به پایان رسید، آزادش کرده بودند. او هم به دریا زده بود و به زمینهای مستعمرهنشین ویکتوریا آمده بود. آن موقع سی ساله بود با موهای قرمز و صورت ککمکی. با چشمانی که در مقابل آفتاب خیلی ریز میشدند. پدرم قسم خورده بود که دیگر هیچوقت به قانون توجه نکند، به همین خاطر بود که وقتی دید پلیسها در خیابانهای ملبورن بیشتر از مگسها به چشم میخورند، چهل و شش کیلومتر پیاده رفت تا به شهر دانیبروک رسید و بعد از آن یا حتی چیزی از آن نگذشته بود که مادرم را دید. اِلن کویین، هجده ساله بود با موهایی سیاه و اندامی لاغر. روی اسب نشسته بود و زیباترین تصویری شد که پدرم تا آن روز به چشم خود دیده بود.
اما مادرم انگار دامی بود که خداوند برای رِد کِلی پهن کرده بود. او یک کویین بود و امکان نداشت پلیس، کویینها را تنها بگذارد. اولین خاطره از مادرم برمیگردد به روزی که تخممرغها را در کاسه میشکست و گریه میکرد. زیرا جیمی کویین، دایی پانزده سالهام دستگیر شده بود. آن روز نمیدانستم پدرم و خواهر بزرگترم آنی کجا هستند. سهساله بودم. مادرم گریه میکرد و من به خمیر زرد شیرینِ داخل قاشق، ناخنک میزدم و هر قطره از آن را که به بالای اجاق آتشی میپرید و جیلیز صدا میکرد، میخوردم. مادرم کیک را داخل یک پارچهٔ چیت انداخت و پارچه را بست. عمهات مگی آن موقع شیرخواره بود مادرم او را هم پیچید و کیک و بچه را برداشت و در باران روانه شد. ناچار شدم همراهش بروم؛ زمین گلآلود، رنگ درخت خردل و بارانی را که مثل سوزن در چشمانم فرو میرفت را نمیتوانم از یاد ببرم.»
حجم
۴۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۱۸ صفحه
حجم
۴۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۱۸ صفحه